آری آری زندگی زیباست!

آری آری زندگی زیباست!

داستانی کوتاه اما واقعی

از دفتر خاطرات یک چشم پزشک.

دیشب آقای جا افتاده‌ای اومد داخل مطب، سلام كرد و نشست كنار دستم.

گفتم: سلام؛ بفرمایید مشكل‌تون چیه؟

گفت: «بیابان را سراسر مه گرفته است»

بی‌اختیار گفتم: «چراغ قریه پنهان‌ست»

گفت: «موجی گرم در خون بیابان است»

گفتم: نیما؟

گفت: نخیر، شاملو

نشوندمش پشت دستگاه و معاینه‌اش كردم.

تا حالا هیچ‌کس دنیا رو از پشت آب مروارید یا كاتاراكت به این قشنگی واسه‌ام توصیف نكرده بود.

خندیدم و پرسیدم: چند سالتونه؟

اونم خندید و گفت: «به پایان رسیدیم اما نكردیم آغاز»

گفتم: «فرو ریخت پرها، نكردیم پرواز»

گفت: «ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای».

گفتم: فریدون مشیری .

در همین زمینه

زنان قاب بدست!

عبور ما از زندگی یا عبور زندگی از ما؟

بلافاصله گفت: نخیر؛ شفیعی كدكنی، ضمنا ۷۶ سالمه.

یعنی تا به حال کسی گذر عمر رو این قدر قشنگ برام توصیف نكرده بود. معاینات رو كه انجام دادم، دوباره نشستم پشت میزم و او هم كنار دستم نشست.

پرسیدم: حالا می‌خواین عمل كنین یا نه؟

گفت: «آری آری زندگی زیباست».

دوباره کمی شیطنت کردم و گفتم:

«زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست، گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر كران پیداست».

سرش رو تكون داد و گفت: «ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست»

گفتم: حمید مصدق؟

گفت: خیر: سیاوش كسرایی

تا حالا هیچ‌وقت به این قشنگی به فردی نباخته بودم.

آری آری!

زندگی زیباست.

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل