درآن دهههای نه خیلی قدیم، علم طب خیلی خیلی از امروزش عقب بود و اطبایش هم علم و علوم امروزی را نداشتند. امروز هم که به خاطرات یا نوشته های مربوط به آن زمان مراجعه میکنی، بعضا با مواردی مواجه میشوی که آدم شک می کند واقعی است یا بهر خنده آورده شده. مثلا همان موقع ها خیلی هامان شاهد بودهایم که در فلان روستای نزدیک فلان شهر آقایی زندگی میکرد که در آن روستا مغازه سلمانی داشت و در عین حال دندان هم میکشید. و خلاصه اهالی روستا، به جای زحمت رفتن به شهر، به همان آقای دکتر تجربی رضایت می دادند. ایشان هم دور را دست خود می دید و طبابت خاص خود را اعمال می کرد. مثلا اگر کسی دندانش درد می کرد، تخم نمیدانم کدام گل را با سریش و بعضی چیزهای دیگر مخلوط میکرد و به او می داد. یا در موارد دیگر حتی از فضولات حیوانات نیز استفاده می کرد!
حالا چه شد یاد خاطرات دهه های گذشته افتادیم؟ دلیل این بود، یا هست، که در فضای امروزی که مردممان مرتب زیر ریش ولایت ترقه می اندازند و ایشان گیج و منگول که چه کند و یا چه نکند، بعضی از اطبای روستایی آن مواقع زبان باز کردهاند. اصلا قبلا هم همینطور بوده که وقتی بهر دلیلی، مثلا کرونا یا جنس همسایه، گران می شود آنوقت مغازه های دونبشی هستند که اجناس بنجل مانده از سالیان را بیرون آورده و به قیمت بالا عرضه می کنند.
در همین زمینه
نان بربری همراه با بوی سرنگونی! (داستان کوتاه)
آقاهایی که در موقعیت خاص سر بر می آورند!
اما این روزها در حالی که این نا آقا بر کرسی ولایتش تیغ بر گلوی خلایق گذاشته و در زاهدان و کردستان به کشتار خلق نشسته است، آقا هایی پیدا شده اند که باز بر طبل عدم خشونت می کوبند و گویی انتظار معجزه از این امامزاده دارند! آنان چنین فرمایش میکنند که اگر مردم خشونت بخرج بدهند، دست حکومت برای خشونت بازتر می شود! گویی که تابحال ولی فقیه منعی برای خود داشت!
خداوند، ما و پدر و مادر ما را بیامرزد! اینان هنوز آموزشهای حاج احمد اقا دجال زاده را مد نظر دارند که میگفت: « قلب امام ضعیف است کاری نکنید که چیز بشود».
آنوقت خود امام مرتب چیز میکرد! و همان اول فرمان حمله به مردم کردستان را صادر کرد. احتمالا این آقاها چون به خیابان تشریف نیاوردهاند، مردم و از جمله کودکان دبستانی را ندیده اند که شعار مرگ بر دیکتاتور میدهند، یعنی همان کلمه ای که برای ایشان و همپالگیهای شان جیز شده است. ابوالدیکتاتوری که سوگلیش هیولا قاسم باشد شما را بخدا فهمش به چیزی به اسم مسالمت آمیز می رسد؟ اما نسخه پیچی حکیم باشی های قرنهای گذشته شفابخش دردهای مزمن صد ساله ما قیامیان نبوده ونیست.
کالا کمیاب، اما بعضی متاع به وفور شد!
درست در زمانی که بسیاری کالاها کمیاب شده است، اما آنچه این روزها به لطف آقا دارد فراوانی می یابد، منجیانی خود-خوانده برای مردم ایران است. مهم نیست از کجا و کی آمدهاند، چه لباسی بر تن دارند یا ندارند، و یا در کجای این جهان ساکنند، مهم آن است که چگونه کار جوانهای انقلابی را مانع می شوند.
اخیرا افرادی خیرخواه آقا شدهاند و میخواهند حال که او بیست و چهارساعته مشغول است دمنوش برایش گرم کنند و لختی از بارش را کم کنند، و شاید اتفاقی نباشد که هم این آقایان و هم آریامهر کوچک و هم بعضی خانمها و آقایان دیگر این روزها شربت ضد خشونت تجویز می کنند، دعا خوانده و به اطراف فوت می کنند تا تمامی دختران و پسران این دیار از بلیه ـ اسمش را هم نباید آوردـ رهبران ما را مسلح کنید، دور باشند. آخر قلب آقا ضعیف است!!
آن حکیم باشی های سده های قبل را آمدن سده ۲۱ و دگرگونی علم طب دکانشان تخته نمود. دیگر کسی برای درد دندانش داروی فضولاتی آنانرا مشتری نیست. بیچاره تر بعضی این داخلی ها و خارج نشینان، بیزنس بی رونق خود را با القاب مسالمت و دمکراسی و … می دمند، اما خاکستر سرد مانده از سده های قبل با سینه های سردتری که دیگر رمقی بر دمیدن ندارند شایسته قیام سده چهارصدی ها نیست. آتش می خواهد با سینه ای که آتش را بر کاخها و لانه های دشمن بدمد.
آری شب تاریک آقا ولی، با همه عمله و اکره و اهل و عیال و وابستگانش رفتنی است.
سده چهارصد بزرگی در راه است.