با گسترش و استمرار قیامها، مطبوعات و رسانههای خارجی شرایط جامعه ایران را بطور کامل رصد میکنند و با تحلیلهای مشخص از اوضاع ایران به بررسی این موضوع میپردازند. در یکی از این تحلیلها که به نقل از بلومبرگ در رسانه واشنگتن پست درجه گردیده است، این سوال مطرح میشود که آیا ایران در آستانه انقلابی دیگر است؟ سوالی که امروز به عنوان یک موضوع مهم جامعه جهانی را درگیر خودنموده است.
آیا اعتراضات به یک انقلاب کامل بالغ خواهد شد؟
بلومبرگ با طرح این سوال به بررسی اوضاع ایران میپردازد. اما بدون اینکه به منبع جوابها اشاره کند مینویسد: «برخی استدلال میکنند که این امر هم اکنون هم محقق شده است». طبعا آن چیزی که جامعه جهانی را متوجه ایران کرده است استمرار قیامها در شهرهای مختلف ایران است. به اعتقاد نویسنده ماجرای ایران میتواند «ژئوپلتیک خاورمیانه را به طرز چشمگیری تغییر دهد».
درهمین زمینه
چرا باید کار خامنه ای را تمام شده فرض کنیم؟!
استمرار اعتراضات علیه حکومت تئوکراتیک ایران
به اعتقاد نویسنده بلومبرگ: «اعتراضات از زمان انقلاب اسلامی 1979 که منجر به روی کار آمدن دولت تئوکراتیک شد، بیش از هر گونه ابراز مخالفت عمومی قبلی دوام داشته است. در چهار دهه گذشته، نظام سیاسی نصبشده توسط آیتالله خمینی، ایران را در پهنه جهانی منزوی کرده، اقتصاد آن را ضعیف کرده و از مردمش هم فرصتهای اقتصادی و هم از صدای سیاسی محروم کرده است».
البته فاجعه حکومت خمینی که مبتنی بر اندیشه ولایت فقیه انقلاب ایران را منحرف نمود، آثارتخریبی زیادی را در جامعه ایران ایجاد نموده است. خشمی که امروز سراسر شهرهای ایران را فراگرفته است، محصول چندین دهه ستم و فشارهای طاقت فرسایی است که بر مردم ایران سایه افکنده است. بانیان حکومت به دلیل عقب ماندگی و ناکارآمد بودن، توان پاسخگویی به نیازهای اصلی جامعه را نداشتند و اصلیترین و ضروریترین نیاز جامعه که آزادی میباشد را با یک استبداد خشن و بیرحم جایگزین کردند و این آغاز ماجرای نبرد بین مردم و حاکمیت است و از یک سابقه تاریخی چهل ساله برخوردار میباشد.
اعتراضات و قیامهای مردم ایران هم برخاسته از نیازهای یک نسل نیست، بلکه مطالبه چندین نسل بود که این کارزار را پیش بردند و هم اکنون پایهها و زیرساخت این اعتراضات را تشکیل میدهند. چه بسیار خونهایی که به پای درخت آزادی جاری شد تا ارتجاع قهار نتواند امید آزادی را در قلبها و ضمیر مردم بخشکاند. به مدد همین جانفشانیها بود که امروز مردم اینگونه قهرمانانه در میدان نبرد با دیکتاتوری مذهبی مقاومت میکنند و نبردشان را تداوم میبخشند.
حکومت ولایت فقیه که دشمن اصلی مردم ایران است تلاش کرد که با دستگیری و زندان و شکنجه و قتل و اعدام جامعه را مرعوب کند و قیام مردم را متوقف سازد، اما این جنایتها کارساز نبود و قیام همچنان به پیش میرود. بلومبرگ با اشاره به همین ایستادگی مردم و بخصوص جوانان آزادیخواه مینویسد «معترضین که اغلب جوانند، خواهان منحل کردن تمامیت حکومت هستند.
سرکوب سنگین رژیم که شامل بازداشت تعداد انبوه، تجاوز، شکنجه و اعدام است، آنها را مرعوب نکرده است. اگر هم کاری کرده باشد راسختر کردن صدای آنها و مصرتر کردن خواستههایشان بوده است. این رژیم است که علائم تحت فشار بودن از خود نشان داده».
نقشه مسیر واقعی انقلاب سرنگون کردن حاکمیت ولایت فقیه
قانونمند هر انقلابی چالشهای خودش را دارد. شرایط هر جامعه با جوامع دیگر تفاوت دارد. نوع حکومت ایران و سرشت آن هم با سایر حکومتهای دیکتاتوری متفاوت است. به تجریه چندین دهه آنچه که حاکمیت سیاه و فاشیستی ولایت فقیه را با سایر دیکتاتورهای معاصر و کلاسیک متمایز میکند، میزان خوی درندگی و توحشی است که عوامل حکومتی از آن برخوردار هستند. آنگونه که این حکومت جنایت میکند و استبداد و خفقانی که ایجاد کرده است، در هیچ جا سراغ نمیتوان گرفت و اساسا قابل مقایسه نیست.
سرتاپای این حکومت با تمام باندهای آن از یک ماهیت برخوردار هستند. آنچه بلومبرگ مینویسد خلاف خواست و تمایل اکثریت مردم ایران است. مقایسه انقلاب دموکراتیک مردم ایران با انقلابی که خمینی به سرقت برد، تفاوتهای کیفی دارد. خمینی که متعلق به مردم نبود و هرگز برای مردم دل نسوزانده بود. هرگز برای سرنگون کردن شاه در میدان مبارزه حضور فعال نداشت.
از فرصت استفاده کرد و با شیادی و اپورتونیسم و رویکرد پراگماتیستی و با شعار همه باهم تلاش میکرد که به هرقیمت بر کرسی رهبری و ریاست بنشیند و با همین نیت ناپاک امتیازهای فراوان پیشکش کرد اما به چه کسانی؟ به آنهایی که نباید برای مردم ایران تصمیم میگرفتند.
نتیجه اینکه مردم فقط سیاهروزی را به چشم دیدند و این بار کاملا هوشیار هستند که دیگر خط مشی فرسوده و ضدمردمی خمینی را پذیرا نباشند. هوشیاری و تجربه انقلاب ضد سلطنتی به مردم ایران این درس تاریخی را آموخته است که تنها با تکیه به خود و تکیه به نیروی انقلابی و پیشتاز که قیمت چندین دهه مبارزه را پرداخته است میتوان این حکومت فاشیستی را سرنگون کرد و هرگونه چشمداشت از درون حاکمیت نه تنها سراب است بلکه به مسلخ کشیدن مجدد این انقلاب را به دنبال خواهد داشت.
پس بیهوده نباید برای سرنگون کردن دیکتاتوری جنایتکار، به باندهای درون حاکمیت چشم دوخت. به این دلیل که آنها خود بخشی از جنایت و بقای حکومت در این سالیان سیاه بودند و هرگونه تبلیغ و ترویج این خط انحرافی خیانتی است به خونهایی که از تن مردم در کف خیابانها توسط سرکوبگران ریخته شده است. واقعیت اینکه هرچه انقلاب تعمیق میشود، این تئوریها و فرضیههای استعماری و کف آلود به کناری خواهد رفت و مردم ایران همراه و همگام با نیروی اصیل و غیر وابسته و پیشتاز خود که آلترناتیو اصلی این حکومت است، طعم آزادی را خواهند چشید و گرمای آن را برتن خسته و رنجور خود حس خواهند کرد و اینگونه ایران مسیر شکوفایی و پیشرفت را در آینده خود تضمین میکند.