انقلاب ضد سلطنتی ۲۲بهمن۵۷ ، رویدادی مهم در مسیر آزادی خواهی ملت ایران
بدون شک رویداد تاریخی انقلاب ضد سلطنتی در سال۵۷، با هر تحلیل و نقطه نظری، یک انقلاب بزرگ بشمار میرود که در میسر حرکت خود، نظام پوسیده ستمشاهی را فرو ریخت و یک دوره استثنایی از تاریخ سیاسی ایران را موجب گشت. ریشههای تاریخی این انقلاب، به جنبش مشروطه بر میگردد که در سال ۱۲۸۵ بوجود آمد و جنبش آزدای خواهی و استقلال طلبی ایران، در مسیر تحولات خود از فراز و نشیبهای مهمی عبور کرد. اما انقلابی که در ۲۲بهمن۵۷ نظام سلطنتی را برانداخت، از ۲۵سال جلوتر، یعنی از ۲۸مرداد۳۲ حقانیت و ضرورت پیدا کرده بود و این رویداد، گام مهمی در مسیر آزادیخواهی ملت ایران بشمار میرود.
انقلاب، یک ضرورت اجتماعی است که خارج از اراده افراد و بر مبنای واقعیتهای مشخصی صورت میگیرد. جامعه ایران در دوران قاجاریه و پیش از آن، صرفا بر اساس اراده شاه اداره میشد و برای آرای مردم، در شیوه پیشبرد امور مملکت جایی وجود نداشت. بخاطر بیلیاقتی شاهان قاجار، قدرتهای بزرگ روس و انگلیس، در دربار نفوذ کرده و آنها را ملعبه خواستههای خود قرار داده بودند.
با رشد آگاهی مردم که متاثر از تحولات انقلابی آن دوران در سایر کشورها بود، جنبش مشروطه ایران نیز متولد شده و نهایتا در زمان مظفرالدین شاه، این جنبش، در سال۱۲۸۵ به پیروزی رسید و برای اولین بار، مجلس سنا و مجلس شورای ملی، در ایران دائر گردید.
پارلمان به عنوان نهادی که برخاسته از مردم باشد و خواستهها و آمال مردم را دنبال کند، از همان ابتدا مورد خشم قرار گرفته و رقیب دربار تلقی شد. به همین دلیل، در توالی دورههای خود، همواره مورد تعدی شاهان بود و حتی یکبار توسط محمدعلیشاه، توپباران گردید. اما دیکتاتوری نتوانست با از دور خارج کردن پارلمان، خواستههای اصیل و انقلابی مردم را نیز از صحنه جامعه بزداید. جنبشهای جنگل در رشت، جنبش خیابانی در تبریز، جنبش پسیان در قوچان و مشهد، جنبش تنگستانیها، قیام بختیاریها و دیگر حرکتهای پراکنده در سایر شهرها، زاده شد و روح آزادی خواهی و مبارزه با دیکتاتوری را در خود زنده نگاه داشت.
رضا خان نیز که یک قزاق دون پایه و بدون هرگونه درایت حکومت داری بود، در تغییر تعادل قوایی که بعد از جنگ اول جهانی پیش آمده بود، توسط انگلیسیها بقدرت رسید. او در ابتدای حکومتش، اصلیترین موانع خود را روشنفکران وشخصیتهای ملی و روزنامه نگاران میدید که دست به قلع و قمع و نابودی آنان زد. در این راستا شخصیتهای چون مدرس، تیمورتاش، نصرتالدوله، علی اکبرداور، سردار اسعد بختیاری، فرخی یزدی، عشقی، واعظ قزوینی و دیگران را کشت و یا تبعید و خانهنشین کرد.
رضا شاه همینکه پایش را در قدرت سفت نمود، بنای مخالفت با مجلس را گذاشت تا بتواند دیکتاتوری خود را تحکیم نماید. با فشارهای مختلفی که روی نمایندگان پارلمان گذاشت. آرای مردم نیز بکناری نهاده شد و با اعمال قدرت، قراردادهای خائنانهای را به ملت ایران تحمیل نمود و بخشهایی از خاک ایران را نیز از دست داد. و قراردادهای نکبت باری را نیز بست.
رضاشاه بخاطر اشتباه محاسبهاش در تعادل قوای جنگ جهانیدوم و طرفداری از آلمانها، توسط انگلیس برکنار و پسرش جانشین او گردید. محمدرضا شاه در اوایل حکومتش، ترسیده و بیجربزه، وارد صحنه شد. این عامل، باعث شد که در فضای سیاسی جامعه گشایشی محدود فراهم شود و جنبشملی دوباره به صحنه بازگشته و تاثیرگذار باشد. در ادامه همین مختصر فضای بازی که ایجاد شده بود، جنبش ملی ایران به رهبری دکتر مصدق توانست صنعت نفت ایران را که عامل نفوذ و گسترش انگلیسیها بود را ملی کرده و روح تازهای در کالبد سیاسی جامعه ایران بدمد.
با ورود آمریکا به صحنه سیاسی ایران، و کودتای سیا بر علیه دکتر مصدق، آخرین قطرات حرکتهای ملی نیز مورد تهاجم قرار گرفت و شاه ملیون زیادی را روانه زندانها کرد. هرچند که شاه تصور مینمود توانسته است با کمک مستشاران آمریکایی قدرت را بطور کامل قبضه کرده و بساط دیکتاتوریش را بگستراند. اما از فرایند همین برخوردها، جنبشهای انقلابی و مسلحانه در فاز دیگری شکل گرفتند. مجاهدین و فداییها پای جای پای اسلاف ملی خود گذاشته و جنبش آزادی خواهی ایران را در فازی بسا بسا مترقیتر شکل دادند.
شاه که پلکان دیکتاتوری را پیموده و به حمایت آمریکاییها هم دلخوش بود، شروع به کشتار و زندان انقلابیون نمود و با همکاری شیخکان درباری، دیکتاتوری خود را تحکیم بخشید. او از آنجا که حکومتش را مدیون آمریکاییها میدانست، بطور کامل سرسپرده آنان گشت و نقش ژاندارم منطقه را بر عهده گرفت. از یکطرف با لشگرکشی برای سرکوب نیروهای انقلابی در کشورهای منطقه، قدرت خود را به رخ دولتها میکشید و از طرف دیگر با سرکوب مطلق در داخل کشور توسط ساواک، بهترین فرزندان این میهن را شکنجه و کشتار میکرد. حنیف نژادها و بدیع زادگان و سعید محسن و جزنی و احمدزاده و گلسرخی و امثال آنها، سمبل همان مبارزینی هستند که بدست شاه و برای ادامه دیکتاتوریش به جوخه اعدام سپرده شدند.
اما از آنجا که انقلاب و تغییر، یک قانونمندی اجتماعی است و کسی نمیتواند جلوی آنرا بگیرد، بخاطر رادیکالیزم بوجود آمده در کشور، از سال۵۶ فصل نوینی در عرصه سیاسی کشور بوجود آمد. با اجرای خط آمریکایی حقوق بشر کارتر، انرژیهای نهفته در جامعه ایران، بسرعت به بلوغ رسید و تشکیل دهندگان گوادالوپ نیز به این نتیجه رسیدند که این ملت بیدار است و دیگر جایی برای ماندن شاه باقی نمانده.
در شرایطی که رهبران جنبش انقلابی مجاهدین خلق و فداییها در زندان بودند، خمینی دزد بزرگ قرن، بر احساسات و اعتقادات مذهبی مردم سوار شده و بر موج بوجود آمده بر اثر آگاهی مردم، سوار شد و حاکمیت مردمی را ربود.
خمینی که قادر به حل اصلیترین مسایل مردم نبود به جنگ ضد میهنی روی آورد و به شکلکهای ضد امپریالیستی و مستضعفگرایی روی آورد. بدنبال آن برای حفظ رژیمش، به استراتژی توسعه طلبی در منطقه و سرکوب داخلی روی آورد.
حال پس از ۴۱سال از حاکمیت ننگین و ارتجاعی دیکتاتوری دینی، هنوز جنبش آزادیخواهی ایران در خروش است و در هر بزنگاهی به میدان آمده و خواسته تاریخی خود را فریاد میکند. در قیامهای آبان و دی۹۸، ملت ایران با شعارهای «نه تاج و نه عمامه- آخوند کارش تمامه» خط و مرز تاریخی خود را با حکومتهای شیخ و شاه کشیدند و فریاد زدند «نه شاه میخواهیم نه رهبر- مرگ بر ستمگر».زیرا آن ضرورتهایی که انقلاب۵۷ را به وجود آورد، همچنان به قوت خود باقی بوده و اینک در حال تدارک یک انقلاب دیگرند.