قسمت دوم: تشکل و سازماندهی، اصلیترین عنصر یک انقلاب
انقلاب يك فرايند بسيار طولانی است. در كتاب مسيح باز مصلوب اثر کازنتزاكيس يك مكالمه زيبا وجود دارد؛ كشيشی به اسم پوتيس و فردی به اسم مانولیوس. مانولیوس از كشيش می پرسد: پدر چگونه میتوان خدا را دوست داشت؟
كشيش میگوید: فرزندم! با دوست داشتن مردم.
مانولويوس سوال میكند: چگونه میتوان مردم را دوست داشت؟
كشيش پاسخ میدهد: با مبارزه كردن و هدايت آنها به راه صحیح و راست.
مانولیوس: راه راست چيست؟
كشيش: راه تعالی، راه رهايی، راه بالا رفتن، راه مردم راه تعالی است. راه بالارفتن است.
انقلاب به چه چیزهای نیاز دارد؟
ما در انقلاب به مكانيسمی نياز داريم، وگر نه در پهنه نظر متوقف میشود و ياوه سرايي ميشود. اين راه تعالی چيست؟ براي اين كه راه تعالی برای مردم گشوده شود، نیاز به يك مكانيسم پیچيده داريم. يعني اين كه ما بايد برای مردم در قدم اول الگو بسازيم. الگوهای رفتاری شاخصهای آن مدار متعالی را بايد به مردم نشان بدهيم.
يعني اين كه جمع و تشکلی از مردم بايد وجود داشته باشد كه درون خودشان پروسه رهايي را طي كرده باشند. در قدم اول؛ به قول گاندي تو بايد خود همان تغييري باشي كه در جهان انتظارش را داري. اگر غير از اين باشد تو نمی توانی در جامعه تحول ايجاد كني.
تحول در ابتدای امر بايد تحول دروني باشد. تحول ابتداي امر بايد رهايي خود فرد باشد. فردي كه رها نيست، فردي كه در زنجيرهاي گران زندگي مادي اسير است هيچ وقت نميتواند ادعاي رهايي ديگران روا بكند. يك فردي كه در سيستم طبقاتي خودش اسير است، در فرهنگها و سنتها و سروري و خواجگي يك خانواده يا يك سيستم اسير است، ميتواند در پهنه نظر ادعاي انقلاب و تغيير و تحول بكند، ولي به عنوان الگو و شاخص رهايي براي ديگران نيست.
رهایی فردی در یک تشکیلات پیش شرط پیشتازی
پس قدم اول، برای اينکه افرادي كه ميخواهند اين جامعه را انقلاب بدهند، در يك كار دسته جمعي و فشرده و در يك تشكيلات به عنوان تجلي خرد جمعي، بايد بتوانند خودشان را در اين پروسه رها بكنند. وقتي خودشان را رها كردند در پروسه ابتدايي ميتوانند براي مردم يك الگوي رهايي باشند.
یعنی همان چيزي كه كانت در زبان آلماني اسمش را ميگذارد آگاهي سياسي ديگران. ولي اين آگاهي برای این نیست كه ما زير هر درخت يا چشمه سار يا كلاس درسي بنشينيم و مردم را آگاه كنيم.
مردم خودشان آگاه هستند. اما ميخواهند براي رهايي و آزادي خودشان شاخص داشته باشند. با چه شاخصي ميتوانم باور به اين داشته باشم كه ميشود شرايط كنوني را تغيير داد؟ پس در قدم اول احتياج به تجمعي از انسانها داریم كه بتوانند به عنوان مشعل مقاومت، باز كردن راه نوين، متلاشي كردن سنتهای دست و پا گير و منفجركردن زنجيرهاي وابستگي و دلبستگی، به مردم اين پيام را بدهند که انقلاب از اين نقطه ميگذرد.
انقلاب فقط تغيير قدرت نيست، تغيير قدرت ميتواند با كودتا هم صورت بگيرد. بحث این است که این تغییر با چه قدرتی میخواهد پیش برود؟
قسمت اول همین مجموعه
انقلاب چیست؟ چگونه انقلاب رخ میدهد؟
سرمایههای ما چیست؟
پير بورديو، جامعه شناس فرانسوي از سرمايه فرهنگي صحبت ميكند. برخلاف ماركس او معتقد نيست كه سرمايه فقط سرمايه اقتصادي است. يعني اين كه ابزار كار فقط سرمايه است. سرمايه فرهنگي؛ اين انديشه است، انديشهاي كه به وجود ميآید و ميخواهد راه رانشان بدهد؛ راه رهايي را. ولي اگر اين انديشه راه رهايي توسط افراد منفرد نمايندگي بشود، باز هم نميتواند به يك قدرت بزرگ بنيان كن تبديل بشود.
زماني اين انديشه يا اين ايدئولوژي میتواند به يك قدرت بنيان كن در جامعه تبديل شود كه در يك كار دسته جمعي خودش را متبلور كند. اين انديشه احتياج به انسانهاي فداكار دارد. به انسانهايي كه در اولين قدم باور به آزاد كردن خودشان داشته باشند. خودشان را رها كرده باشند. زنان و مردان سلحشوري كه قدم در راه مهيبي ميگذارند. در يك كار دسته جمعي توليد الگو ميكنند و نميگذارند اين انديشه متوقف بشود.
اين انديشه ممکن است بعدا توسط نيروهاي ضد مردمي بمباران شود، به آن حمله شود، پروژه شيطان سازي برعليه اش به وجود بیاید تا از صحنه مقاومت و توده ها اين انديشه را كنار بزنند. پس ميبينيم؛
– احتياج به يك انديشه متعالي داريم.
– احتياج به انسانهايي داريم كه حاضر باشند اين انديشه را روي دوش خود حمل بكنند و بهاي اين انديشه را بپردازند.
– آن انديشه هم انديشه رهايي و آزادگي و اومانيسم ناب است. اعتقاد به اين كه انسان آزاد است، كرامت و شان انساني دارد.
– سپس ما به يك مكانيسم نیاز داريم، مكانيسم یا تشكيلاتی كه بتواند اين انديشه را در سخت ترين شرايط پيش ببرد. ايمان و فداكاري و بعد احتياج به يك رهبري كاريزماتيك داريم …
ادامه دارد…
دکتر عزیز فولادوند – جامعه شناس و استاد دانشگاه