انقلاب چیست؟ چگونه انقلاب رخ می‌دهد؟

قیام انقلابی مردم ایران- وحشت

دکتر عزیز فولادوند – جامعه شناس و استاد دانشگاه

اصولا انقلاب به معناي زير و رو شدن و زير و زبر شدن است. تحول اين واژه هم از واژگان علم نجوم و اختر شناسي  بود كه وارد علم جامعه شناسي هم شده است. در علم جامعه شناسي اصولا در جنبش‌هاي اجتماعي، انقلاب زماني معنا دارد که تحول بنيادين در جامعه رقم بخورد. اين تحول بنيادين البته در بیشتر دگرگونی‌ها به ساختار سياسي حكومت‌ها راه می‌برد.

 وقتي ما به پهنه اجتماعي بر مي‌گرديم شاهد تغييرات بنيادين نيستيم، انقلابات زيادي را مي‌شود مثال زد؛ انقلاب كبير فرانسه، انقلاب آمريكا، انقلاب اكتبر كه به نظر خودم انقلاب اكتبر نتوانست تغييرات بنيادين جامعه را رقم بزند.

مباني تئوريك قيام و انقلاب به زبان ساده

تعاریف ناقص انقلاب

 اما اگر انقلاب را به معناي تغييرات بنيادين بگيريم، يك تعريف دقيقي نيست، چرا؟ بخاطر اين كه به عنوان مثال محمدرضا ميرپنج هم از انقلاب صحبت مي‌كرد؛ انقلاب شاه و ملت، تغييرات اصلاحات ارضي را ديديم كه تغييرات بنيادين در بافت جامعه ايجاد شد يعني چه؟

 يعني اين كه جامعه از بافت فئوداليسم به بافت بورژوازي كمپرادور انتقال پيدا كرد. ما شاهد هجوم روستاييان به شهرها بوديم، حاشيه نشيني، آلونك سازي، حلبي آبادها؛ شهرها، دیگر توانايي جذب نيروهاي مهاجر به شهر را نداشتند. در حلبي آبادها قشري از جامعه اسكان پيدا كردند كه گرايشات لمپنيزم، خلافكارانه و بعد گرايشات راديكال مذهبي در اين قشر حاشيه به وجود آمد كه بعدا لقمه لذیذی شدند براي بنيادگرايي مذهبي.

یا مثلا تک حزبی کردن کشور در زمان محمدرضا يك تغيير بنيادين در جامعه است. يا امنيتي كردن جامعه، سركوب روشنفكران،گسترش نهادهاي امنيتي براي شكار دگرانديشان.

در تمامی این موارد مي‌بينيم كه جامعه توسط يك نهاد حكومتي بنيادا تغيير پيدا مي‌كند، ولي این تحولات از منظر جامعه شناسی نمی‌تواند به مفهوم انقلاب نزدیک باشد.

مثال دیگر، خميني از انقلاب اسلامي صحبت مي‌كند. مي‌بينيم كه جامعه را اين دستگاه شريعت بنيادا متحول كرد. بنيادا تغيير داد. در واقع جامعه را شقه كرد، جامعه را به كافر و مومن تقسيم كرد. جامعه را به خودي و غيرخودي تقسيم كرد.

برخی تحولات بنیادین!

از نظر اقتصادي در فاصله ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰، سي درصد درآمد سرانه تغيير پيدا كرد. نرخ مشاركت اقتصادي زنها 5برابر كمتر از نرخ مشاركت اقتصادي مردان است. از سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۹۸، ۸۰درصد تجارت خارجي با ۲۵كشور بود. در سال ۱۳۹۷، ۲۵درصد تجارت خارجي با سه كشور چين، قطر و امارت بود.

خشكاندن پيكره هاي آبي، فقر، گراني و تمامي ابر بحرانهايي كه در جامعه با آن مواجه هستيم از بحران محيط زيست تا اختلاس، فريبكاري، دروغ، نهادهاي ديني كه بودجه دولتي استفاده مي‌كنند همه اینها یک تحول بنیادین است.

اگراز اين منظر نگاه بكنيم يك تغيير بنيادين در جامعه ايجاد شد. ولي اين ما را قانع نمي‌كند. ما بايد اين تعريف را به چالش بکشیم، ببينيم از نظر جامعه شناسي چطور مي‌توانيم جامعه را تعريف كنيم.

در دوران حاكميت سلطنت 34هزار روستا خالي از سكنه شده، 60درصد شهرنشينان در  اصل روستاييان هستند. اين تغيير ساختاري در جامعه است. ما با تغيير بنيادين بافت اجتماعي مواجه هستيم، اما نمی‌شود از انقلاب صحبت كرد.

اگر ما از انقلاب كبير فرانسه و انقلاب آمريكا كمك بگيريم، ببينيم دستاوردهاي اين دو انقلاب چه بوده، بعد مي‌توانيم از انقلاب صحبت كنيم. انقلاب زماني مي‌تواند معناي جامعه شناسانه و سياسي خودش را داشته باشد كه منافع مردم را تامين كرده باشد.

دستاوردهاي انقلاب كبير فرانسه و انقلاب آمريكا در قدم اول سكولاريسم بوده، جدايي دين و دولت، پس زدن مرجعيت ديني، پلورالیسم، پارلمانتاريسم، حاكميت قانون، تفكيك قوا اينها رهاوردهاي يك انقلاب هستند.

يعني نمي‌توانيم با صرف كنار زدن دولت و جايگزينی دولت جديد صحبت از انقلاب بكنيم. بايد محتواي برنامه‌ها را در  نظر داشته باشيم كه بخواهيم به چه چيز نزديك بشويم؟

ولایت شکنی

 من ياري ميگيرم از مفاهيم ژان ژاك روسو فيلسوف قرن 18ام ميلادي. در فرانسه، اومانيسم  موتور انقلاب بود. انسان ذاتا موجودي است آزاد از لحاظ سياسي اجتماعي و عقيدتي، اين را با مفهوم ولايت شكني به مفهوم گسترده و عام آن تعريف مي‌كنیم.

ولايت شكني يعني شورش بر عليه ولايت كليسا، شورش بر عليه ولايت دولت، شورش بر عليه ولايت سرمايه و شورش بر عليه ولايت نفس كه اينها را توضيح مي‌دهم. اگر اينها به وقوع بپيوندد ما مي‌توانيم از انقلاب صحبت بكنيم. همين مفهوم شورش بر عليه صغارت. بعدها در عصر روشنگري هم توسط امانوئل كانت پرورانده شد و امانوئل كانت تعريفي دارد از روشنگري مي‌گوید؛ برون جهيدن از صغارت خودخواسته به مدد عقل و خرد.

يعني اين كه ما تلاش مي‌كنيم از زير سلطه سلطان از زير سلطه شاه از زير سلطه كليسا از زير سلطه سرمايه و از زير سلطه سنت، سنتهاي دست و پا گير و غرايز نفس نجات پيدا كنيم.

رهایی و آزادی مقصد نهایی

در اين مفهوم انقلاب يعني رهايي، يعني آزادي و آزادگي يك مفهوم واقعا روانشناسانه است. يعني ما به دوردست‌هاي دور بايد برويم و نقطه آغاز آن را نه در عرصه ابتدا سياست، بلكه ابتدا بايد در عرصه روانشناسي فردي بچينيم و بعد به اومانيسم و بعد به تغييرات و تحولات اجتماعي برسیم.

بعدها هانا آرنت فيلسوف قرن 19آلمان هم با اين مفهوم كار مي‌كند. هانا آرنت مي‌گوید كه انقلاب يعني گسترش فضاي سياسي، يعني اين كه شهروند علاوه بر بهرمند شدن از حقوق فردي خودش، دردستگاهي كه انقلاب به وجود آورده امنيت اجتماعي  هم دارد، امنيت شغلي هم دارد. چتر قانون بر فراز سر شهروند است.

كارل كوپر هم همين اين انديشه را در کتاب «جامعه باز و دشمنانش» باز مي‌كند و مي‌گوید كه انقلاب در يك جامعه دمكراتيك يا يك جامعه انساني زماني است كه بتواند يك شهروند بدون اقدامات خشونت بار حاکمان  را خلع قدرت بكند. در واقع آزادي تا مرز قيام مسلحانه.

 با اين مفاهيم من تلاش كردم این مفهوم  را توضيح بدهم. پس انقلاب فقط و فقط كسب قدرت سياسي نيست. كسب قدرت سياسي در كشورهاي ديگر هم اتفاق افتاده ولي انقلاب‌ها به شكست منجر شد.

 از دل لنين، استالين بيرون آمد. در فرانسه هم دیدیم بعدها ژاكوپن‌ها قدرت را گرفتند و گيوتين كار مي‌كرد و هزاران نفر را گردن زد. لذا انقلاب را  ما به معناي رهايي، آزادي و آزادگي و  به قول معروف فلسفي اومانیستی‌اش  فهم کردیم.

کارکردش را در نوبت بعد توضیح می‌دهم.

ادامه دارد…

دکتر عزیز فولادوند – جامعه شناس و استاد دانشگاه

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل