فرار از بند فوق امنیتی موسوم به آسایشگاه در زندان اوین
در فروردین ۱۳۶۷ سه زندانی سیاسی مجاهد، نصرالله بخشایی، اسدالله بنیهاشمی و حسن فارسی تصمیم می گیرند از سلول انفرادی بند فوق امنیتی موسوم به آسایشگاه در زندان اوین فرار کنند.
آنها پس از طراحی و تهیه یک قطعه اره آهن بر، از اواخر فروردین شروع به بریدن حفاظ فلزی پشت پنجره میکنند.
در سکوت حاکم بر بند فوق امنیتی آسایشگاه، مهمترین چالش آنها ایجاد سر و صدا هنگام بریدن حفاظ است، هرگز معلوم نشد که آنها چگونه بر این چالش غلبه کردند و بدون سر و صدا حفاظ را بریدند.
روز هفتم خرداد۶۷ آخوند حسین مرتضوی رئیس زندان اوین به سلول آنها می رود و به صراحت میگوید که حکم اعدامتان صادر شده و بزودی اجرا خواهد شد.
آنها وقت زیادی ندارند و باید سرعت را چند برابر کنند. به همین خاطر شبانه روز در همه فرصت ها به کار ادامه می دهند. [اوین؛ فرار از مخوف ترین زندان امنیتی جهان (قسمت اول) + ویدئو]
فرارسیدن لحظه موعود و اجرای طرح فرار
هنگام غروب آفتاب، پس از توزیع شام توسط نگهبان بند، لحظه موعود فرا می رسد.
آنها که با گره زدن ملحفه و پتو، طناب محکمی آماده کرده بودند، به سرعت شیشه پنجره را باز کرده و یکی یکی از حفره ایجاد شده در حفاظ پشت پنجره خارج شده و خود را پایین می رسانند.
نخست از این دیوار عبور میکنند. این که روش عبور از این دیوار چگونه بوده همچنان نامعلوم است.
آنها با استفاده از غیبت نگهبان برج دیدبانی، خود را به پای دیوار اصلی زندان اوین می رسانند.
ارتفاع این دیوار از داخل زندان کم است و کار بالا رفتن از آن را ساده میکند. اما این ارتفاع در آن سوی دیوار بیشتر است. و آنها این ارتفاع را وارد محاسبات و طراحی خود نکرده بودند.
راه بازگشت وجود ندارد، آنها تصمیم به پرش از دیوار میگیرند.
حسن و اسدالله موفق میشوند با پریدن، خودشان را سالم به بیرون زندان برسانند. اما نصرالله موقع پریدن از دیوار، هر دو ساق پایش میشکند و دیگر قادر به راه رفتن نبوده.
این یک چالش پیش بینی نشده بود.
حسن و اسدالله تلاش می کنند نصرالله را با خود حمل کرده و از منطقه دور شوند.
اما نصرالله امتناع کرده و میگوید این کار شانس موفقیت شما را پایین میآورد.
با اصرار نصرالله، حسن و اسدالله او را به یک نقطه پوشیده می رسانند و سپس به راه خود ادامه می دهند و خودشان را به اتوبان پارک وی میرسانند.
در اتوبان متوجه وضعیت غیر عادی میشوند. پاسداران از تقاطع اوین تا ولنجک را بسته بودند و همه ترددات در آن منطقه را کنترل میکردند.
پس از شکستن پای نصرالله آنها زمان زیادی را از دست داده بودند. به همین دلیل پیش از رسیدن به اتوبان، فرارشان لو رفته بود.
پاسدارها با نیروی زیاد منطقه را محاصره کرده و اقدام به جستجوی دقیق می کنند. آنها نصرالله را در همان ساعات اولیه پیدا کرده و به زندان بر می گردانند.
حسن و اسدالله تلاش زیادی برای خروج از منطقه محاصره شده میکنند، اما این تلاش ها ناموفق بوده و سرانجام نزدیکی صبح در حاشیه اتوبان شناسایی و دستگیر میشوند.
شکستن هیبت پوشالی دستگاه سرکوب خمینی
آن قهرمانان با فرار جسورانهشان، که برای دشمن غیرقابل تصور بود، افسانه ناممکن بودن فرار از زندان اوین و هیبت پوشالی دستگاه سرکوب خمینی را در هم شکسته و دشمن را تحقیر کرده بودند. [زندان اوین؛ دیرپاترین نماد دیکتاتوری در ایران (شماره دوم)]
به همین خاطر پس از دستگیری، شکنجههای هولناکی در انتظارشان بود، نصرالله را با پاهای شکسته بشدت شکنجه کردند. او بارها در زیر شکنجه از شدت درد بیهوش شد. همزمان حسن و اسدالله را در اتاق های جداگانه شکنجه و بازجویی میکردند.
بازجوها به دنبال اطلاعات در مورد طرح و چگونگی فرار و همچنین طرح و امکانات آنها برای خروج از کشور بودند.
درحالی که بازجویی از آنها ادامه داشت، قتلعام زندانیان سیاسی آغاز شد و در روز هفتم مرداد۶۷ آن سه قهرمان، در اوج افتخار، همراه با سیهزارگل سرخ دیگر، سربدار شدند.