اینجا ایران است؛ سرزمین شهیدانی که می رقصند!

رقص زیبای شهیدان از خدا نور لجعی تا تحسین میری!  

از ۱۰مهر تا ۳۰ آبان فاصله چندانی نیست. فاصله دو شهید است. از خدا نور تا تحسین، با سرنوشتی مشابه، با رنجی همسان و قطعا با آرمانی همبسته و یگانه.

خدانور پیش از این با رقص زیبایش جاودانه شده بود و حالا نوبت تحسین شده بود. تحسین میری در کردستان زاده شده بود و خدا نور در زاهدان. دو قطب ستم مضاعف بر اقلیت‌‌های قومی و مذهبی کشور در زمامداری جبارانه شیخ و شاه.

هم ولایتی‌های خدا نور سوختبری می کردند، البته خدا نور این وسع را هم نداشت! خدا نور بی شناسامه بود. آزاد بود. در هویت ثبت شده او گویی یک شهید بود. شاهدی گویا بر ستمی که بر مردمش رفت.

تحسین اما در شب‌های  تاریک و ظلمانی کوهستان خشمگین کردستان کولبری می‌کرد. او نان آور تنهای خانواده بود.

 وقتی قیام آغاز شد، تحسین دیگر نمی‌توانست آرام بگیرد.حالا دیگر کارش این شده بود که روزها برای نان خانواده‌‌اش سر به کوه بزند و کولبری کند و شب هنگام در جستجوی آزادی مردمش به خیابان بیاید و شعار دهد.

در همین زمینه

نگاهی به سرگذشت شهید قیام نسرین قادری ـ مریوان

نبرد نابکاران و شهیدان

حالا ۳۰ آبان است. جوانرود وضعیت جنگی به خود گرفته است. از صبح شهر در ولوله است. خیابان دست مردم است اما سلاح در دست پاسداران.

تحسین تازه از کولبری برگشته است. از صبح در کوهسار همراه دوستانش به یاد شهیدان مهاباد سرود خوانده و رقصیده بودند. حالا شب هنگام به جوانرود رسیده است. وضعیت شهر را فرو رفته در هاله دود و بغض می بیند.

شامگاه روز قبل کودک۱۶ساله  جوانرودی بها‌ء الدین ویسی با تیرپاسداران کشته شده بود. معلم او عرفان کاکایی نیز در کنار او به خاک افتاده بود.

تحسین خشم و بغضش را نمی توانست پنهان کند. او خستگی کیلومترها کولبری را به هیچ انگاشت و به میان همرزمانش در خیابان رفت:

فریاد زد: کردستان کردستان گورستان فاشیستان

صدای تحسین طنین خاصی داشت. گویی تمام شهر با او فریاد می زند.

جوانرود در شامگاه ۳۰آبان به یک شهر جنگی تمام عیار تبدیل شده بود. پاسداران جرات بیرون خزیدن از لانه‌های شان را نداشتند.

جمعیت در خیابان موج می زد: امسال سال خونه سیدعلی سرنگونه

تحسین خروشید: مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر دیکتاتور  

و گلوله ها باریدن گرفت؛ مسعود تیموری، اسماعیل گل عنبر، جمال اعظمی، جوهر فتاحی و… به خون غلطیدند.

نام‌ها بود که یکی یکی در پج پچ و هیاهوی جمعیت به گوش می رسید و حالا نوبت تحسین بود.

تحسین میری جوان خوشنام کولبر هنوز خستگی مسیر و بار سنگین کوله‌اش را بر کتف‌هایش حس می کرد که گلوله سینه او را شکافت و از پشت او بیرون زد.

حالا این جوانرود بود که در خونین‌ترین شب قیام خود با ۵ شهید، سرود پیروزی می‌خواند. تحسین اما حالا آرام بر زمین خفته بود گویی دارد خستگی راه را از تن بدر می‌کند.

اینجا ایران است؛ سرزمین زیباترین رقصندگان. شهیدانی که می‌رقصند. شهیدانی که درخون خود قشنگترین زندگی را برای مردم شان به ارمغان می آورند. اینجا ایران است سرزمین خدانور تا تحسین و تا…

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل