گفت: این روزها عمامه پرانی در حال تبدیل شدن به یک سنت حسنه است! در هر کوی و کوچهای میبینی که عمامه از سر طلبه بر زمین میافته. حالا دیگر کودکان هم بازی کودکانهشان را با پراندن عمامه و لگد کوب کردن آن تمام میکنن!
گفتم: عجب!
گفت: تازه هر دختر و پسر دانش آموزی مسلح به اسپری رنگی شده که در هر کوچه و خیابان و روی هر تابلو و بومی شعار مرگ بر مقام معظم مینویسه.
دیروز پسرم میگفت الان زنگ تفریح که میشه، میآییم بیرون با همدیگه شعار مینویسیم و بر می گردیم مدرسه. او میگه که حالا دیگه شعار نوشتن برای ما شده یک تفریح!
البته همان طور که عمامه پرانی هم برای جوانان به یک عمل مفرح تبدیل شده.
گفتم: پس چرا این مقامات قدر قدرت امنیتی کاری نمیکنند؟! توپی! تشری …
گفت؛ حیوونکی ها چکار کنن. کدام یکی را جمع کنند؟ به دانشگاه میرن مدرسه شروع میکنه، دانش آموز میکشن کوچه و خیابان آتیش روشن میشه. به کجای این کرباس پاره پاره دلخوش کنند؟!
گفتم؛ کاری نداره که، برای هر عمامه یک بسیجی بذارن که مواظبش باشه و سر هر کوچه هم یک پاسدار بکارن. دیگه کسی نطق نمیکشه.
گفت: قربون اون هوش و ذکاوتت! ما توی ایران ۲۰۰ هزار عمامه پیچ به عنوان طلبه داریم و حکما ۳۰ یا ۴۰ هزار هم عمامه پیچ غیر طلبه که طلبهاشون را دریافت کردند داریم. برای کدوم شون بسیجی بذارن؟
در همین زمینه
آیا صدای سم خر مرد سیب فروش هم به کاختان نمیرسد؟ (طنز سیاسی)
یک بسیجی برای هر عمامه!
گفتم: مگه ۶ میلیون بسیجی نداشتیم؟ خب برای همین روزهاست دیگه!
گفت: دلت خوشه حاجی. ۶ اش درسته اما ضریبش را اشتباهی به عرض رساندند. ۶۰هزار هم داشته باشیم کلاه مان را می اندازیم هوا! تازه این ۶۰ هزار را خرج عمامهها بکنیم. کوچه و خیابان را چکار کنیم؟
گفتم: خب پاسدارها و نیروی ویژه را بیاریم که هرکسی ماژیک یا اسپری دستش بود را دخلش را بیارن.
گفت: آخه پس کی این تظاهر کنندگان را پراکنده یا دستگیر کنه. فکر کردی اینایی که دارند پراکنده سازی! میکنند کی هستن؟
گفتم: آخه شنیدم سردار! گفت که پاسدارها را هنوز وارد نکردیم!
گفت: بگم؟
گفتم: نه متوجه شدم!
گفتم: پس بی زحمت به سردار بگید که زحمت بکشه به همان سبک مستعان! لااقل در رسانهها اعلام بکنه که ما برای هر عمامه یک بسیجی و برای هر کوچه یک پاسدار کاشتیم! شاید کسی باور کنه…