جهان بینی ماهی سیاه کوچولو؛ زنده یاد منوچهر هزارخانی (قسمت دوم)

جهان بینی ماهی سیاه کوچولو؛ زنده یاد منوچهر هزارخانی

ماهی سیاه کوچولو بر وضعیت موجود شورش می کند

زنده یاد منوچهر هزارخانی روز ۲۷اسفند ۱۴۰۰ چشم از جهان فرو بست و بعد از عمری مبارزه با استبداد به عنوان یک نویسنده مبارز نامش را جاودانه ساخت.

هزارخانی در سال ۴۷ شمسی «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو» را در نقد ماهی سیاه کوچولو زنده یاد صمد بهرنگی نوشت و در مجله آرش به چاپ رسید. از همین رو متن کامل این مقاله در چهار شماره خدمت خوانندگان سایت ایران آزادی تقدیم می‌شود.

فعلاً همین‌جا توقف می‌کنیم و قبل از شروع داستان واقعی ـ داستان پیشروی ماهی به سوی هدفش دریا ـ از کارش یک جمعبندی مختصر می‌کنیم.

ماهی سیاه کوچولویی است که خارج از رسم ماهی‌‌ها فکر می‌کند و در نتیجه این تفکّر، به یک آگاهی نسبی می‌رسد.

تا این‌ جای قضیه خیلی معمولی نیست. ولی خوب، احتمالش هست. از این به ‌بعد است که مورد استثنایی و خارق‌ العاده پیش می ‌آید: «این آگاهی نسبی درباره وضع زندگی و یکنواختی و بطالت آن، مبدأ حرکت می‌شود».

ماهی سیاه کوچولو هنوز نمی‌‌داند درست چه چیز می‌‌خواهد، ولی در عوض می‌‌داند که این وضع را نمی‌خواهد.

حال دو راه در پیش دارد؛ یا این ‌که از همین اول شروع به حرکت کند به‌سوی آنچه به‌ طور مبهم احساسش می‌کند، ولی قادر نیست به‌ طور دقیق مجسّمش کند.

ماهی سیاه کوچولو راه دوم را انتخاب می‌کند: پنبه منطق و فلسفه مسلّط بر محیط را می‌زند، سنتها و عادات را به هم می‌ریزد. علائق متعدد و بسیار محکم خود را با قوم پیره ‌ماهی‌ها می‌بُرد و به ‌سوی زندگی دیگر می‌رود که خودش هم درست از چند و چونش خبر ندارد، ولی می‌داند که در طی راه به‌ تدریج برایش روشن خواهد شد. و همه این کارها را در محیطی می‌کند که وضع عینی‌‌اش چنین عصیان پرخاشجویانه ‌یی را ایجاب می‌کند، نه ذهن علیل و عقب مانده‌‌اش.

این تصویر را جلو چشم دکانداران فلسفه و سیاست و هنر و مقاطعه‌کاران جامعه ‌شناسی و شرکتهای سهامی پخش ایدئولوژی‌‌های به ثبت رسیده می‌گیریم و می‌خواهیم تا این «تیپ» قهرمان داستان را قضاوت کنند.

نظرها از چپ و راست این‌طور اظهار می‌شود؛

ـ آوانتوریسم! ماجراجویی خُرده بورژوایی!
ـ رمانتیسم انقلابی کاذب!
ـ جنون آنی ناشی از عقده حقارت و خود کمتربینی!
ـ اخلال در نظم، تحریک به قیام علیه امنیت ماهی‌ها، همدستی با عامل خارجی حلزون پیچ ‌پیچی!

به دقت نگاه‌مان را از چپ و راست می‌‌گردانیم و می‌‌بینیم سرصفی‌ها همه مغَبغَب و تر و تمیز، مؤدّب ایستاده‌اند به انتظار ظهور خر دجّال تا برایشان کره پاستوریزه بیاورد.

بغل دست‌شان آدمک‌های توسری خورده عینکی و موی‌ آشفته، در انتظار کشف حقایق مطلق جاودانی.

بغل دست‌شان جمعی قُزمیت هاج و واج، سخت در تلاش توضیح پدیده‌‌های اجتماعی از روانشناسی فرویدی و نئوفرویدی.

بغل دست‌شان عروسک‌های کوکی با کمرهایی که توش لولا کار گذاشته‌اند برای سهولت در خم و راست شدن، مهر سکوت و لبخندی احمقانه برلب، با کوله ‌پشتی‌هایی انباشته از پس‌مانده «هنر»‌ی که در خر تو خری «جشنواره» نتوانسته بودند قالب کنند.

آن ‌ورترش نگاه کردن ندارد.

«تیپ» نوینی که بهرنگ معرفی می‌کند، به ‌وضوح برای افکار اُمُل و درجا زننده غیرقابل فهم است. امّا بهرنگ با توجه به این زمینه فکری هم، عوض آن‌که دست و پایش بلرزد، معیارها و ضابطه‌‌هایی جا افتاده را به‌ هم می‌ریزد.

«تیپ» نوینی خلق می‌کند که خصلت برجسته‌‌اش شهامت و جسارت است. شهامت و جسارتی انقلابی ـ و نه شهامت دروغین شوالیه رمانهای الکساندر دومایی یا شاهزادگان کلّه خر قصه‌های مَلک بهمن ـ .

این شهامت نتیجه انرژی خلّاقی است که از راه آگاهی و اراده، یک‌باره همچون نیروی اتم آزاد می‌شود و زندگی را ابعاد و چشم ‌اندازی وسیع‌تر و سطحی والاتر می‌بخشد. حد تکامل و شکفتگی انسانیت.

آیا این رمانتیسم کاذب است؟ ماجراجویی خرده‌بورژوایی است؟

اگر از خرهای زخمی و لنگ و وامانده‌‌یی که تنها جنبش و حرکت‌شان تکان دادن دم و برای راندن مگس است بپرسیم، می‌گویند: البته! امّا در کجای دنیا و در کدام وقت، خرهای لنگ، تاریخ را به وجود آورده‌اند؟

آنها همیشه در جستجوی سعد و نحس کواکب‌‌اند و هر نوع تحرّک و جنبش را تخطئه می‌کنند.

این پیره ‌ماهی‌ها خیال می‌کنند ایجاد حرکت مشروط و منوط به‌ نظر لطف خدای توفانها و انقلاب‌های جوّی است و جنبش‌های درونی هیچ‌وقت به هیچ‌کجا نمی‌رسند. این‌ها مفعولان تاریخ‌‌اند. ادعای‌شان هرچه می‌خواهد باشد…

ادامه دارد

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل