حجاب استایل و سرکوب تحت عنوان بدحجابی؛ در راستای تغییر تضاد اصلی جامعه
هر چند جامعه شهروندی در ایران از سالیان پیش خواهان اختیار نوع پوشش اختیاری به عنوان یکی از حداقلیترین خواستههای خود بود اما پس از قیام و اعتراضات ۱۴۰۱، این خواست وجه پررنگتری به خود گرفت که البته خود وجوه فراوان دیگری نیز دارد. از حجاب استایل تا تنزل مطالبات معترضان به فقط خواسته نوع پوشش، که حکومت سناریوی آن را پیش میبرد در کنار مطالبهی به حق شهروندان ایرانی در مورد پوشش اختیاری.
در بدایه باید گفت در حاکمیت ولایت فقیه که طبق اصول «قانون اساسی» آن مردم به عنوان «صغار» و ولی فقیه به عنوان «نماینده خدا و قیم صغار»!!! معرفی میشود و به صراحت عنوان میشود که «اگر همه مردم یک رای داشتند و رای ولی فقیه مخالف آن بود، اصل با حرف ولی فقیه است»! صحبت کردن از حقوق شهروندی جای تعجب دارد.
به عبارت دیگر خود اصل ماجرا، یعنی حاکمیت سیاسی ولایت فقیه زیر علامت سوال بزرگی قرار دارد و ابتدا باید با نفی آن و تغییر و براندازی آن، به سوی یک دولت سکولار و دمکراتیک خیز برداشت تا در سایه آن حاکمیت بتوان از موضوع حقوق شهروندی و بنیادین از جمله پوشش اختیاری صحبت کرد و به آن جامعه عمل پوشاند.
به دیگر بیان صحبت کردن در مورد پوشش اختیاری و دیگر آزادیهای پایهیی و حقوق بنیادین شهروندی در چارچوب ولایت فقیه نتیجهیی دارد که جامعهی ایران بیش از ۴۰ سال است آزموده است.
پس از قیام و اعتراضات سال ۱۴۰۱ که با موضوع حجاب و نوع پوشش استارت خورد و منجر به قتل حکومتی مهسا امینی شد، جامعه به این موضوع واکنش نشان داد و در پسااعتراضات نیز تجسدات و نمودهای خود را در جامعه بروز داد.
هر چند حکومت ولایت فقیه با موضوع حجاب اختیاری مانند «جن و بسمالله» است اما در هنگامهیی که اعتراضات کل سیستم و براندازی آن را نشانه رفته بود، در پسااعتراضات بدش نمیآید که موضوع آن قیام و انقلاب را، تنها به موضوع حجاب تنزل داده و حول آن مانور تبلیغاتی و رسانهیی کند.
ماههاست که موضوع بگیر و ببند سر مقوله نوع پوشش در جامعه مطرح است و هر روز لایحه و قانونی دیگر، گوئیا که در مورد این مقوله، قوانین آخوند ساخته کم بوده است.
در همین زمینه
لایحه حجاب و عفاف؛ چرا یک بنبست مرگبار شد؟
اصل ماجرا اما چیز دیگری است؛ محدود نگاه داشتن و تنزل خواست مردم و قیامآفرینان به موضوع نوع پوشش و نه ارتقاء آن به تغییر و براندازی که کابوس ملایان است.
حجاب استایل و سرکوب دو روی یک سکه
حال در این بین حکومت ولایت فقیه در یک مانور و فریب تبلیغاتی، اقدامات گستردهیی انجام میدهد، از دستگیری و بازداشت و ارسال پیامک «کشف حجاب» و جریمه و پلمپ اماکن و… تا در آن سوی موضوع، دامن زدن به موضوعاتی چون حجاب استایل و تبلیغات حکومتی و مزایا برای رعایت نوع پوشش مد نظر حکومت.
در ورای همه اینها ابتدا باید در نظر داشت که اصل موضوع حتی برای حاکمیت، نه موضوع حجاب است، بلکه دوقطبی کردن جامعه و درگیرکردن آن در موضوع فرعی حجاب تا از پرداختن به کابوس ولایت فقیه یعنی تغییر و براندازی ولایت فقیه پرهیز شود.
به عبارت دیگر هر چند خواست پوشش اختیاری از ابتداییترین حقوق شهروندی است اما تا زمانی که حاکمیت خلاف آن را به قانون، تبدیل کرده و حاضر به عقبنشینی از آن نیست، هر گونه کنشگری در مورد این مقوله، بازی در میز حاکمیت است.
از سوی دیگر ولایت فقیه، در تعارض با فضای مجازی که آن را یکی از دشمنان خود میداند، اقدام به مهندسی معکوس و استفاده از بلاگرها و حجاب استایل برای پیشبرد خط خود، در مورد حجاب اجباری و درگیر نگاه داشتن جامعه در سطح همین تضاد کرده و میکند.
اما تجارب پدیده حجاب استایلها نیز نشان میدهد که هر چند در زمینه دعوت به رعایت «حجاب» حاکمیت ناموفق بوده، اما در ایجاد و افزایش دوقطبی یادشده کاملا موفق بوده است.
به عبارت دیگر حجاب استایل و مخلفات تبلیغاتیاش و سرکوب عریان در جامعه، هر دو مکمل یکدیگر و دو روی یک سکه هستند که توجهات را از مسئله براندازی گمراه کرده و تنها به سطح یک خواست حداقلی تنزل میدهند.
حال باید پرسید بین نوع پوشش و حق حاکمیت مردم و آزادیهای دمکراتیک و پایهیی کدام در اولویت قرار دارند، قطعا پاسخ در گزینه دوم است که راه آن از تغییر و براندازی حکومت میگذرد.
از این رو حکومت ولایت فقیه با دست یازیدن به سرکوب و در روی دیگر سکه، پدیدههای مبتذلی چون حجاب استایل میخواهد صورت مسئله اصلی را تغییر و مسئله فرعی را به جامعه تزریق کند.