دادگاه حمید نوری؛ شاهدی که سالن مرگ را به چشم دید!

گواهی اصغر مهدیزاده تنها بازمانده سالن مرگ

اصغر مهدیزاده از قتل عام ۶۷ در گوهر سخن می‌گوید 

دادگاه تجدید نظر یا همان دادگاه استیناف یک متهم به جنایت علیه بشریت بنام حمید نوری این روزها در سوئد در حال برگزار شدن است و تاکنون سه جلسه آن برگزار شد.به همین دلیل بی مناسبت ندیدیم که سخنان یکی از شاهدان جنایت حمید نوری را که در دادگاه بیان کرده بود دوباره بازگو کنیم. اصغر مهدیزاده که به مدت ۱۳ سال در زندان بود تنها شاهدی است که از سالن مرگ برگشت. او مشاهداتش را برای دادگاه بیان کرد.

در سی و هفتمین جلسه محاکمه حمید نوری زندانی سیاسی سابق اصغر مهدیزاده به ادای شهادت پرداخت. این جلسه دادگاه حمید نوری که سومین جلسه آن در دورس آلبانی است به شهادت اصغر مهدیزاده اختصاص یافت.

اصغر مهدیزاده که به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق به مدت ۱۳ سال را در زندان‌های اوین و گوهردشت گذراند، با بیان مشاهداتش از قتل عام ۶۷ دادگاه را به شدت تحت تأثیر قرار داد. اصغر مهدیزاده تنها کسی است که به سالن مرگ در گوهردشت برده شده و صحنه اعدام همرزمانش را از نزدیک دید.

آقای اصغر مهدیزاده در ابتدا نحوه دستگیری و شکنجه و انتقالش به زندان گوهردشت را در یک گفتگوی مفصل با دادستان تشریح کرد و سپس به بیان مشاهدات از صحنه حلق آویز شدن یاران مجاهدش پرداخت.

درباره؛ ۳۶‌مین دادگاه حمید نوری بیشتر بخوانید

شهادت مجید صاحب جمع از شاهدان قتل‌عام ۶۷ در دادگاه حمید نوری + ویدئو

اصغر مهدیزاده گفت: من در راهروی مرگ نشسته بود. یواشکی از بغل دستی‌ام پرسیدم اینجا چه خبر است؟
او گفت: تو اولین بار است اینجا آمدی؟
گفتم: بله.

ترا به سالن مرگ می برند

گفت: ترا می برند به سالن مرگ صحنه اعدام را ببینی.
حدود یک ساعت آنجا نشسته بودم.

یک پاسدار در سالن مرگ را باز کرد و با صدای بلند و با تمسخر گفت: شیرعسلی‌ها بلند شوند!

۱۲ تن از زندانیان با صدای یا حسین و درود بر مجاهد بلند شدند. ۴یا ۵ نفر دیگر هم متعاقب آنان بلند شدند!

پاسدار بور شده گفت: شما در اعدام شدن هم از هم سبقت میگیرید؟

یکی از آن مجاهدان گفت: نمی‌توانی بفهمی چرا از هم سبقت می‌گیریم چون ما مجاهدیم و تو پاسداری.

گروه گروه به سوی سالن مرگ

اصغر مهدیزاده سپس ادامه داد: سه سری را داخل سالن مرگ بردند و گروه‌های بعدی را از بندهای مختلف می‌آوردند و در راهروی مرگ ردیف می‌کردند.

در اینجا زندانیانی که می‌دانستند برای اعدام برده می‌شوند عینک و ساعت‌شان را می‌شکستند تا بدست پاسداران نرسد.

من داشتم فکر می‌کردم که سالن مرگ چگونه جایی است.

گروه چهارم زندانیان را که می‌خواستند برای اعدام ببرند پاسداری آمد و گفت: بلند شو!‌ برویم.

پاسدار مرا به داخل سالن مرگ برد! یادم آمد که سال ۶۳ فکور رئیس وقت زندان گوهردشت ما را همینجا در حسینیه که حالا سالن مرگ است جمع کرده بود.

پاسدار مرا به داخل سالن مرگ برد و در یک فاصله ۳۰ متری از سن نگه داشت.

 از زیر چشم بند پیکرهای بچه‌های اعدام شده را روی سن می‌دیدم که روی هم تلنبار شده بود.

۱۲ زندانی بر فراز چوبه دار

تمام وجودم را رعشه فرا گرفته بود. ناگهان پاسداری چشم بند مرا کامل کنار زد.

صحنه دیگری را دیدم. طناب‌های دار را دیدم بالای سن که ۱۲ زندانی مجاهد گردنشان در حلقه طناب است و پای‌شان روی صندلی است و آماده اعدام هستند.

همانجا بودم که دیدم ناصریان، داوود لشکری و حمید عباسی یک طرف سن هستند و حدود ۲۰ پاسدار دیگر در طرف دیگر سن.

زندانیان مجاهد شروع کردند به شعار دادن؛ زنده باد آزادی،  مرگ بر خمینی و درود بر رجوی.

ناصریان و همراهانش داشتند مات و مبهوت به این صحنه نگاه می‌کردند. یک باره ناصریان رو به لشکری و حمید عباسی فریاد زد؛ اینها منافق هستند! چرا ایستاده‌اید؟ بروید زیرپایشان را خالی کنید!

ناصریان (مقیسه‌ای)  به پیکر اعدامیان آویزان می شد!

بعد رفت و صندلی از زیر پای یک زندانی کشید و او حلق آویز شد. داوود لشکری و عباسی هم چنین کردند.

پاسداران با مشت به پیکر زندانیان حلق آویز شده می‌کوبیدند و شعار مرگ بر منافق می‌دادند.

پاسداران رفتند و لگد به صندلی زیر پای زندانیان زدند. چهارمین صندلی را که از زیر پای مجاهدی کشیدند، بقیه مجاهدین  خودشان صندلی از زیر پای خود کنار زدند و با فریاد و شعار حلق آویز شدند.

اصغر مهدیزاده که خود در اینجای شهادتش به شدت منقلب شده بود چنین ادامه داد. آنها عجله داشتند که زندانیان زودتر اعدام شوند برای همین خود ناصریان و پاسداران به پیکر زندانیان آویزان می‌شدند تا زودتر جان بدهند.

اصغر مهدیزاده گفت: من با دیدن این صحنه منقلب شدم و از هوش رفتم و زمانی به هوش آمدم که دیدم به صورت من آب می‌زنند.

اصغر مهدیزاده سپس به تفصیل برای دادگاه تشریح کرد که چگونه ناصریان و حمید عباسی در بردن زندانیان از راهروی مرگ به سالن مرگ نقش فعال داشتند.

او تشریح کرد که چگونه حمید نوری در نقش رابط بین راهروی مرگ و سالن مرگ زندانیان را به سالن مرگ منتقل می‌کرد و در اعدام آنها نقش فعال داشت.

اصغر مهدیزاده در جایی از شهادتش گفت: روز شنبه ۱۸ مرداد که زندانیان را بردند حمید عباسی را دیدم. روز یکشنبه که ما را به فرعی هفت می‌برند خود عباسی ما را به راهروی مرگ برد.

او سپس اسامی برخی از زندانیان سربدار شده را بر شمرد از جمله: جعفر خسروی، مصطفی بابایی و مجید معروف خانی.

جعفر خسروی از زندانیان بود که از رشت به زندان گوهردشت تبعید شده بود. او در آخرین دیدار گفته بود که الان زمان اعدام است و همه باید به عهد خود وفا کنند.

و یک سری از بچه‌های کرج که محمدرضا گفت که مسئول ما که جعفر خسروی بوده به ما گفته الآن زمان اعدام هست و همه‌مان بایستی به عهد خودمان وفا کنیم. جعفر خسروی جزء افرادی بود که از رشت تبعید شده بودند به گوهردشت.

فرزین نصرتی یکی از این زندانیان سربداری بود که اصغر مهدیزاده در راهروی مرگ از او سخن گفت: فرزین نصرتی، دانشجوی سال آخر رشته پزشکی دانشگاه تهران، از سال۱۳۶۰ در زندان بود. در روز ۱۱مرداد سال۶۷ وقتی که او از نزد هیأت مرگ بیرون آمد در چهارراه مرگ گفت: «فقط از من نامم را پرسیدند»… برای آنان پیشاپیش روشن بود که پاسخ او چیست و فرزین قهرمان به همراه سایر قهرمانان به طناب‌دار بوسه زد.

محمد خستو، اردشیر کلانتری و مرتضی تاجیک از جمله زندانیان بودند که اصغر مهدیزاده در لابلای شهادتش در دادگاه دورس به آنان اشاره کرد. [شاهدان قتل عام۶۷ در دادگاه آلبانی + ویدئو]

سومین جلسه دادگاه حمید نوری در دورس با شهادت اصغر مهدیزاده در روز جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰ به کار خود پایان داد.

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل