پهلوی سوم که خود را هنوز شاهزاده میداند، در آستانه ورود قیام مردم به ماه پنجم خود مصاحبه نسبتا مفصلی با یک رسانه خودی! داشت که در نوع خود بی نظیر! بود.برای جلوگیری از اطاله کلام، من هم به عنوان یک ایرانی که قیمت لازم برای مبارزه با دیکتاتوری را دادم، لازم دیدم چند نکته را در باره این مصاحبه خدمت هموطنان عرض کنم:
۱.از ابتدا تا پایان این مصاحبه که گاهی همراه با تلقینها و خطدهیهای مشخص شخص سوال کننده همراه بود، خیلی تلاش کردم که ببنیم این حضرت شاهزاده! چه طرح و برنامه ای برای سرنگونی خامنه ای در دست دارد، هرچه بیشتر گوش کردم، بیشتر نومید شدم. گویی این حضرت خود را نشسته بر تخت پادشاهی میبیند و دارد برای بعد از «فروپاشی» رویا پردازی میکند!
۲.اصلیترین شعاری که طی ۴ ماه قیام شاهد آن بودیم، شعار سرنگونی بود. الان حتی کودکان مدرسه ای ایران شعارشان این شده: فقر فساد گرونی می ریم تا سرنگونی. اما این حضرت شاهزاده در تمام این مصاحبه هرگز کلمه سرنگونی را بر زبان نیاورد. بنابراین تصورم اکنون این است که این ایرانی که این آقا دارد برایش زحمت میکشد! و صدایش شده، متفاوت با ایرانی است که ما میشناسیم! حتی در مورد فروپاشی هم توضیحی نداد که کی قرار است این حکومت را فروپاشی کند؟ کشور خارجی میآید؟ تو نیروی جان برکف داری؟ یا قرار است ملایک از آسمان بیایند برای فروپاشی؟!
در همین زمینه
انقلاب تازیانهای بر پیکر شیخ و شاه
شاهزاده در مقام اپوزیسیون یا پوزیسیون؟
۳.در تمام این مصاحبه او هیچ حرف گزنده و تلخ نسبت به خامنه ای و رژیمش و پاسدار و بسیجیهایش نزد. اما تا دلت بخواهد هموطنان بلوچ و کرد و آذری و عرب را تهدید کرد که اگر تجزیه طلب باشید، اگر بخواهید یک وجب خاک ایران را بردارید، من با کسی شوخی ندارم.
برایم بسیار عجیب بود این شاهزاده مگر از موضع اپوزیسیون این رژیم صحبت نمیکرد، گویی پوزیسیون خامنه ای بود و دشمنانش ملیتها و خلق های تحت ستم بودند که شاهزاده حاضر نیست از یک وجب خاکش بگذرد و لابد به سبک اسلافش باید آنان را به گلوله ببندد. اما تا بخواهی برای پاسداران و بسیجیها و ارتشی و دیگر نیروهای حکومتی دل سوزاند که مبادا کاری بکنیم که باعث رنجش آنها شود، چرا که ممکن است زمانی این آقایان سرکوبگر دلشان بخواهد بیایند در جبهه این طرفی! نباید خشونت بخرج بدهیم که باعث راندن آنان به سمت دفاع از نظام حاکم شود!
عجیب است فاصله حرفهای این آقا با شعاری که مردم در کف خیابان میدهند: بسیجی سپاهی داعش ما شمایی! تصور کردم نکند این حضرتشان پاسداران را با موجودات دیگری اشتباه گرفته باشد!
بیطرفی فراموش شده!
۴. شاهزاد وقتی مصاحبه کننده از او پرسید آیا حاضری نقش کاتالیزور برای عبور از فرد محوری به سیستم محوری را برعهده بگیری، به سبک قورباغه لیز خورد! و پاسخی داد که خود را در جایگاه«امام» نشاند. به این معنا که من فرد بی طرف باید باشم! «بایستی بتونم یک بیطرفی و یک جدایی کامل از هرگونه کار تشکیلاتی و اجرایی داشته باشم» یعنی دیگران باید حزب و گروه و سازمان داشته باشند و خط پیش ببرند اما من نقش « مقام عظما» را در این میان داشته باشم و وارد قضاوت در مورد دیگران نشوم.
۵.اما همین مقام بی طرف!وقتی در مورد مجاهدین خلق مورد پرسش قرار میگیرد، نمی دانم چه مرضی یکباره نازل می شود که نقش بیطرف و فراجناحیش را فراموش میکند و میگوید: «مگر اینها حاضر هستند باکسی وارد دیالوگ شوند؟ اگر وارد دیالوگ سازنده شوند سازمان شان فرو می پاشد؟ چرا زنان شان حجاب دارند و جدا می نشینند؟»
از این میزان بیطرفی و فراجناحی بودن مقام منیع شاهزاده یک باره جاخوردم. چطور هم دارد از وحدت نیروها حرف میزند و هم از حذف اپوزیسیون حی وحاضر میدان مبارزه حرف می زند؟ به نظر شما این وسط توی پالان کسی خدا نکرده چیزی مخفی نیست؟
۶.ورد زبان شاهزاده این بود که شاخص برای وحدت نیروها چنین است: دمکراتیک، سکولار، معتقد به یکپارچکی کشور. اما اصلا از این سخن نگفته که خودش در کدام دمکراسی، مقام منیع! شاهزادگی را کسب کرده؟ در کدام انتخابات دمکراتیک، در کدام نظر سنجی دمکراتیک، در کدام فرایند مبارزه دمکراتیک، ملت ایران به شما لقب ماندگار و ارثی« شاهزاده» را دادند؟ به همین دلیل وقتی مصاحبه شاهزاه را گوش کردم بلافاصله این داستان ملانصرالدین از ذهنم گذشت:
« میگویند یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد، اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد. ملا با خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید، به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد. اما خریدار تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت: «ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟»
شاهزاده گویی هم سرنوشت ملاست. هم میخواهد دمکرات باشد و سکولار چون متاع روز است ولی تنها سرمایه اش همان« دم خر» یعنی شاهزادگی است . کمکش کنید از این تناقض مرگبار خلاص شود. بازهم در این باره سخن خواهیم گفت…