داستان شازده ده ما آن جا آغاز می شود که ما یک معما یا به قول غربی ها پارادوکس داریم که شاید بگذاریم برای تکلیف شب فارغ التحصیلان مدارس ابتدایی که این مسئله غامض را حل کنند. ورودی مسئله این است که شما هیچوقت نمی روید از سپور محلهتان ماست بخرید و هیچوقت خودروی خرابتان را برای تعمیر نزد لبنیاتی سر خیابانتان نمی برید. دندان درد بچهتان یا مشکل گوارشی خودتان را پیش مکانیک محله تان نمی برید و اگر هم نزد مدیر مدرسهتان بروید که موهایتان را مدل آلن دلونی بزند سه سه بار نه بار دور حیاط مدرسه دنبالتان می کند.
تا اینجا قسمت اول مسئله و معلوماتش بود، حالا بپردازیم به مجهولاتش. چگونه است که یکی که همه اش فوتبال بازی میکرده ، و آن یکی که فیلم بازی کرده و آن یکی که ما را فیلم می کرده و آن یکی که تمام عمر بازی می کرده، حالا جمعا آمدند و می گویند که میخواهند مسائل بسیار پیچیده، آنهم جایی مثل ایران، را حل کنند؟ به اندازه سن خودمان و ابویمان روی هم بگذاری در این مملکت صنعت بچاپ و در رو رواج داشته.
بیشتر بخوانید
ساواکی های جهان متحد شوید!
شازده در نقش منجی!
اگر ائتلاف این آقای شازده بخواهد ما را رهنمون باشد، صد بار عاقلانهتر آن است که برویم از همان سپورمان ماست بخریم. اصلا کشور ما که هیچ، شما را بخدا این ناجیان جدید بشریت اگر در فیالمثل سوئد هم بودند برای هر کدامشان قیمت یک شیشه ترشی هم نمی دادند.
حالا اینها یقه ما را به زور گرفتهاند که یالا بیا یا وکالت بده یا سوار اتوبوس ما بشو! غافل از اینکه مامان ما کلی به ما سفارش کرده با غریبهها حرف نزنیم چه برسد اینکه سوار ماشین شان بشویم. آخر اتوبوس هم اول نگاه میکنیم خط چند است، پارک شهر می رود یا مسکر آباد؟
نمیدانم آیا جایی در قم، در جماران، در خیابان پاستور تهران، دانشگاهی یا مکتب خانه ای هست که همه دیکتاتورها آنجا دوره می بینند و فارغ می شوند یا این هم از اقتدار نظام دانش بنیان است که ناجیان جدیدالورود بشریت صاف از روی دست جماعت آقا نگاه کرده اند.
سخن اندر وجود بیکران شباهات ما بین اخلاقیات اهالی عزیز ولایت و راننده و شاگرد شوفرهای این یکی هست. می فرمایید نه، یکیاش آن می تواند باشد که این اتوبوسچیها بسا حرف می زنند و از مواردی که اصلا سواد و تجربه اش را ندارند داد سخن میدهند. مانند آقایان علما که بر منبر می روند و اندر باب مسائلی که دهشاهی هم سواد و اعتقادش را ندارند فرمایش می زنند.
یا گونه ای دیگر از کردار شبه ولایت آنکه، آقای رهبر هر جا که میروی یکی از خودشان را گذاشته، مثلا برای امور دانشگاه آخوند گذاشته که رابطه اش اصلا معلوم نیست. یا برای ورزش یا در مترو یا در امور زنان و بچه داری، هر جا یک آخوند میگذارد.
مهم هم نیست که این آخوند قورباغه را از مارمولک تشخیص نمی دهد. اتوبوسی ها هم آمدهاند خود را قاضی القضات کل امورات ایرانیان میبینند و می خواهند ما را همچون گوسپندان رهنما باشند.
فارغالتحصیلان مکتبخانه قم در محضر شازده
آن مکتبخانه قم که در بالا صحبتش آمد، راهیان نورش را عند الورود فقط یک مدرک تحصیلی مطالبه میکند و آنهم اخلاص قلبی و قبلی بر جمله نوشته بر سر در آن یعنی «جمهوری اسلامی ایران!» است. این جمله روح امام رفته را در همگان زنده می کند. از همین جا بود که امام راحل یک تنه برخاست و با عظمت و اقتدار تمام دروغ گفت و تاریخ چهل سال اخیر وطن ما را استارت زد. آن موقع امام با طیاره آمد، ورثه اش حالا وسعشان بیشتر از اتوبوس نمی رسد.
یکی دیگر از تشابهات آشکار ولایت عزیز! با وکالت مداران همین جمله بالاست. عبارت سه کلمه ای که سه تا هم غلط دارد که هرکدامش مردودی کل سال است. دیدیم که چگونه علمای نظام با یکدیکر جمع شدند و آقا سید علی را بر کرسی پادشاهی، ببخشید ولایت، نشاندند.
ما که نبودیم، یاران آقا از این رو فربه شدند و ما خون گریستیم. پس آخر کدام جمهوری؟ کلمه دوم یعنی اسلام را هم که صحبتش را نباید کرد چون اصلا با گروه خون آقا جور در نمیآید. میماند آنکه در پی اورانگوتان گذارد و بگوید انسانم آرزوست. کلمه سوم هم که واویلا، آقا جنوب و شمال را صدقه مستضعفینی چون چین و روسیه و مرکز را بهره اروپاییان قرار دادهاند و بی ارزشترین را مردمان تعریف نموده اند؛ پس کلمه ایران هم برای ایشان لطیفه ای بیش نیست.
حالا می رسیم به شاه چیان که اینها هم از روی دست آقا کپی کرده اند و همان سه بار غلط کردهاند. قبله عالم جناب شازده در یکی از تلویزیون های خودشان بر منبر رفته و چنین روضه خواندهاند: «دست همکاری به سوی همه نیروهای دموکراسیخواه اعم از شخصیتها و احزاب و گروهها دراز میکنم بر پایهی سه اصل مشترک حداقلی: تمامیت ارضی ایران، دموکراسی سکولار مبتنی بر حقوق بشر، و حق مردم برای تعیین شکل نظام سیاسی»
ترویج حقوق بشرشازده با ثابتی
بنظر میآید همه مرغهای پخته و نپخته هم به خنده آمدهاند. جدای از اینکه مجاهدین و چپیها باید اعدام شوند و آنگاه کدامین نیروی دمکراسی خواه؟ اما اولین غلطی که ایشان کردهاند همان تمامیت ارضی ایران است. نکند منظورشان تمامیت «ارزی» است که ایشان و یارانشان همیشه دنبالش بودهاند و گرنه کدام مغز … خورده ای است که نداند مساله امروز ایران اصلا مساله تمامیت ارضی نیست!
دوم غلط شازده چیها چیزی به نام حقوق بشر است. احتمالا ایشان در همین تظاهرات اخیر آن پرویز ثابتی را آورده بودند که از تجارب ارزندهاش در حقوق بشر بگوید که وقت نشد!
اما می رسیم به سومین غلط کرده ایشان یعنی نام بردن از مردم، «حق مردم برای تعیین شکل نظام سیاسی». شازده ده ما، مردم را که در یکی از همین بهمنها بدون اجازه از شازده قبلی از حق خودشان استفاده کردند و نظام سیاسی سلطنت را بردند زیر خاک- همانجا که آقا سید علی هم قرار است برود- فریب خوردگان و بی ادبانی میداند که باید خود را به دفتر پرویز ثابتی معرفی کنند!
ما دانش آموزان بیادب بدینوسیله متمنی! هستیم که جناب شازده غلط چهارم را مرتکب نشوند. وضعیت نزار سید علی را درس گیرند که بسا غلطها کرد و گرفتار قیام ایرانیان شد. درخواست داریم که صاحبان اماکن لاس وگاس را که مدتی است از شما بیخبرند بیش از این در انتظار و نگرانی نگذارید. به سرشت خود برگردید و در اموراتی که ندانید و ندارید، وارد نشوید. عرض خود می برید و زحمت ما میدارید!
داستان ما و شازده ده ما و یک معما! (طنز سیاسی)