علاج پادشاه بیمار
میگویند پادشاهی بیمار شده بود و از بیماریاش سخت وحشتزده بود. برای همین فراخوان داد که؛ «نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام دربار و خدم و حشم بسیج یافتن طبیبی برای درمان درد وی شدند.
در این میان مرد دانایی قدم پیش گذاشت و گفت:
من می دانم درد شاه چگونه درمان میشود!
همه با تحسین نگاهش کردند و گفتند؛ چگونه ای مرد دانا؟!
در همین زمینه
داستان شیخ نمر و مرغ عزا و عروسی!- طنز سیاسی
در جستجوی مرد خوشبخت در قلمروی پادشاه
گفت: معالجه شاه تنها یک راه دارد؛ اینکه نخست آدم خوشبختی را پیدا کنید. سپس پیراهن آن مردم خوشبخت را از تنش در بیاورید و به شاهنشاه بپوشانید!
همه با شگفتی نگاهش کردند!
پادشاه سراسیمه تمام پیکهایش را به سراسر قلمرویش فرستاد تا هرجا آدم خوشبختی یافتند، پیراهن از تنش در آورند.
مأموران و پیکهای شاه تمام قلمروی پادشاه را گشتند اما رعیتی را نیافتند که احساس خوشبختی داشته باشد. ثروتمندانش بیمار بودند و فقیرانش بیزار. رعیت یا غم نان و زن و فرزند داشتند یا دل آشفته و غمین از دردی پنهان بودند.
در اواخر آن شب در حالی که همه نومید شده بودند، پسرپادشاه از کنار کلبه حقیر و فقیرانهای رد میشد. شاهزاده متوجه شد که مردی درون کلبه دارد با خود حرف میزند. شاهزاده گوش خواباند. شنید که مرد می گوید: «شکر خدا کارم را تمام کردهام. سیر و پر غذا خوردهام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم! دیگر مگر چه چیز می خواهم؟!».
شاهزاده گل از گلش شکفت. به مأموران فرمان داد که بروند پیراهن پیرمرد را از تنش در آورند. خود او را هم خدمت شاه بیاورند تا هرچه خواست به او بدهند!
مأموران و پاسداران شاه سراسیمه وارد کلبه شدند.
اما این پیرمرد چنان فقیر بود که پیراهنی به تن نداشت!
حالا داستان این پادشاه پا به گور آدم را به یاد سیدعلی خامنهای میاندازد.
میگویند خامنهای هم به هفت درد دچار شده است؛
-بیماری خودش که مشابه بیماری آن پادشاه است.
-تحریم و بن بست اقتصادی
قیام سراسری مردم ایران که ناقوس سرنگونی را بصدا در آورده
شکاف طبقاتی عظیم در جامعه که به شکاف اجتماعی بین مردم و حکومت تبدیل شده است.
-قویتر شدن مقاومت و کانونهای شورشی
بن بست مذاکرات اتمی
کرنش در مقابل عربستان و دیگر کشورهای عربی
حالا وسط این همه بیچارگی بعضی از بسیجیهای زبان نفهم صحبت از آزادی قدس و نماز خواندن خامنه ای در آن جا سخن می کنند. آنان مثل همان پیرمرد از دلخوشی خامنه ای برای فتح قدس صحبت میکنند. اما خامنه ای بهتر از همه می فهمد که این بسیجیان مثل آن مرد فقیر که پیراهنی به تن نداشت، عقلی در سر ندارند و احتیاجی هم به آن ندارند و گرنه چنین نسخه ای برایش نمی پیچیدند.