ترس خامنهای از کانونهای شورشی مجاهدین خلق دلیل انتصاب رئیسی به ریاست قوه قضائیه
سایتهای تزاریسم و فری ریپابلیک آمریکا با درج مطلبی پیرامون انتصاب ابراهیم رئیسی این انتصاب را پاسخی به فعالیتهای کانونهای شورشی مجاهدین خلق دانستهاند. در قتل عام سال ۶۷، سی هزار از اعضاء و هواداران مجاهدین خلق به دست ابراهیم رئیسی و هیئت مرگ به قتل رسیدند.
تزاریسم با عنوان «رهبر گروه قتل عام بعنوان ریئس قوه قضاییه منصوب شد»، نوشت: «در روز ۷ مارس، پس از چند ماه تردید، ابراهیم رئیسی به طور رسمی توسط رهبر ایران، علی خامنهای، به ریاست قوه قضائیه رژیم منصوب شد. منشا این تردید طولانی این بود که رئیسی به عنوان یکی از رهبران اصلی بزرگترین قتل عام سیاسی پس از جنگ جهانی دوم – یعنی کشتن ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی در سال ۱۹۸۸ بود.
در آخرین انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۷، که ریئسی هم کاندید بود نام قاتل بر او گذاشته شد.
واکنشهای مردمی به نامزدی او چنان شدید بود که خامنهای نتوانست آنچه را که او «انتخاب هوشمندانه» نامیده بود انجام دهد و ریسی را بعنوان رئیس قوه قضائیه برساند.
ریئسی از سالهای نوجوانی به عنوان یکی از رهبران رژیم انتخاب شده است.
او ، زمانی که رژیم ایران در سال ۱۹۷۹ به قدرت رسید، تنها ۱۸ سال داشت.
بلافاصله پس از ظهور جمهوری اسلامی، رییسی یکی از حدود ۷۰ دانش آموز از مدرسه قم بود که توسط محمد بهشتی، معاون اصلی خمینی، برای آموزش رهبران مذهبی دولت جدید انتخاب شدند.
طی این آموزش، رئیسی وفاداری عالی به خمینی داشت، او در ۱۸ سالگی بعنوان دادستان در شهر مسجد سلیمان در جنوب غربی ایران منصوب شد.
چرا رئیسی بعنوان ریئس قوه قضاییه انتخاب شد؟
هنوز هم یک سوال مشروع باقی مانده است: چرا خامنهای به انتصاب چنین شخصیت نفرت انگیزی نیاز داشت؟
میدانیم که جمهوری اسلامی برای این منصب شخصیتهایی به اندازه کافی بیرحم کم ندارد و بدون نیاز به نمایش کسی که اسمش معادل یک نسلکشی است، رژیم ایران همه چیز را برای فراموش کردن آن انجام خواهد داد.
جواب این مسئله در پارادکس نظام تئوکرات ایران در تمام حوزههای سیاست داخلی و خارجی قرار دارد.
خامنهای به خوبی می داند که نام رئیسی معادل ظلم و سریالی از اعدامهاست.
بدین ترتیب با آگاهی کامل از علت این، او رئیسی برای ایجاد و استفاده از یک فضای ترور جهت جلوگیری از انهدام رژیم به ریاست قوه قضاییه منصوب کرد.
علت اصلی این انتخاب، ترس رژیم از اعتراضات سازمانیافته در سراسر کشور و نفوذ رو به رشد مجاهدین خلق در میان مردم ایران است .
علی قاسمیان، متخصص ارگانهای داخلی رژیم، در مورد فعالیتهای روز افزون مجاهدین خلق در مناطق مختلف کشور ابراز نگرانی شدید کرد و در روزنامه وطن امروز نوشت : «امروزه سازمان مجاهدین خلق در داخل تلاش میکند با نسل جوان ما از طریق سیستمهای رسانههای اجتماعی تماس برقرار کند و آنها را هدایت می کنند، آنها «کانونهای شورشی» را به این فرا میخوانند تا بیلبوردها و پوسترها را آتش بزنند وعکسهایی از رهبران مجاهدین را نصب کنند.»
وبسایت بهارستانه که وابسته به رهبر ایران، علی خامنهای است ، مقالهای را در تاریخ ۲۸ اوت منتشر کرد که نشان میدهد ترس ملاها کاملا از سازمان مجاهدین خلق است.
در این مقاله امده است :
«لازم است نگاهی به تفاوتهایی که مجاهدین خلق در تاکتیکهای خود در این روزها نسبت به دوره قیام دسامبر / ژانویه انجام دادهاند، نگاه کنید. آنها فعالیتهای هماهنگ را برای چندین بار تکرار میکنند تا نشان دهند جمهوری اسلامی ایران در مرحله پایانی خود قرار دارد. فضای مجازی برای آنها نقش حمایتی در این زمینه را ایفا می کند … مجاهدین خلق تاکتیکهای خود را تغییر دادهاند و اعتراضات حتی در مقایسه با دوران دسامبر / ژانویه، از واقعیت غیرقابل انکار پیشی گرفتهاند…»
فری ریپابلیک نیز در این باره نوشت: «… به نظر می رسد ارزش دارد تاکتیک های دسامبر / ژانویه گذشته دیدگاه مجاهدین خلق را در مقایسه با امروز بررسی کنیم.
در این بررسی به نکات زیر میرسیم :
«اول اینکه در گذشته، سازمان مجاهدین خلق خلق سعی میکرد روی موج سوار شود. اما امروز، آنها در بسیاری از بخشهای اجتماعی و در میان مردم از تمام اقشار نفوذ کردهاند، از جمله رانندگان کامیون، صاحبان فروشگاههای بازار، مالباختگان موسسات مالی ، معلمان، کارگران و … مجاهدین آنها را در اعتراضات هدایت میکنند.
دوم اینکه ماهیت اعتراضات امروز تغییر کرده است. به عنوان مثال، در گذشته، یک یا دو روز برای تبدیل شعارهای اجتماعی- اقتصادی به شعارهای ضد رژیم وقت لازم بود، اما امروزه این کار به سرعت انجام میگیرد و تظاهرات سیاسی میشود و شعارها به شعارهای ضد رژیم تبدیل میشود.
سوم اینکه در طول ماههای دسامبر/ژانویه سال گذشته، معترضان سازماندهی نشده و رهبری نداشتند. اشتباهات در هدایت اعتراضات بروشنی دیده میشد و اعتراضات پیچیدگی لازم را نداشت. با این حال امروز، علاوه بر بدست آوردن یک روح تهاجمی، تظاهراتها پتانسیل ایجاد پناهگاهها و سپر در خیابانها برای رویارویی با نیروهای امنیتی را دارد. این به آن معنی است که معترضان امروز خیلی بیشتر از قبل آماده هستند.
چهارم اینکه معترضان، که مجاهدین خلق را در لیست اول خود دارند، هیچ گونه بدیل سیاسی دیگر ندارند. آنها هیچ گونه تقسیم بندی جناحی را در داخل رژیم ایران به رسمیت نمیشناسند و در شعارهای خود علیه اصلاح طلبان همان قدر انرژی میگذارند که برای اصولگرایان .
پنجم اینکه نقش مجاهدین خلق در قیام دسامبر / ژانویه چنان غیرقابل انکار است که رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی ۹ ژانویه خود گفت: «یک مثلث در این زمینه فعال بود … مجاهدین خلق سومین راس این مثلث بود.»
در حال حاضر، این واقعیت که تظاهرکنندگان در حال سازماندهی هستند، یک عامل در حال تغییر، در مقایسه با قیام دسامبر / ژانویه است.
آنها نهادهایی را که «کانونهای شورشی» نامیدهاند و قادر به افزایش تعداد آنها بودهاند و توانایی جایگزینی رهبران در صحنه [در صورت دستگیری] را ایجاد کردهاند!
با این حال، مهمترین پیشرفت، پیوند بین این واحدها و رهبری آنها است. در حال حاضر این کانونهای شورشی هدایت خود را از مسعود رجوی در قالب «پیام به کانونهای شورشی » دریافت می کنند.
در ۲ اوت سال جاری، مسعود رجوی پیامی با عنوان «مشت را با مشت، آتش را با آتش» برای بالا بردن روحیه معترضین فرستاد و متعهد شد که این اعتراضات ادامه یابد و روز به روز گسترش یابد.
او اعتراضات را بیشتر در مقایسه با گذشته توصیف کرد و ادعا کرد که [رژیم] توانایی مقابله با این اقدامات را ندارد.
اکنون دشمن ما با چنین دستگاهی برای مقابله آماده شده است، ما باید واقعیت را تصدیق کنیم که همه ما در همان قایق هستیم. بنابراین، باید به تمام مقامات دولتی و دیگران مرتبط با آن بگوییم که وضع موجود یک تهدید بسیار جدی است که نمی توان به راحتی آن را نادیده گرفت.»
این متن که در یک مقاله در سایت مرتبط با خامنهای نوشته شده است، به وضوح وضعیت دشوار رژیم ایران را توضیح میدهد و نشان میدهد که کل دستگاه ملاها به علت تشدید اعتراضات در سراسر کشور، به ویژه با کانونهای شورشی مواجه است، این تلاشها برای هدف قرار دادن نهادهای اصلی رژیم است.
با این حال، تاریخ نشان داده است که در جوامع در آستانه انفجار، مثل وضعیت ایران ، چنین اقدامات بازدارنده از طرف رژیم میتواند اثر کاملا متضاد را که انتظار می رود، یعنی سرعت بخشیدن به روند انفجار داشته باشد.
این امر به ویژه در مورد ایران در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ اتفاق افتاد، زمانی که شاه قصد داشت شورش را با شتاب دادن به یک کابینه کامل ارتش خنثی کند و این آغاز پایان بود!»