دکترمحمد مصدق؛ تنها دولت ملی ایران

دکترمحمد مصدق و تنها دولت ملی ایران

دکترمحمد مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، در سحرگاه روز ۱۴اسفند ماه ۱۳۴۵، در بیمارستان نجمیه تهران در سن ۸۴ سالگی روی از جهان برگرفت.

 دکترغلامحسین مصدق در یادداشتی نوشته:  «او در سفر لاهه آرام نمی گرفت در همین سفر بود که به من گفت اگر خدای نکرده روسیاه به ایران بازگردم خود را از میان می برم!. از تمام حرکات و افکار او همیشه روح وطن پرستی و خدمتگزاری احساس کرده ام. پدرم در طول مدتی که در زندان زرهی و سپس در محدوده احمدآباد مجبور به اقامت بود. چون حشرونشری نداشت روحاً از زندگی مقید رنج می برد.

در حبس و تبعید کسی که دل به او بدهد نبود، ناچار در اطاق با تنهایی خویش می زیست. در احمدآباد گاهی در باغ و مزرعه گردش می کرد و باز به گوشه عزلت اجباری که پیش از  شهریور۲۰ هم بدان خو کرده بود، می‌آرمید. مقصود آن است که در سراسر دوران حبس و تبعید که به خاطر عشق و خدمتگزاری بدان برایش پیش آمد رنج بسیار برد. مقداری از ایام محبس زرهی و احمدآباد به نگارش گوشه هایی از خاطرات زندگی خواندنیش پرداخت.

پدرم در این نوشته ها کوشیده است از کسی بد نگوید و احترام هر شخص در حد شایستگی او محفوظ بماند. ولی در مواردی که منافع مملکت و مصالح عمومی می دانست از انتقاد خودداری نمی کرد. با زبان مؤدب سیاسی عقیده خود را بیان می کرد. او از حسین قاطمی به مناسبت آنکه پیشنهاد دهنده فکر ملی شدن نفت بود یاد می کرد».

بیشتر بخوانید

سالگرد ترور نافرجام دکتر محمد مصدق توسط عوامل شاه

گوشه ای از خاطرات دکترمحمد مصدق

کسانی که زندان مجرد را دیده و با آن سروکار داشته اند می دانند که در این مکان آن هم به یک محکوم بی گناه و بی تقصیر چقدر بد و سخت می گذرد. در روزهای اول آنقدر خسته و ناتوان بودم که هیچ جز یک استراحت کامل چاره دردم را نمی کرد.

مبارزه انتخاباتی دوره ۱۶ ـ مبارزه با شرکت نفت انگلیس وایران ـ کارهای کمیسیون نفت در مجلس شانزدهم ـ قبول مسئولیت اداره مملکت ـ دفاع در شورای امنیت و دیوان بین المللی دادگستری ـ مخالفت های مغرضانه داخلی ـ غائله نه اسفند و غائله های دیگر تمام سبب شده بود که بانگرانی بسیاری از هر پیشامد ناگوار انجام وظیفه کنم. کار زیاد و تؤام با نگرانی هم هر کسی را خصوصاً که من حال خوشی نداشتم و ضعیف بودم از پای در می آورد.

از استراحتم چیزی نگذشت که موضوع دادگاه پیش آمد و تمام اوقاتم برای جواب کیفرخواست و مطالبی که در دو دادگاه ایراد کردم گذشت. روزی که دادگاه اعلام رأی نمود مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد، نه تنها شخص خودم بلکه دستور دهندگان صدور رأی هم باور نمی کردند که من از این زندان جان به سلامت برم.

 نوشته ای از محمدرضا شاه  و جوابیه دکترمحمد مصدق

شاه درکتاب مأموریت برای وطنم نوشته بود: چند سال پیش شخصی بنام دکترمحمد مصدق بیش از هر ایرانی دیگر در تاریخ اخیر ایران موضوع مقالات و مندرجات روزنامه های آمریکایی و انگلیسی قرارگرفته بود. متأسفانه برخی از مردم در خارج ایران وی را ملاک قضاوت خود درباره ایران و ایرانیان قرار دادند. ولی من اطمینان می‌دهم که مصدق هرگز نمودار ایران و مظهر و نمونه ی خصایص ملت ما نبوده است.

در فصل قبل ذکر شد که پدرم مصدق را در سال ۱۳۱۹ زندانی کرد و در اثر شفاهت من آزاد گردید.

در سال ۱۳۳۲ بار دیگر به جرم برهم زدن اساس حکومت محکوم شد. من در این موقع نامه ای به محکمه نگاشته ام که وی را از تقصیراتی که نسبت به شخص من مرتکب شده بخشیده ام. در اثر همین نامه و بعلت کبر سن، از اعدام که معمولاً درکشور ایران و سایر کشورهای جهان مجازات این گونه اشخاص است رهائی یافت.

وی از سال ۱۳۳۵ که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود رفته و چون شخص با ثروتی در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بی حادثه ای را می گذراند.

جواب دکترمحمد مصدق

تقصیراتم فقط این بود که در زمان تصدی من شاه مثل یک شاه مشروطه در این مملکت سلطنت می کردند.

بین شاه و من اختلاف شخصی نبود که از تقصیراتم درگذرند. برای اینکه تصور نفرمایند پس از محکومیت درخواست عفو می کنم به محض اینکه نامه ی وزیر دربار در دادگاه قرائت شد نسبت به این عفو اظهار تنفر کردم.

اما اینکه فرموده اند «ازسال ۱۳۳۵ که از زندان بیرون آمد بملک شخصی خود رفته …» عرض می کنم مرا تحت الحفظ آوردند و در این ده محبوسم و چون بدون اسکورت اجازه نمی دهند حرکت کنم از قلعه خارج نمی شوم و خواهانم از این زندگی ملالت بار هر چه زودتر خلاص گردم.

از کتاب خاطرات و تألمات دکترمحمد مصدق

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل