مجموعه دانش انقلاب – شماره ۱۰
در این فرصت میخواهیم راهبندها و راهگشاییهای مسیر سرنگونی را بشناسیم . در جامعهای که موقعیت انقلابی وجود دارد، یعنی هم شرایط عینی انقلاب و هم شرایط ذهنی آمادگی دارند، چرا «مرزبندی» بین جبهه خلق وضد خلق مهم و تعیین کننده است؟
چون «مرزبندی» مهمترین حفاظت کننده و تضمین سلامت مسیر قیامهاست. بدون «مرزبندی» روشن و سرخ رنگ، دشمن میتواند تحت عنوان امتیاز دادن یا مذاکره یا حرکت در چارچوب قانون، نیروهای جبهه خلق را فریب بدهد، به آنها- حتی سر میز همان مذاکره – ضربه بزند، صف نیروهای خلق رو شقه کند و خلاصه مانع پیشروی قیام آنها شود.
به نظر شما الان و در این مرحله از قیام مردم ایران برای سرنگونی رژیم حاکم، راهبند و نیز راهگشایی برای ادامه قیامها و رسیدن به نقطه سرنگونی چیست؟ چه مانع یا موانعی باید کنار زده شود؟
راهبندهای قیام کدامند؟
نه راهبندهای قیام تصادفی هستند و نه راهگشاییها در قیامها بصورت غیر قانونمند مشخص می شوند. بلکه بر اساس شناختی که از مفاهیم اساسی در قیام و انقلاب پیدا کردهایم، یعنی بر اساس مرزبندی بین جبهه خلق و ضد خلق شکل میگیرند.
جبهه خلق شامل چه جریان هایی می شود؟
«جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» شامل تمام آنهايي میشود كه خواستار سرنگوني ديكتاتوري و برقراری حاكميت جمهور مردم ايران يعني جمهوري «از طريق انتخابات آزاد، با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي» هستند. جبهه خلق؛ چگونه مشخص میشود؟ جبهه خلق با شاخص حاكميت جمهور مردم، ساخته گروه یا سازمان خاصی نیست
تا فاشيسم و ديكتاتوري حاكم است، تا زماني كه حق حاكميت مردم غصب شده و به سرقت رفته است، ابتدا بايد جبهه خلق و ضدخلق تعيين تكليف شود. چون صورت مسئله قبل از هر چیز سرنگون کردن دیکتاتور و نیروهای حامی آن است. وقتی حکومتی مبتنی بر رای مردم سرکار باشد؛ صورت مسئله عوض میشود و اختلافها با صندوق رای تعیین تکلیف میشود.
مرزبندی با شیخ و شاه ضرورت سرنگونی
مرزبندي ملي ايرانيان براي رسيدن به آزادي و استقلال از مرزبندی با ديكتاتوري و وابستگي میگذرد.
امروز هم میبینیم که از یک طرف، شکنجهگران و مظاهر فساد در دیکتاتوری سابق در صف مستخدمان رژیم آخوندی درآمدهاند. از طرف دیگر، مزدوران آخوندها، مبلغان سلطنت مدفون شدهاند تا اینطور جا بیندازند که در ایران یا باید شاه، سلطنت کند یا ولایت شیخ برقرار باشد و جایی برای دموکراسی و حاکمیت جمهور مردم وجود ندارد.
نفی شاه و شیخ در حقیقت نفی هر نوع دیکتاتوری و وابستگی است. به همین علت این شعار با استبداد و استعمار مرزبندی میکند.. بنابر این شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» راهبند استبداد و استعمار است.
و معکوس آن، نبودن چنین مرزبندی در رویکرد و فرهنگ مبارزاتی نیروهای جبهه خلق، راهبند قیام و سرنگونی است. یعنی بطور مادی قیام را دچار افت میکند چگونه؟
وقتی عدهای بصورت سیاسی فعال میشوند و در همه جا با استفاده از بلندگوهای تبلیغاتی دم از خشونت پرهیزی و همکاری با سپاه میزنند، جامعه را به کرنش، سکوت و عدم اعتراض دعوت میکنند، وقتی مشخص نباشد که این حرف جبهه خلق نیست، برای نیروهای جبهه خلق این مرزبندی روشن نباشد- آنوقت در یک روند خودبخودی، جامعه به جای اتحاد و همبستگی و رو در رویی با حکومت، به اختلاف و انشقاق در مورد مقابله یا عدم مقابله مشغول میشود.
چگونه سرنگونی سرعت میگیرد؟
بدون چنین مرزبندی، صف نیروهای سرنگون کننده با صف جریان بی هزینگی مخلوط و در هم شده، و در نتیجه اراده براندازی دشمن اصلی از تیزی و حالت پیکانیاش فاصله میگیرد و شعله قیامها برای سرنگونی فروکش میکند.
و این آنچیزی است که دشمن نه تنها بسیار از آن استقبال میکند، بلکه بصورت مستقیم و غیر مستقیم، خودش هم پشت آنست زیرا که سود برنده اصلی است.
اینجاست که میبینیم با مرزبندی نه شاه نه شیخ، مسیر سرنگونی شتاب میگیرد زیرا که راهبندش برداشته شده و جریان قیام، سلامت خودش را باز مییابد.
هر عاملی که مرزبندی بین دو جبهه خلق و ضد خلق را مخدوش و نامشخص کند، مثل یک آفت، و ویروس یک بیماری برای قیام مردمی برای سرنگونی رژیم حاکم عمل میکند و مانع پیشروی و تمرکز هرچه بیشتر علیه دشمن اصلی میشود. بدون ویروس زدایی، یعنی بدون برجسته کردن و غیر قابل عبور کردن مرز بین جبهه خلق و ضد خلق، مانعی که موجب افت قیامها شده برطرف نمیشود.
به میزانی که تلاش در میدان، برجسته کردن مرزبندی، برای نیروهای جبهه خلق موفق باشد به همان میزان، شاهد پیشروی قیام و بر افروخته شدن شعلههای آن خواهیم بود. همانگونه که در مراسم ملی چهارشنبه سوری در ۷۳ شهر ایران و در ۳۸ نقطه تهران – این شورشی ترین شهر جهان- شاهد آن بودیم.
پس این دو، یک جنگ است، افشای ماهیت مبلغان به اصطلاح خشونت پرهیزی و بی هزینگی از صفوف جبهه خلق، ربط مستقیم دارد با افروخته شدن شعله های قیام .
در همین رابطه
شاخص اتحاد سیاسی و ائتلاف نما؛ مرزبندی بین جبهه خلق و ضدخلق
ایستادن جریان سلطنت در مقابل قیام برای سرنگونی آیا تصادفی است؟
سوال این است که آیا جریان سلطنت که اینقدر در خدمت رژیم عمل میکند، صرفاً تصادفی است یا دارای هماهنگی پشت پرده؟
راهگشایی مهم برای پیشروی قیام، تثبیت شعارهای اساسی آن است که روی دشمن اصلی متمرکز هست. شعارهای مردم در ابتدای شکل گیری قیامها، جنبهخواستهای صنفی، گروهی یا منطقهای دارند… مانند دانشجویان با خواستشان برای لغو فضای امنیتی دانشگاهها، یا کشاورزان برای حق آبه، یا زنان علیه گشت ارشاد و حجاب اجباری… اما
با گسترش و پیشروی قیام، شعارها روی دشمن اصلی که همه طبقات و اقشار جامعه در آن اشتراک دارند متمرکز میشود به نحوی که دیگر قیام ها از همان ابتدا، نه با مطالبهگری، بلکه با شعار علیه دشمن اصلی شروع میشود.
یک شعار خاص حتی با قدرت تبلیغاتی یا مالی هم، تنها برای مدت کوتاهی، مطرح میشود اما به هیچ وجه دراز مدت و سراسری، عمومی و همهگیر نمیشود.
به طور قانونمند شعارهایی که سنخیت و همسویی با سرنگونی که هدف جبهه خلق هست، دارند، ماندگارند و تثبیت میشوند. اینها شعارهای قیام، شعارهای جبهه خلق هستند.
شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای، از زاهدان تا کردستان جانم فدای ایران، قسم بخون یاران، ایستادهایم تا پایان، نه سلطنت، نه رهبری، دمکراسی، برابری و بخصوص شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر، به این دلیل هست که تثبیت شدهاند. شاخص دیگر شعارهای جبهه خلق اینست که رژیم حاکم نتواند آنها را تکرار کند و به کار ببرد. …
ادامه دارد