«من آرمانگرا هستم و می خواهم چنین بمانم؛ ر.ل ۱۸۹۹»
رزا لوکزامبورگ، زنی شورشی، یکی از بحث انگیزترین زنان تاریخ جدید، در روز پنجم ماه مارس سال ۱۸۷۱ در«زاموسک» بخشی از لهستان در یک خانواده ی متوسط یهودی متولد شد. دوران نوجوانی را در «ورشو» سپری کرد. او به عضویت یکی از حوزه های «حزب انقلابیون لهستان» درآمد تا زمانی که اجباراً، درسال۱۸۹۰ به زوریخ تبعید گردید. درآن جا به تحصیل در دانشگاه پرداخت. رزا در سال ۱۸۹۸ به آلمان رفت و در آن جا به عنوان روزنامه نگار و آموزگار در حزب دموکرات مشغول شد. در مدرسه ی مرکزی سوسیال دموکرات در برلین تدریس کرد.
او همیشه خود را جزء جناح چپ سوسیال دموکرات آلمان می دانست. رزا به همراه کارل لیبنخت رهبری گروه اقلیتی از سوسیالیست ها را در دست داشتند که از همان ابتدا روی اپوزیسیونی انقلابی علیه جنگ جهانی اول تأکید میکردند. رزا لوکزامبورگ در ابتدا جریان اسپارتاکیست را بنیاد نهاد و پس از آزاد شدن از زندان در سال ۱۹۱۸ به تأسیس حزب کمونیست آلمان پرداخت. او همیشه از دید انتقادی به انقلاب اکتبر۱۹۱۷ می نگریست.
مناسبتهای دیگر
سالگرد ترور نافرجام دکتر محمد مصدق توسط عوامل شاه
آخرین مقاله ی رزا تحت عنوان «نظم و انضباط در برلین برقراراست» در «پرچم سرخ» منتشرشد. یک روز بعد از آن دستگیر شد. او را به هتلی در برلین فرستادند. درحین انتقال او از هتل رزا به وسیله ی سربازان «گروه آزاد» به قتل رسید و جنازه اش به کانال انداخته شد. روز۳۱ ماه مه یعنی چهار ماه و نیم بعد از قتل او، جنازه رزا لوکزامبورگ را پیدا کردند ودر برلین به خاک سپردند.
جوشش زندگی انقلابی
در۱۹۹۲، آنگاه که همه بتها بر زمین می افتند، آنگاه که همگی تندیسها سرنگون می شوند، یک چهره شگفت ویکتا، همچنان، تپنده و پرهیجان، به چشم می خورد، چهره رزا لوکزامبورگ. قهرمان اصیل داستانی واقعی که درابتدای قرن بیستم دلها را با همنوایی یک امید به تپش درآورد. تاریخ، دیروز، او را به قتل رساند؛ امروز به اوحق می دهد. در میان چهره های بزرگ سوسیالیسم، این نظریه پرداز اندیشمند، این سیاستمدار موشکاف، این اقتصاددان سختگیر، یک تحلیلگر روشن بین نیز بود.
به نظر می آید که رازی شورشی دل درگرو یک عرفان زمینی داردکه او را به جانب ایثار خویش سوق می دهد. و آوایش خاموشی نخواهد گرفت. او جان و زندگی خودرا وثیقه این راه می سازد و روز۱۵ ژانویه ۱۹۱۹ با گلوله های افسرانی که چندی بعد در زمره نازیان در می آیند، با خاک می افتد. این همان زن است، پیامبرگونه، که کشته بودنش، و بقایایش را می جستند. برتولت برشت، نوشت:
رازی سرخ نیز از میان رفته است، مکانی که پیکرش درآن آرمیده مجهول است، او به فقرا حقیقت را گفته بود. هم از این روست که اغنیا اعدامش کرده اند.
شرایط تاریخی جنبش رزا لوکزامبورگ
درآستانه دهه ۳۰ قرن بیستم، دستاوردهای انقلابی جنبش کارگری با شکست های تعین کننده ای مواجه شدند. گرایش های راست گرای فاشیستی رو به رشد نهادند. بحران عمیق اقتصادی سرمایه داری از یک سو و عدم وجود رهبری انقلابی کارگری درسطح جهانی، ازسوی دیگر، پیشروی های جنبش کارگری علیه استثمار سرمایه داری را مسدود کردند. سیاست های سازشکارانه آخرین سنگر و دست آوردهای جنبش های کارگری را به نابودی کشاند.
در این دوره، جو دلسردی بر روشنفکران انقلابی غلبه کرد. عده ای از شکست هراسان شده و مبارزات را رها کرده و برخی دیگرعلل شکست را درخود نظریات انقلابی جستجو کردند و به کشف عقاید «نوین» مشغول شدند. اما در مقابل این روند، عده ای نیز کماکان به حفظ و تداوم دست آوردهای انقلابی کمر بستند. نظریات و سنن انقلابی را رها نکردند و در راستای تکامل آنان گام های مؤثر برداشتند.
یکی از تداوم دهندگان راه سوسیالیزم انقلابی در مقابل اصلاح طلبان دوره خود، رزا لوکزامبورگ بود. حتی پیروزی لنین در پتروگراد در۱۹۱۷ برای اوکافی نبود تا صدایش را پایین بیاورد. او می گفت :آزادی، همواره، دست کم آزادی کسی است که دیگرگونه می اندیشد و بدین ترتیب دموکراسی را اعلام می نمود.
آثار رزا لوکزامبورگ
رزا لوکزامبورگ آثار زیادی درمورد مسائل تئوریک و سیاست روز نوشته است. آثار او به عنوان عکس العملی انقلابی در برابر«رویزیونیست ها و فرصت طلبان» از تاکتیک و ایدئولوژی جنبش به وجود آمده است.
رزا پیش از هر چیز، به عنوان یک مبارز سیاسی و نظریه پرداز انقلابی چپ مشهور گشته است. اما زندگی و مرگ وی نشان می دهد که ابعاد وجودی او بسی متنوع تر و فراتر از این است.
رزا لوکزامبورگ: «پس بکوش تا یک موجود انسانی بمانی … و این بدان معناست که محکم، روشن بین و سرزنده باشی … یک موجود انسانی ماندن، یعنی اگر نیاز باشد، تمام زندگی خود را، شادمانه، بر«ترازوی بزرگ سرنوشت» افکندن، اما، در همان حال، از هر روز آفتابی، از هر ابر زیبا به وجد آمدن… دنیا به رغم جمله دهشتهایش، چنین زیباست و باز هم زیباتر می توانست باشد اگر بر روی زمین موجودات زبون و سست عنصر وجود نمی داشتند».
امیدوارم درحین انجام وظیفه در نبرد خیابانی یا در زندان بمیرم. اما من، در اعماق ضمیر خویش، بیشتر به گنجشکها تعلق دارم تابه رفقا.