رضا پهلوی؛ نگاهی به موقعیت حقوقی. دکتر امید ساعدی وکیل دادگستری و عضو کانون وکلای پاریس طی یک مقاله مستدل به بررسی «موقعیت حقوقی رضا پهلوی» پرداخت. این مقاله به طورگسترده مورد توجه محافل فارسی زبان قرار گرفت. این مقاله به تاریخ ۲۷بهمن ۹۹ منتشر شد. در اینجا خلاصهیی از این مقاله مستدل تقدیم شما میشود.
رضا پهلوی عملاً و آنچنان تبدیل شده به فاکتور انشقاق. که حتی جمهوری اسلامی و شخص دیکتاتور علی خامنهای. هم آگاهانه و برای منزوی و منفعل کردن اپوزیسیون و جلوگیری از هرگونه همگرایی و ائتلاف در میان آنها. در کنار سیاست همیشگی منفور نشان دادن مجاهدین خلق، به استفاده از کارت پهلوی بعنوان «آنتی بادی» و عامل تفرقه و جدایی روی آورده است.
رضا پهلوی آگاهانه یا ناخودآگاه، در موقعیت و موضعی قرار گرفته که علیرغم میل خود، عملاً تبدیل به ابزاری شده که نفع آن به تداوم جمهوری اسلامی میرسد. با سوءاستفاده از «رضا پهلوی»، رژیم جمهوری اسلامی عملاً مانع بهم پیوستن نیروها و بوجود آمدن یک ائتلاف دموکراتیک برانداز میشود. رژیم جمهوری آخوندی با علم کردن و پر رنگ کردن کاذب نقش خانواده پهلوی. در مقاطع خاص و حساس و تبدیل آن به ایربگ و سوپاپ اطمینان، خطر را کانالیزه کرده و با انتساب و هدایت جریان و انرژی برانداز به پهلویها. جذابیت عمومی و فراگیر این حرکتهای خطرساز را از بین میبرد و عملاً به تخلیه آرام و کنترل شده آنها میپردازد.
رضا پهلوی بعنوان یک «شاهزاده» چه حق و حقوقی دارد؟
ـ چرا باید یک «حق ویژه» برای انسانی قائل شد که هیچ سببی برای برتری حقوقی او وجود ندارد.!؟ چرا باید به صرف «تولد» و «شاهزاده» و «شهبانو زاده» بودن، برای کسی که فقط زحمت به دنیا آمدن را به خودش داده. برای کسی که فقط زحمت کشیده و به دنیا آمده است. «حق ویژه شاه و حاکم شدن» قائل شد!؟ این امر، نقض حق و اصل برابری انسانهاست.
ـ نفس «شاهزاده بودن»، هیچ حقی برای برقراری مجدد نظام ساقط شده پیشین ایجاد نمیکند. حق «شاه شدن» شاهزاده، حقی بوده در چارچوب نظام پادشاهی سابق که ساقط شده است و با سقوط نظام سابق، حقوق مترتب و منوط به وجود نظام پادشاهی هم ساقط میشود. مضاف بر این، «حق شاه شدن» هم در هیچ یک از اسناد و اعلامیههای جهانی حقوقبشر و قوانین دموکراتیک بینالمللی وجود ندارد. اساساً چنین حقی ذاتاً وجود ندارد. یعنی شاهزاده رضا، خارج از موازین جهانی حقوقبشر که به همه انسانها از حمّال تا شاهزاده. من حیث هو انسان، بطور یکسان تعلق میگیرد، هیچ حق خاص دیگری ندارد.
شاهزاده تنها زحمت به دنیا آمدن را کشید!
ـ طبق هیچ یک از اصول و موازین حقوقی، شاهزاده بودن و نسب بیولوژیک وی به یک شاه و شهبانو، هیچ حقی برای او که بتواند به استناد آن رأساً و مجدداً نظام پادشاهی برپا کند ایجاد نمیکند. اساساً حق شاه بودن و شاه شدن، «بدون قانونگذاری»، وجود ندارد. شاه بودن و شاه شدن به صرف «وراثت خونی و بیولوژیک» انتقال نمییابد. تا گفته شود که چون خون شاه در رگ اوست، او باید شاه شود.
ـ از لحاظ حقوقی، عنوان «شاهزاده» یا «ولیعهد» عنوان است که فقط در زمان و دوران و درون یک نظام پادشاهی معنی و دوام دارد و مادام که «نظام سیاسی-حقوقی پادشاهی» باقیست. این تیتر و سمت و عنوان حقوقی شاهزاده یا ولیعهد معتبر بوده و وجاهت قانونی دارد و به شخصی که در آن نظام، «ولایتعهدی» را به عهده دارد. پس از مرگ، ناتوانی یا خلع پادشاه از سلطنت، در آن نظام پادشاهی به مقام پادشاهی میرسد اطلاق میشود و اثر حقوقی ایجاد میکند. طبیعتاً با از بین رفتن آن نظام و رژیم سیاسیـ حقوقی (که آن عنوان «شاهزاده» در بطن آن معنی پیدا میکرد. ولی دیگر نیست و ساقط شده)، این تیتر و عنوان هم ساقط میشود…
عنوان شاهزاده منسوخ است
ـ عنوان «شاهزاده» برای رضا پهلوی، عنوانیست منسوخ! از لحظه سقوط رژیم پیشین و تأسیس رژیم جدید، رضا پهلوی دیگر از لحاظ حقوقی، شاهزاده و ولیعهد نیست. ولو اینکه بعدها ( فرض محال که محال نیست) و در قانون اساسی دیگری و بر اساس تولد و شجرهنامه، نوعی حق آب و گِل برای ایشان قائل شوند. براساس این پیشینه خانوادگی، «مقام شاه شدن» را از نو تأسیس و حدود و ثغور آن را در آن قانون اساسی پیشبینی کنند و او را شاه کنند.
بلحاظ حقوقی، اینگونه نیست که رضا پهلوی بعنوان یک «شاهزاه پیشین»، بطور مادام العمر «اهلیت تمتع» و حق «شاه شدن» داشته باشد. «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت».
رضا پهلوی بعنوان یک «شهروند» چه مسئولیتی دارد؟
ـ شخص رضا پهلوی، با توجه به سن و سال و نقشی که در زمان نظام سابق و حال داشته و دارد. ظاهراً مرتکب جرم و تقصیری نشده و طبق اصل اولیه «شخصی بودن جرم و مجازات»، هیچگونه مسئولیتی در مورد جنایات و اعمال مستبدانه پدر و جد پدریاش ندارد. اصولاً، مسئولیت، شخصی است و لذا به علت نسبت خانوادگی و به صرف «شاهزاده» بودن مسئولیتی حقوقی در قبال اعمال و رفتار پدرش که در آن دوران حاکم بوده است، ندارد. پدرش هم که به علت فوت، تعقیبش قانوناً منتفی است. بنابراین، تا اینجا مشکلی ندارد و یک انسان است مثل سایر هموطنانش.
یک عمر زندگی شاهانه با پول مردم
ـ اما، موضوع مسئولیت حقوقی (مدنی) او نسبت به اموالِ «احتمالاً نامشروعی» که از طریق پدر و به نام سهمالارث به او و سایر اعضای خانوادهاش رسیده است کاملا جدی و قابل بررسی است. فقط یک قلم وجه نقد به میزان ۶۲ میلیون دلار، که حسب اظهار نظر خود ایشان، ۴۲سال پیش به او رسیده و البته این مبلغ «ناچیز» وجه نقد. غیر از سایر املاک و اموال غیرمنقول و منقول و انواع اوراق بهادار و اشیاء و جواهرات و ماترکی است. که به او و هریک از وراث دیگر آخرین شاه ایران رسیده. و از قِبَل آنها توانسته است یک عمر زندگی شاهانه خود را سپری کند.
مگر نه این است که خود ایشان «به درستی» در اظهارنظری در مؤسسه واشینگتن میگوید که باید اموال این «آقازادهها» در خارج از کشور توقیف و مصادره شود و خرج اعتصابات و اعتراضات و کسانی شود. که در داخل کشور اعتصاب و اعتراض میکنند.!؟ پس چرا خودش همین کار را با اموال «شاهزادهـ آقازاده» بودن و سهمالارث خود (که فقط یک قلم وجه نقد ناچیز از سهم او در ۴۲سال پیش، ۶۲ میلیون دلار بوده است !) و نیز سهم سایر وراث دیکتاتور پیشین ایران نمیکند و آنها را خرج مبارزه علیه جمهوری اسلامیِ چوبه دار و رسیدن به آزادی نمیکند.!؟ این اموال جملگی متعلق مردم نگون بخت ایران است و در دست هرکس که باشد، باید مسترد شوند و مفاصا حساب مربوطه صادر گردد.
بیشتر بخوانید
تجدید بیعت پسر عموهای قدیمی؛ رضا پهلوی در خدمت خامنهای
خدمات رضا شاه، واقعیت یا دروغ: عباس داوری
آخرین نسل پادشاهان
ـ در دنیای امروز، ما شاهد انقراض تدریجی، ولی قطعی و حتمی، نسل آخرین پادشاهان دیکتاتور جهان هستیم. مگر آنانی که به موقع و قبل از اینکه دیر شود «صدای انقلاب مردم» و انقراض خود را بشنوند و سربزنگاه و در آن لحظه تاریخی و بدون فوت وقت. خود را با دنیای آزاد و دمکراتیک امروز سازگار کنند و بپذیرند بعنوان بازماندگان زنده پادشاهان در «موزههای زنده پادشاهان» یا همان کاخهای سلطنتی، در جهان دمکراتیک امروز بمانند. و نقش فرهنگی-اجتماعی-تاریخی ایفا کنند. نسلهای آینده هم مجبور نباشند برای دیدن آثار و نام و نشان آنان به کتابهای تاریخ و موزههای پاریس و نیویورک مراجعه کنند.
بازگشت به گذشته محال است
آیا آقای پهلوی تصور میکنند که سطح شعور سیاسی عمومی مردم در ایران آخوندزده و سطح توسعهیافتگی اجتماعی کشور کمتر و پائینتر از افغانستان باشد. که، بعد از ۴۲سال سیهروزی و تجربه حدود و قصاص و اعدام و شلاق و زندگی تحت نکبت جمهوری اسلامی، بخواهند نظام پادشاهی را احیاء و ایشان را پادشاه خود قرار بدهند.!؟ درست است که در دنیای سیاست «امر غیرممکن و محال وجود ندارد» ولی چنین چیزی «در ایران امروز» محال است محال.
ـ از لحاظ حقوقی، نظام دمکراتیک آینده ایران حق ندارد و نمیتواند حق تعیین سرنوشت مردم را از خود سلب کند و آن را به پادشاه اعطاء کند. چنین کاری خلاف «مقتضای ذات» دموکراسی و حاکمیت مردم است. چنین کاری موجب ابطال دموکراسی و ابطال حاکمیت مردم است. حتی اگر مردم بخواهند (که البته نمیخواهند)، حق ندارند حق حاکمیت و آزادی را از خود سلب کنند. نظام پادشاهی، حتی از نوع رقیق و لطیف و کمی تا قسمتی دمکراتیک شده آن، در اساس و ژنتیک خود با حاکمیت مردم منافات دارد. چنان نظامی، هرچه باشد و هر اسمی داشته باشد، دیگر دموکراسی نیست و نخواهد بود.
رضا پهلوی باید قبل از هر چیز و هر کس، تکلیف خود را روشن کند و نمیتواند بیش از این پشت سنگر زیبا ولی ضعیف و شکننده «هر چه مردم گفتند» موضع دوپهلو بگیرد. به قول فرانسویها میان دو صندلی پادشاهی – جمهوری بنشیند و هزینه سیاسی جانبداری از نوع نظام آینده ایران را به مردم تحمیل کند و خودش در این بازی بردٰـ برد. فقط منتظر برداشت ثمر و سود آن باشد و بخواهد در هر حال و با هر عنوان، در رأس کشور باشد. این وضعیتِ نشستن میان این دو صندلی، نه برای او قابل دوام است نه برای مردم و آزادیخواهان قابل تحمل.
موضع بینابینی ناشی از فقدان شجاعت سیاسی
یک دلیل برای اتخاذ این موضع مبهم و بینابینی و بازی بردـ برد این است که رضا پهلوی یک پادشاهیخواه خجالتیست. شجاعت سیاسی ندارد و از وزنکِشی سیاسی میترسد. رودربایستی دارد بگوید که خواهان احیاء نظام پادشاهیست. قدرت بیان آن را ندارد چون میداند این خواست و آرزو هیچ شانس موفقیتی ندارد و لذا نمیخواهد حُباب اُبهت کاذب شاهانه و شاهزاده بودن را بشکند و این کارت بازی را از دست بدهد. قدرت و جلال و جبروت و مزایای نظام اعلی حضرتی را میخواهد ولی خجالت میکشد آن را بطور علنی مطالبه کند. زیرا میداند طرح چنین خواستی امروزه مایه شرمساریست.
خجالت میکشد، چون در نظام آزاد و دمکراسی پیشرفته آمریکا و اروپا بزرگ شده و تربیت او یک تربیت متمدن غربی است و بطور طبیعی بعنوان یک غربی با تربیت خجالت میکشد. که در این دنیای پیشرفته آزاد، در قرن ۲۱ و ۴۲سال پس از پایان نظام پادشاهی، «علناً» و بدون رودربایستی خواستار احیاء و بازگشت چنین نظامی بشود. لذا ترجیح میدهد کماکان با حفظ این هویت دوگانه پراگماتیستی، سخت و دردآور، میان دو صندلی پادشاهیـ جمهوری بنشیند و چشم انتظار روزهای بهتر بماند.
چشم انتظار دیگران
احتمالاً یکی از دلایل این که بطور واضح و شفاف خط سیاسی و حزبی خود را مشخص نمیکند و منتظر است تا دیگران (مردم) او را بر سر و رأس خود بنشانند. این باشد که به عادت مألوف طلبکار و راحتطلبانه، همچون پدرش که دیگران او را بر سر تاج و تخت آوردند و حفظ کردند. در انقلاب ناکام ۵۷ هم ارادهای برای ماندن در ایران و پرداخت هزینه و حل مشکلات کشور نداشت. شاید با خروج از کشور هم انتظار داشت که دیگران مشکل را برایش حل کنند و او بتواند با سلام و صلوات دوباره بر سر تاج و تخت برگردد. شاید ایشان هم همین رفتار راحت طلب و طلبکارانه را در پیش گرفته باشد.!؟
رضا پهلوی برای آینده خیلی روی سپاه حساب میکند و نگاه سمپاتیک ویژهای به آنها دارد. در کشته شدن قاسم سلیمانی بزرگ تروریست جمهوری اسلامی سکوت میکند. زیرا بعنوان پادشاه رؤیاهایش، به نیروی قشون و عسکر احتیاج دارد. در جریان ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراین توسط دو موشک سپاه پاسداران نیز، علیه خامنهای موضعگیری میکند . در مورد سپاه پاسداران بعنوان عامل و مباشر این جنایت نابخشودنی سکوت میکند.
این قرائن و امارات نشان از این دارد که نگاه، عقل و دستگاه فکری و نرمافزاری رضا پهلوی برای کشورداری همان سیستم دیکتاتوری پدرش است. پادشاهی که به مردم تکیه ندارد. بلکه به نیروی نظامی و قشون تکیه و احتیاج دارد برای حفظ و تحمیل خود بر مردم…