پس از رفتن شاه از ایران، خمینی به کشور بازگشت. آن روزها میگفتند «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» اما معلوم شد که با رفتن دیو شاه این دیو خمینی است که انقلاب ایران را تصاحب میکند.
آن روزها در ایران این مصرع حافظ تکرار میشد:
«دیو چو بیرون رود فرشته درآید»
مصرع دوم از بیتی که اینگونه آغاز شده بود:
«خلوت دل نیست جای صحبت اضداد»
پس قرار بود با رفتن شاه و آمدن خمینی، ضد او که میبایست به لحاظ تاریخی حامل آزادی، برابری و حقوق بشر باشد بنشیند.
و مردم در این مصرع حافظ همین را جستجو میکردند…
اما آنکس که در ۱۲ بهمن از طریق فرودگاه مهرآباد وارد ایران شد، ضد شاه نبود، او مکمل تاریخی شاه بود که پیشتر در ابتدای دههی ۴۰ از بافت اقتصادی-جتماعی ایران به ظاهر به بیرون پرتاب شده بود و اکنون در زمانی که شاه دیگر نمیتوانست به مانند سابق بر اریکه بماند او باز میگشت تا جامعهی ایران را پس از دیکتاتوری شاه به اعماق تاریخ ببرد؛ به عصر قاجار، به روزگار شیخ فضلالله نوری؛ زمانهای که مطلوب آرمانی خمینی بود.
اما این چهره برای آنکه بتواند بر انقلاب ایران سوار شود ابتدا به پاریس اعزام شد. در آنجا قرار بود از واضع تئوری ولایت فقیه یک چهرهی امروزی و مدره در برابر رسانههای جهانی به نمایش گذاشته شود.
او در پاریس مدعی شد که در نظام آیندهی ایران همه آزاد هستند حتی مارکسیستها اما بعد از بازگشت به کشور معلوم شد هیچ کس آزاد نیست حتی مسلمانان.
در فرودگاه مهرآباد پیش از آنکه او از هواپیما فرود آید در برابر پرسش نفر همراهش که از او پرسید چه احساسی دارید؟ او پاسخ داد: هیچی.
و این تنها حرفی بود که در تمام عمرش از سر صدق و شفافیت بیان کرد؛ او نسبت به انقلاب ایران علیه شاه هیچ احساسی نداشت زیرا خودش به همان اندازهی شاه ضدانقلاب، تغییر و تحول بود.
جمعیتی عظیم در خیابانهای تهران گرد آمده بودند تا از او استقبال کنند؛ از پیرمردی که گفته میشد حتی از کشتن پشه هم ابا دارد و بسیار بعید است که در سنین بالای ۸۰ سالگی شائبهیی از شهوت قدرت در او وجود داشته باشد. پیرمردی که گفته بود وقتی باز گردد به قم میرود و طلبگی میکند.
او راهی بهشت زهرا شد تا یادآوری کند: شاه قبرستانها را آباد کرد که البته راست گفت. و در آنجا خود را فرد مورد قبول مردم معرفی کرد که به لحاظ تاریخی البته دروغ گفت…
عروج او بر تخت قدرت، قبرستانها را به سرعت در ایران آبادتر از زمان شاه کرد. کردستان، ترکمن صحرا و هر گوشهای از ایران آماج تاخت و تاز پاسداران او قرار گرفت و البته مجاهدین؛ نامی که خمینی از آن نفرت داشت و در سخنرانیاش تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب در خرداد ۵۸، به نیروهایش گفته بود فعلا تحملشان کنید تا ببینیم چه میشود.
هرچند نیروهایش یعنی همان چماقداران یا همان «امت حزبالله» از همان روزهای نخست سهم مجاهدین را با زنجیر و قمه و البته گلوله پرداخت کردند…
آنروز یعنی در ۱۲ بهمن ۵۷ با رفتن دیو، دیو درآمد اما این به معنای عدم بازگشت فرشته نیست زیرا «خلوت دل نیست جای صحبت اضداد».