از آنهایی که تاریخ می دانند باید پرسید که آیا در صدر اسلام هم همینطوری بوده و اعقاب و اجداد این جانوران امروزی مثل رییسی و آقای ولایت فقیه که در آن موقع مقابل پیامبر میایستادند و یا با امام حسین در جنگ بودند، هم همینطور بودند. یعنی مثل همین امروزیهایشان گاهی، یا بیشتر از گاهی، حرفهای خنده حضار میزدند؟
اینان البته امروز و دیروز ندارند. غیر از انهدام حرث و نسل و ریختن همه چیز در جیبهای گشاد خود در هیچ زمینهای آموزش پذیر نبودهاند. از همین رو هم هست که بعضا گفتارشان با جوکهای دست اول مسابقه میدهند. مثلا خود آقا ولی! در یکی از سخنرانیهای اخیرش گفت: «تمام این کارها (منظورش قیام است) بخاطر این است که آن سرود (!!) سلام فرمانده میلیونها جوان را در سراسر دنیا جذب کرده بود». جل الخالق! آقا شما نیازی به سرود و اینجور چیزها ندارید. همینطوری هم هزاران جوان کوکتل بدست جذب شما شدهاند.
رییسی؛ شاهکار خامنهای!
از خود آقا ولی که بگذریم ـ منظور در این چند خط است و گرنه، نه ما خواهیم گذشت، نه خدا ـ اوصاف حضرات دیگرش در این مجمل نگنجد و آنرا به همان خیابان و شعارهای بعضا سانسور شدنی! آنجا واگذار میکنیم. از آن فرمانده سپاهش هم فعلا در میگذریم که اصلا آسودهتر از این حرفهاست. همانکه در کارنامه مبارزاتیش هست که روزی هم که خواست کرونا را ریشهکن!! کند باز هم بر محور ناهار و درب قابلمه تنظیم کرد!
اینها را کنار زدیم تا به شاهکار نظام – یا به عبارتی خامنهایکار نظام (تفاوتی هم نمیکند) ـ بپردازیم. منظور آق ابرام رییسی رئیس جمهور شش کلاسه نظام است. (البته احوالات ایشان را که می بینیم، به اینکه همان شش کلاس را هم گذرانده شک میکنیم).
این آق ابرام اخیرا یک روز صبح که از خواب بلند شده ـ و احتمالا خوابهای وحشتناک میدیده ـ دست و صورت نشسته و صبحانه نخورده، دویده جلوی میکروفن و فریاد برآورده که چون رئیس جمهور آمریکا دیشب، پریشب فلان حرف را زده پس تمام این قیام زیر سر امریکاست!
بیشتر بخوانید
چی شد رییسی جا زد؟
شباهت داستان فانوس ملا و توهم رییسی
نمی دانیم که جناب ملا نصرالدین مرحوم شده یا هنوز در قید حیات است، اما این سخنان آق ابرام ما را بیاد ملانصرالدین انداخت؛ حکایت است که ملا را اطرافیانی بود که بهر طمع، در ایام بسیار سرد زمستانی، روزی با او شرط بستند اگر شبی سرد را در بیرون بدون لحاف بخوابد، او را سوری گران مهمان خواهند کرد!
ملا هم پذیرفت و شبی سرد را در بیرون بخسبید. صبحگاهان اطرافیان که شرط را باخته بودند به تکاپو افتادند تا حیلهای بیابند و موضوع را به خود ملا برگردانند و آنرا یافتند.
فانوسی در چند صدمتری بود. گفتند ملا تو کلک زدهای و با آن فانوس گرم شدهای. پس سور را تو باید بدهی. انکار ملا فایدهای نکرد و بالاخره پذیرفت که روزی آنها به خانه او بیایند و او ناهار مفصلی به آنها بدهد.
روز موعود فرا رسید و آن اطرافیان به شوق تناول ناهاری مفصل به خانه ملا رفتند. مدتی گذشت، سفرهای چیده نشد.گفتند ملا پس ناهار چه شد؟ گفت گذاشتهام بپزد! ساعاتی دیگر گذشت. از آنها همان سؤال و از ملا همان جواب. زمان امیدوارانه اما بسیار به سختی میگذشت.
عاقبت آن سورجویان از جا برخاسته به آشپزخانه ملا رفتند و با صحنهای عجیب روبرو شدند. ملا دایرهای در سقف گشوده و دیگ محتوای غذا را که باید بپزد در آنجا گذاشته و در کف آشپزخانه شمعی روشن کرده تا حرارتش دیگ را به طبخ آورد. اطرافیان که دگر کاردشان می زدی خونشان در نمیآمد در حالیکه دندانهایشان داشت بیرون می پرید خشمناک غریدند که مارا مسخره کردهای؟ این شمع در این فاصله چگونه میتواند آن دیگ در آن بالا را به جوش آورد. ملا جواب داد: همانطور که آن فانوس در آن چند صد متری من را گرم کرد!
اینکه بعد چه اتفاقی افتاد و چه بر سر ملا و اطرافیان و هم بر سر دیگ غذا آمد را تاریخ ننوشته است.
حالا با معذرت از ملانصرالدین، نقل ابرام رییسی است که عطسه بز در مرز ماداگاسکار را هم به جیب خود میریزد و حالا فانوسی در آن دور دست یافته است.
روزی رییس جمهور امریکا در مجلسی حضور و سخنرانی داشت. حاضرین، در همدلی با قیام مردم ایران که حالا خبرش عالمگیر شده، بر روی گوشی های خود با حروف درشت «ایران آزاد» نوشتند و آنها را بالا گرفتند. رییس جمهور هم برای آنکه عقب نیفتد سخنانی در باره ایران گفت. حالا گنده های این رژیم از جمله رییسی در بوقهایشان میدمند که آی این قیام تماما ساخته و پرداخته امریکاست. که البته «دشمن ما همین جاست، دروغ می گن امریکاست».
اینکه بعد چه اتفاقی افتاد و چه بر سر رییسی و خامنهای آمد را تاریخ بزودی خواهد نوشت.
❊ مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است.