زنانی که اسطوره را به واقعیت پیوند دادند
در حماسه دیرین تاریخ ایران و در داستان رستم، سیاوش نه تنها نخستین شهید است، بلکه در کارنامه اساطیر ایرانی، او تنها شهید است.
مرگ سیاوش سرآغاز جنبشی بزرگ است. مرگ در سراسر داستان سیاوش، انتخابی است؛ برای سیاوش، برای جریره همسرش، برای کیخسرو که به نوعی از دیده ها ناپدید شدن و روی برتافتن را بر میگزیند و حتی برای رستم در راهی که مردانه قدم می نهد.
بنابراین شهادت سیاوش مسئله ای محوری در اساطیر ایران است.
زیرا با مرگ او مفهوم شهادت به جانمایه فرهنگ ایرانی راه می یابد. شهادت نوعی حماسه معکوس است و سیاوش کهن الگوی شهادت های پس از خود در طول تاریخ می شود. شهید جاودانه است و از همین روی است که از خون سیاوش گیاه جاودانگی می روید.
اما خارج از جهان اساطیر، ما در تاریخ مبارزات معاصرمان در ایران حماسههایی فراموش ناشدنی بسیاری داریم.
از حماسه سیاهکل توسط فداییان تا حماسه ۱۹بهمن توسط مجاهدین.
با این وجود نباید از یاد ببریم که حماسه معاصر ما بر خلاف حماسه کهن دیگر یک سره مردانه نیست. زنان نیز در حماسه نقش آفرینی میکنند.
در حماسه ۱۹ بهمن زنی نامدار در کنار سرداری گردنفراز نقش میآفریند و گاه فراتر از او بر چهره تاریخ می درخشد و «اشرف شهیدان» نام میگیرد. گاه این حماسه تماما زنانه میشود و این زنان هستند که نقش اول را در آن بر عهده می گیرند؛ مثل حماسه ۱۹ اردیبهشت ۶۱.
حماسه زنان در ۱۹ اردیبهشت ۶۱
روز ۱۹اردیبهشتماه سال ۶۱ در اوج قدرت نمایی خمینی و پاسدارانش، پایگاه مجاهد شهید فاضل مصلحتی، از مسئولان بخش اجتماعی سازمان مجاهدین، به همراه تنی چنداز همرزمان مجاهدش از جمله: مهری خانبانی، زهرا طباطبایی، بهرام قاسمی، فاطمه ابوالحسنی، حمید لولاچیان، حسین کلکتهچی و چند مجاهد دیگر مورد تهاجم قرار گرفت.
در همان روز در گوشه دیگر همین شهر تهران طی یکدرگیری خیابانی مجاهدان قهرمان: حسین جلیلیپروانه، مریم شفایی و علی انگبینی مورد تهاجم پاسداران قرار گرفتند.
حماسه سه تن از زنان در شرق تهران
صبح روز ۱۹ اردیبهشت۶۱، پاسداران مسلح، یکی دیگر از پایگاههای مجاهدین خلق واقع در فلکه سوم تهران پارس را به محاصره درآوردند. آنان بیمحابا و بدون هرگونه اخطاری آن را بهگلوله بستند.
پاسداران در روزهای قبل در جنگ نابرابرشان با مجاهدین درسها گرفته و فهمیده بودند که مجاهد خلق تا آخرین نفس بهدفاع پرداخته و مقاومت خواهد کرد و اجازه نمیدهد جز جسد بیجانش چیزی بهدست دشمن خلق بیفتد.
لحظات درگیری شرق تهران و شمهیی از آنچه در این پایگاه اتفاق افتاده بود را یک روز بعد، یکی از مجاهدان طی گفتگو با اهالی محل بهدست آورد.
اما بهترین راوی ماجرا، فرمانده دلیر پایگاه، مجاهد قهرمان اکرم خراسانی است که توانسته بود حلقه محاصره را درهم بشکند و از برابر دیدگان حیرتزده پاسداران عبور کرده از منطقه خارج شود.
به جز فرمانده اکرم، در این پایگاه، مجاهدان خلق بهروز اسداللهزاده و زنان رزمنده و دلیر فائزه بهاری جوان و نائمه عمرانیان حضور داشتند.
اولین رگبارهای پاسداران، شیشهها و پنجرههای پایگاه را درهم شکست و بهروز قهرمان را به خاک افکند.
بهروز در حالی که در پاسخ به هشدار دشمن برای تسلیم، فریاد میزد مجاهدخلق هرگز تسلیم نخواهد شد، براثر اصابت چند گلوله دردم به شهادت رسید.
اما فرمانده توانمند و جسور پایگاه، اکرم خراسانی، که با فاصله چند متر در کنار او ایستاده بود، از اولین رگبار در امان ماند تا با سازمان دادن یک نبرد قهرمانانه، آنچنان درسی به پاسداران وحشی بدهد که هرگز فراموش نکنند.
فرمانده اکرم بلافاصله دست بهکار شد، محل استقرار مجاهدان قهرمان فائزه بهاری و نائمه عمرانیان را مشخص کرد و خودش با رفتن بهکنار پنجره و با یکبرآورد سریع از وضعیت، تاکتیکهای مناسب را اتخاذ کرد.
حدود یکساعت پس از آغاز نبرد، در حالی که دشمن تلفات قابل توجهی داده و گلولههایی که از دهها سلاحشان شلیک میشد به طور مرتب بر در و دیوار اتاقهای پایگاه که در طبقه دوم قرار داشت فرود میآمد، فرمانده اکرم فرمان داد تا ابتدا نائمه و پس از چند دقیقه فائزه کارشان را متوقف کرده و در پشت دیوار در زیر پنجرهیی که به خیابان مشرف بود، سنگر بگیرند.
فرمانده کودن پاسداران به تصور این که همه مجاهدین موجود در پایگاه به شهادت رسیدهاند، فرمان هجوم و وارد شدن به داخل پایگاه را صادر کرد.
حدود ۳۰ پاسدار برای حمله در جلو در خانه جمع شدند، ولی آنها در عرض ۱۵ ثانیه، متحمل بزرگترین تلفات شدند.
دقایقی بعد، صدای لرزان فرمانده پاسداران در بیسیم به گوش رسید که تقاضای آمبولانس و نیروی کمکی میکرد.
در این موقعیت، اکرم قهرمان لحظه مناسب را تشخیص داد، با دو شیرزن همرزمش وداع کرد و با اتخاذ تاکتیکی قهرمانانه، از برابر چشمان حیرت زده پاسداران که به خاطر ضربه، کاری از دستشان برنمیآمد، از ساختمان خارج شد و با یک تهاجم برقآسا مزدوران را زمینگیر کرده، با کمال آرامش و در حالی که به مردمی که در محل جمع شده بودند، لبخند وفاداری میزد، با پیچیدن در اولین کوچه از چشم مزدوران پنهان گردید.
یکی از اهالی محل که شاهد قهرمانی این شیرزنان مجاهد خلق بود، به سرعت خود را به او رساند و با خودرو شخصیاش او را از منطقه عملیات خارج کرد.
فرمانده دلیر اکرم خراسانی، چند ماه بعد در یک درگیری نابرابر دیگر در شهر تبریز به شهادت رسید و حماسهی دیگر آفرید.
مردم تهرانپارس تا روزها بعد در اینجا و آنجا از داستان شجاعت همراه با متانت و گشادهرویی فرمانده اکرم و دلاوری دو شیرزن دیگر داستانها برای هم نقل میکردند.
بعد از فرمانده اکرم حالا نوبت دو تن دیگر از زنان حماسه ۱۹ اردیبهشت رسید؛ حماسه فائزه بهاری جوان و نائمه عمرانیان در برابر انبوه پاسدارانی که با دهها مزدور تازه نفس تقویت شده بودند شروع میشود و تا سه ساعت دیگر ادامه پیدا میکند.
پاسداران این بار در تنگنای ضعف و زبونی، حمله را با آر. پی. جی شروع میکنند.
شلیک موشکهای متعدد آر. پی. جی، قسمتهایی از پایگاه را به آتش میکشد، فائزه و نائمه بار دیگر با استفاده از این فرصت، تاکتیکی را که از اکرم فرا گرفته بودند، تکرار میکنند و باز دشمن متحمل تلفات زیادی میشود. مجاهدینی که در آن لحظات به بیسیم مزدوران گوش میدادند، پس از حدود ۵ ساعت که از درگیری گذشته بود، صدای فرمانده پاسداران را میشنوند که به پاسداران حاضر در محل میگفت دیگر کافی است، اینقدر آر. پی. جی شلیک نکنید.
اما وحشت پاسداران پایانی نداشت.
سرانجام وقتی آتشها خاموش شد و پاسداران وارد ساختمان شدند، تصور همه، این بود که حداقل ۱۰ نفر در آن پایگاه در حال مقاومت بودند اما در میان شگفتی همه تنها پیکر غرقه به خون دو تن از زنان مجاهد بود از میان پایگاه سوخته شده، بیرون کشیده شد.
و چنین بود که حماسه سیاوش در اسطوره کهن توقف نکرد و به رنگ واقعیت واقعیت در آمد و در حماسه زنان رزمنده مجاهد خلق به بلوغی تازه رسید.