احمد کسروی «سید احمد حکم آبادی» در۸ مهرماه ۱۲۶۲ در تبریز متولد شد. کسروی در۱۲ سالگی پدرش را از دست داد و برا ی تأمین مخارج خانه مشغول به کار شد. بعد از چند سال فعالیت به مدرسه طالبیه رفت تا علوم دینی را فرابگیرد. تحصیل در این مدرسه زمینه ساز آشنایی احمد کسروی با شیخ محمد خیابانی از فعالان سیاسی دوره انقلاب مشروطه ایران بود. آغاز جنبش مشروطه در تبریز در سال ۱۲۸۵ مسیر زندگی کسروی را تغییر داد.
او از طرفداران مشروطه شد بعد از به توپ بستن مجلس در سال۱۲۸۷ و شروع درگیری ها در تبریز، احمد کسروی ۱۷ ساله خانه نشین شد و وقت خود را به مطالعه و تحقیق گذراند. ابتدا روحانی بود با این حال هیچ گاه از روحانی بودن خوشحال نبود. از این رو از این سلک خارج شد. احمد کسروی «تاریخ نگار، پژوهشگر، برجسته ای بود. او نویسنده ی کتاب های «تاریخ ۱۸ ساله آذبایجان» و«تاریخ مشروطیت ایران» وکتاب های ارزشمند دیگر است.
احمد کسروی به دلیل دگراندیشی و انتقادات ارزشمندی که در حوزه ی تاریخ و جامعه بجا گذاشته شناخته می شود. او برای مبارزه با واپس گرایی فرهنگ ارتجاعی و بنیادگرایی در ایران کوشید و جنگید. آخوندها و مرتجعین نوشته های کسروی را تاب نمی آورند. کسروی در نهایت به دست فدائیان اسلام که جمعیتی بنیادگرا و افراطی و ارتجاعی بود ترور شد.
توطئه شوم و ترور احمد کسروی
احمد کسروی دست به آهن گداخته ای زد! عبور از حصاری که قرن هاست با لشکر جهل و نادانی محافظت می شود. کسروی از جاده ناهموار سنتهای پوسیده عبور کرد. قدم گذاشتن در راه باز و مترقی با انتشار نوشته های ناب ونو، در زمانه ای که روشنگری سخت مشکل، اما غیرممکن نبود. آخوندهای مرتجع در نجف و قم با خشم بسیار کسروی را زیر تیغ حمله خود گرفتند. نهایتاً با صدور فتوا، فرمان قتل وی را صادرکردند.
مجتبی نواب صفوی معروف به میرلوحی که طلبه ای بود در نجف، دستور لازم را برای ترورکسروی می گیرد. او راهی تهران می شودکه دست به جنایت و ترور احمد کسروی بزند. برای اولین بار در ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۲۴، نواب صفوی به همراه فردی به نام محمد خورشیدی در چهارراه حشمت الدوله تهران به جان کسروی سؤقصد می کنند. ضاربان از چاقو و اسلحه ای استفاده کرده بودند که با اعانه ای از آخوندی مشهور در مسجد سیف الدوله تهران خریداری شده بود.
احمد کسروی به شدت زخمی شده و به بیمارستان منتقل می شود. ضاربان او برای مدت کوتاهی بازداشت شدند و با وثیقه ای که مرتجعین در بازار تأمین کردند آزاد شدند.
نواب صفوی پس از آزادی از زندان با صدور اعلامیه ای تشکیل جمعیت فداییان اسلام را اعلام کرد. و هم زمان فشار به دولت وقت برای جلوگیری از انتشار آثار کسروی افزایش می یابد.
بیشتر بخوانید
دکترمحمد مصدق؛ تنها دولت ملی ایران
قتل فجیع در دادگستری
آخوندها به دادگستری رژیم پهلوی بر علیه آقای احمد کسروی برای نوشتن و انتشارکتابهایش شکایت می کنند. در این سال ها، دربار پهلوی به دنبال حفظ رابطه ی حسنه با آخوندهاست. با پشتیبانی دربار شکایت برعلیه کسروی پیگیری می شود و روز۲۰ اسفند ماه ۱۳۲۴ به دادسرای تهران احضار می شود. فدائیان اسلام از روز دادگاه وی با خبرشده وتصمیم می گیرند تا در این روز برای بار دوم به جان وی سوء قصد کنند.
هشت نفر برای عملیات انتخاب شده و با همکاری غیرمستقیم حاکمان زمان او را درکاخ دادگستری، در شعبه ی هفت دادسرای تهران با منشی و یارش حدادپور به وضع ناجوانمردانه و فجیعی در مقابل میز بازپرسی به نام «بلیغ» به قتل رساندند.
قمه ای که با آن بدن حدادپور را پاره کرده بودند به گواهی پزشکی قانونی، ۴ دنده را از بند جدا کرده بود. پس از سلاخی حدادپور به پیکر تیر خورده ی کسروی حمله کرده و چندین ضربه کارد وارد کردند. قاتلان سیدحسین امامی و سیدعلی محمد امامی بودند. آنها بدون هیچ مانعی با فریاد الله اکبر از دادگستری بیرون آمدند و سوار درشکه شدند و قرآن به دست رفتند. یک درجه دار ارتش، کمک های لازم را برای ورود و خروجشان به اتاق بازپرس فراهم کرده بود.
پس ازقتل کسروی برادران امام و دیگر اعضای تیم ترور دستگیر شدند. اما با۱۰هزار تومان وثیقه آزاد شدند.
تمجید از قاتلان
آخوند «قمی» درمنزل آخوند «حاج حسین قمی» که سؤال کرد به دستورکدام مرجع دست به عمل زدند. با صدای بلندگفت: عمل آنها مانند نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته و به آنها افتخار هم کردند. تنها حاکمان نبودند که خفت بار در مقابل فشار روحانیون سرخم کردند، نشریات و احزاب نیز همگی در مقابل این قتل ننگین سکوت کردند.
پیکرکسروی و حدادپور برای دور ماندن از دسترس مرتجعین توسط یاران و دوستان شان در کوه های شمال تهران دفن شد.
استاد «سعید نفیسی» در این باره گفت : با شنیدن کشته شدن وی جهان پیش چشمم تیره شده. مردی را در جایی که همه، حتی جانی و آدم کش باید در آن امان داشته باشند، در پای میز بازپرس با جوانی که همراه با وی آمده بود کشتند. زشت تر از این کاری در جهان ممکن نبود. آن هم چه مردی؟! مردی دانشمند به تمامی معنی این کلمه! کاری که با اوکردند زشتتر از کاری بود که با سقراط و حلاج و دیگران کردند، زیرا که در آن زمان دیگر به قانون و دادگستری آن همه که امروز می نازیدند، نمی نازیدند.
اینک آن مرد نیست، اما کارهای او در میان ما هست او را بزرگ می داریم و در برابر دانش و بینش و پشتکار و جهدی که در راه علم داشته است سر فرود می آوریم.