تاریخ سخن میگوید- شماره نخست
این روزها با پیشرفت قیام مردم و حتمی شدن سرنگونی نظام ولایت فقیه، بسیاری از فرصتطلبان و میوهچینان و از همه بدتر تبهکاران حرفه ای که ۴۴ سال در خواب مرگ فرو رفته بودند، سر بر آوردند. تبه کاران و باندهای جنایتکار ساواک هم از جمله اینهاست. ساواک و پشتیبانانش تصور کردند که اکنون با توجه به میزان جنایت رژیم ولایت فقیه فرصت برای سفیدسازی از تبهکاری ساواک فرا رسیده است.
برای خاطر جمعی این تبهکاران باید گفت که اگر پیوند و همدستی و همکاری بین وزارت اطلاعات (واواک) و ساواک نبود، اکنون این جنایتکاران بایستی به جرم جنایت علیه بشریت در دادگاههای بین المللی محاکمه می شدند.
خاطرات برخی از زندانیان سیاسی که در زمان دیکتاتوری پهلوی طعم شکنجههای ساواک را چشیدند گویای همه حرف است.
ما از این پس تلاش میکنیم گوشه کوچکی از جنایات ساواک شاه را در قالب خاطرات زندانیان آن زمان در اینجا بیاوریم:
در همین زمینه:
گواهی ۱۳۱زندانی سیاسی زمان شاه: پرویز ثابتی یک جنایتکار است!
روشهای شکنجه ساواک
مجید معینی از قهرمانان شکنجه در زمان شاه در یک ویدئو که در همان سال ۵۷ ثبت شده است در مورد اتاق شکنجه کمیته مشترک ضد خرابکاری شاه می گوید:
اینجا اتاق شکنجه ساواک بود. این هم تخت خود بازجو بود. اینها مثل سگ این جا زندگی میکردند. وقتی وارد اتاق شکنجه می شدی این طور نبود که راحتت بگذارند و بگویند خوب حالا باید شلاق بخوری. نه. وقتی وارد اتاق شکنجه می شدی موزاییکها همه اش پر از خون بود. از سر و پای زندانی همینطور خون می رفت. تمام اطرافت را خون گرفته بود. بازجو وادارت می کرد که به این خون لیس بزنی. شلاقت می زد که این خون را بخوری.
مجید معینی ادامه می دهد. بازجو ترا به تخت شکنجه میبست و دستهای را به تخت می بست و زیر هر ۵ انگشت ات سوزنی فرو میکرد و سپس با استفاده از فندک یا هرچیزی این سوزنها را داغ می کرد. این باعث می شد که ناخنت به سرعت عفونت کند و بیفتد…
کاظم ذوالانوار زیر شکنجه
مجید معینی در ویدئوی دیگری که اخیرا منتشر شد در مورد انواع شکنجه ساواک در کمیته مشترک گفت: عامترین شکنجه کابل زدن به کف پا بود. ابزار شکنجه در اینجا انواع کابلهای برق بودند در سایزها و اندازه های مختلف. هرکدام درد خاص خودش را داشت. بازجوهای ساواک آن قدر به پاهای ما می زدند که عموما ناچار بودند تا زانوی ما را پانسمان کنند.
مجید معینی در شرح خاطرهای از یکی از شهدای مجاهد بنام کاظم ذوالانور میگوید: به دلیل شکنجه مستمر ساواک مجبور بود که پاهای ما را پانسمان کند تا امکان شکنجههای بعدی وجود داشته باشد. نگهبان می آمد توی راهروی صدا می زدن ؛پانسمان!
بعد سلولهایی که نفراتشان می بایست برای پانسمان می رفتند را به خط می کرد. یک بار در حین همین جابجایی درحالی که چشم بند به چشم داشتیم و دست روی کتف جلویی داشتیم حرکت میکردیم، فرمانده کاظم ذوالانوار از پشت سر خود را به من رساند و دست روی کتف من گذاشت و گفت: به مسعود رجوی بگو من همه چیز را به گردن گرفتم. مسئولیت همه چیز با من است و کسی دیگر پایش در میان نیست!
مجید معینی میگوید: از زیر چشم بند به پاهای کاظم نگاه کردم تا نزدیک زانو باندپیچی شده بود و معلوم بود سخت شکنجه شده است…