دانش انقلاب – قسمت ششم
شناخت و درك علمي ما از ”شرايط عيني سرنگوني و انقلاب” وقتي همه جانبه و كامل ميشود كه ما را به ريشه اصلي برساند، جایی كه همه تضادها از آنجا بصورتي پيوسته و پايان ناپذير مي جوشد.
اين ريشه وسرچشمه اصلي بحران اقتصادي در ايران تحت حاكميت آخوندهاست كه باعث مي شود اوضاع هرچه وخيمتر شود چون در نظام اقتصادی رژیم که یک نظام سرمایه داری است اختلال بنیادی وجود دارد بجای «سرمایه گذاری، «سرمايه برداري» انجام ميشود .
اقتصاد ایران سرمایهداری است. در نظام سرمایهداری، بهطور خیلی ساده، مردم کار میکنند و ارزش میآفرینند. این ارزش روی هم انباشته میشود و سرمایه را تشکیل میدهد. سرمایه بهنوبه خود تولیدات جدیدی راه میاندازد و شغلهای جدیدی ایجاد میکند. در این شغلها باز مردم ارزش ایجاد میکنند و این ارزشها باعث انباشت سرمایه بیشتری میشود.
در همین زمینه
گران سازی کالا و خدمات در خدمت انقلاب یا ضد آن؟!
دور باطل سرمایه در ایران
در علم اقتصاد به این میگویند چرخه يا دورپیمایی سرمایه.
اتفاقی که در ایران تحت حاکمیت آخوندها افتاده این است که این چرخه در نقاط متعدد دچار اختلال شده. این گردونه نمیچرخد.
در نتیجه انباشت سرمایه صورت نمیگیرد. بلکه انباشت زدایی است. سرمایهگذاری نمیشود بلکه سرمایهبرداری است.این منشأ همه مشکلات در معیشت و کسب و کار مردمه. بیکاری، فقر، تورم، رکود، کسری بودجه، همه ناشی از این اختلال است.
حالا ببینیم چرا این چرخه کار نمیکند؟ در عمل چه فعل و انفعالهایی در کار است؟
۱.این اقتصاد باید بتواند ارزش تولید کند. ولی نمیتواند یا خیلی کم تولید میکند. چرا؟
چون بیشتر منابع و درآمد به اموری داده میشود که بهاصطلاح میگویند فعالیت نامولد.
یعنی فعالیتی است که ارزش تولید نمیکنند. مثل عملیات اختناق یا مخارج ماشین نظامی و تروریسم سپاه، یا جنگافروزی درمنطقه.
۲.دستاندازی سهل و ساده بهمنابع طبیعی، مثل رودخانهها و جنگلها و تالابها و دشتهای حاصلخیز و استفاده بیرویه از آنها باعث انهدام محیط زیست شده
مثلا خشک کردن هورالعظیم برای استخراج ارزان نفت رو (با تراشیدن جنگلهای آمازون) مقایسه میکنند و یا سد گتوند که خوزستان را دچار بحران آب کرده
۳، ارزانسازی نیروی کار، به بحران اختلال گسترده در بازتولید اجتماعی نیروهای کار انجامیده است.
وضعیت نیروهای تولید در ایران
ـ بازتولید اجتماعی نیروی کار،نیروی کار (اعم از کارگر و کشاورز و معلم و پرستار و راننده و پرسنل خدماتی) در جامعه بهحدی از نظر دستمزد تأمین شوند (و همین طور خوراک و پوشاک و درمان، آموزش و بهداشت و مسکن خانواده) که بتواند سرپا بماند.
یک کارگر که اندازه کافی غذا نداشته بود، نیروی حیاتیاش تجدید نمیشود که دوباره کار کند. اما فقط غذا برای او کافی نیست. بلکه تأمین خانوادهاش هم از جهات مختلف لازم است.
در ایران کنونی، دستمزدها خیلی پایین است. همین دستمزد پایین را چند ماه چند ماه نمیدهند.
ندادن حق بیمه کارگر و حق بازنشستگی معلمان یا فراهم نکردن مسکن یا هزینه تحصیل فرزندان و … همه بخشهایی ست كه برای بازتولید نیروی کار لازمه .
۴.غلبهی سرمایهبرداری از اقتصاد ملی بر سرمایهگذاری در اقتصاد ملی به بحران انباشتزدایی در اقتصاد ایران انجامیده است.
۵. ثروت و منابع اقتصادی در دستان یک گروه اقلیت متمرکز شده و بهانحصار آنها درآمده و در نتیجه اکثریت تودهها بهشدت ضرر کردهاند.
خوب این که سرمایهها دست یک جماعت محدود میافتد، روندی است که در سایر کشورها هم هست. پس فرق ایران با آنها چیست؟ فرقاش این است که
در ایران این تمرکز ثروت از راههایی غیر از تولید سرمایهدارانه صورت گرفته است.
کل این چرخه باعث نابرابری ثروت و درآمد و مصرف شده. یعنی قشر محدودی ثروتشان خیلی خیلی زیاد است و اکثریت مردم خیلی خیلی فقیر. بهاصطلاح میگویند اختلاف طبقاتی فاحش.
پس مهمترین بحرانهای اقتصادی اینهاست: انباشت زدایی، تخریب محیط زیست، اختلال در بازتولید اجتماعی نیروی کار،و نابرابری
الان میبینیم که دارایی مالی و صنعتی عظیمی زیر دست سپاه پاسداران انباشته شده. این دارایی را این طور بهدست آورده که عمدتاً از دولت گرفته. یعنی دولت زیر عنوان خصوصیسازی، بنگاههای سودده خودش را بهقیمت خیلی ارزان و تقریباً مجانی واگذار کرده بهسپاه. بهاین میگوییم از راه غیر سرمایهدارانه.
نتیجه گیری
اما اگر از راه معمول سرمایهداری این دارایی را جمع میکرد، در عمل بهاین معنی بود که: باید چرخهای اقتصاد بهحرکت در میآمد، تعداد زیادی شغل ایجاد میشد، مقدار زیادی ارزش در کشور تولید میشد و این خودش باعث پیشرفت اقتصاد کشور میشد.
چه نتیجهیی از بررسی وضعیت اقتصادی میگیریم؟
مهمترین نتیجه: همان طورکه در سیاست میگوییم رژیم اصلاحناپذیره و اگر دست بهاصلاح و استحاله بزند راه سرنگونی خودش را باز کرده، در اقتصاد نیز همین طور است.
اگر بخواهد روند فعلی را تغییر دهد یا حتی متوقف کند، اگر مثلاً از سرمایهبرداری دست بکشد یا از تخریب محیط زیست، همه اینها اموری است که علیه بنیادهای موجودیت خودش عمل میکند.
این غارت تودههای محروم و این مکیدن سفرههای مردم که روزانه نارضایتی ایجاد میکند، وسیله بقای رژیم است. یعنی رژیم برای حفظ خودش بهسیاستی دست میزند که قیام تولید میکند. این از اشتباه یا حماقت نیست؛ بلکه جبر رژیم است.
در آخرین بخش بررسی « شرایط عینی سرنگونی و انقلاب»، خواهیم دید: چگونه این علاج ناپذیری بنیادی رژیم موجب ضعف های بنیادی رژیم – یعنی همان « نتوانستن ها» اون- شده به نحوی که سیاستهایی که رژیم در هر زمینه ای برای بقای خودش در پیش میگیرد، علیه بقای رژیم عمل میکند.