سامان، سردار و سارینا! این اسامی که هر سه با حرف «سین» شروع شده اسامی پدر، پسر و دختریست از شهر بوکان. سامان قادر بیگی پدری که روز ۲۴ آبان رفت تا در خیابانهای بوکان آزادی رو فریاد بزنه و با گلوله مزدوران خامنهای بخون نشست و سردار و سارینا، پسر و دختر معصومی هستند که برای همیشه از آغوش پدر مهربان محروم شدند. بله! امروز در برنامه «به یاد شهیدان» یادی میکنیم از کرد دلاور سامان قادر بیگی که بخاطر آینده فرزندانش سردار و سارینا جانش را فدا کرد.
سامان قادر بیگی در آرزوی آزادی و رفاه
سامان قادر بیگی از اهالی روستای کهریزه ایوبی از توابع سقز بود. او تا سوم راهنمایی درس خواند و بعد به کشاورزی مشغول شد. با بدنیا آمدن فرزندانش سردار و سارینا، سامان تصمیم گرفت به شهر بوکان مهاجرت کند تا فرزندانش زندگی بهتری داشته باشند. فرزندانی که تمام فکر و ذکر او بودند.
سامان سامان قادر بیگی در بوکان سوپر مارکتی باز کرد. او که مردی ورزشکار بود و به کشتی و بوکس علاقه زیادی داشت هیچگاه اوقاتش را هدر نمیداد. در اوقات بیکاری یا کتاب میخواند و یا ورزش میکرد. از آن دست مردان کرد دلاوری بود که به دنبال آزادی، رفاه و امنیت هستند.
سامان در روزهای قیام خیلی زحمت میکشید و پا به پای مردم در خیابان بود. بخاطر همین فعالیتها بود که اطلاعات بوکان او را احضار و تهدیده کرده بود که اگر ادامه بدهد دیگر نه احضار که کشته خواهد شد.
۲۳ آبان که سامان از خانه خارج شد، فرزندانش نمیدانستند دیگر آغوش گرم پدر را نخواهند داشت. او برای آینده فرزندان ایران به خیابان رفت.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت پزشک شریف زاهدان شهید دکتر ابراهیم ریگی
شب ۲۴ آبان بوکان سراسر آتش و فریاد شد. جوانان خیابانهای شهر را تسخیر کردند. همه جا فریاد آزادی بود. مزدوران حکومتی به مردم حمله کردند. سامان در این درگیریها، در خیابان میرزایی وحشیانه مورد حمله قرار گرفته و زخمی شد. او را به بیمارستان مهاباد منتقل کردند و نصف شب به خانواده اطلاع دادند که او زخمی شده است. سحرگاه ۲۵ آبان او را که دیگر هوشیاری نداشت به بیمارستان ارومیه بردند اما ساعت ۵ صبح این مرد مبارز در اثر ضربات وارده و جراحتها، در راه آرمان آزادی که بهدنبالش بود، جان داد.
وقتی خانوادهاش شب ۲۵ آبان پیکرش را تحویل گرفتند متوجه شدند که از دماغ، گوش و دهنش خون آمده و قفسه سینه و پشتش کبود است. و این نشان میداد که مزدوران حکومت به قصد کشت ضربات وحشیانه بر پیکرش وارد کردهاند.
روز بعد پیکر سامان را در روستای زادگاهش بخاک سپردند. اما آنچه که به خاک سپردند بذر شرافت و آزادمردی بود که سراسر کردستان و ایران را رویان و خروشان کرده است.