فقر و گرسنگی شغلهای متفاوتی را ایجاد میکند. شغلهایی که گاه به قیمت جان تمام میشود. کولبران، سوخت بران، شوتی سواران و شاید دهها شغل دیگر که خون را به نان گره زده است. سلسلهای از درد و رنج که امروز به دلیل حاکمیت سیاه برگردن مردم همچون زنجیرهای گران پیچیده است.
جوانانی که بالاجبار برای امرار معاش جادههای پرخطر را در مینوردند تا با این حرفه خطرناک، چرخه زندگی شان که با آهنگ خرد شدن استخوانهایشان قرین است به گردش در بیاورند.
شوتی سواران و هزینه پر خطر برای نفس کشیدن
داستان شوتی سواران روایتی است از شبهای تاریک و چشمهای بیدار در صحراها و دشتهایی که حادثههای تلخ را رقم میزنند.
پذیرش حادثههای پرخطر برای نفس کشیدن، برای تابیدن نور قرصی نان، بر سپهر زندگی انسانهایی که در اسارتگاه فقر و تنگدستی اشک و آه را بیش از هرچیز دیگری حس میکنند.
اینان جوانانی هستند که شب را نخفته اند تا در پیکاری مشقت بار با سختیهای زندگی، اندک روزگاری دیگر را سپری کنند.
شوتی سواران جوانانی هستند که با خودروهای شخصی برخی کالاها و لوازم خانگی را از مکانی به مکانی دیگر برای اندکی سود جابجا میکنند.
همراه با شوتی سواران در مسیرهای پر خطر
امروزه خیلی از جوانان به دلیل وضعیت نابسامانی که در آن قرار دارند بیکار هستند. آنان که هیچ درآمدی ندارند ولی باید هزینه مخارج یک زندگی ساده را به هر قیمتی تامین کنند.
برخی به حاشیه شهرها مهاجرت میکنند و برخی مسیر خون و خطر را انتخاب میکنند. شاید چارهای جز تسلیم در برابر این جبر را ندارند.
آنها به عواقب انتخابشان آگاه هستند. در صورت ایجاد هر حادثهای به ویرانی خانواده شان منجر میشود اما چارهای دیگر ندارند.
پذیرفتهاند برای اینکه چرخه زندگی متوقف نشود، دست به هر ریسک و شرایط سختی بزنند. شوتی سواران اینگونه قیمت زندگیشان را در این حاکمیت ننگین میپردازند.
برای درک بهتر این زندگی پر مشقت همراه میشویم با شوتی سواران جنوب و عبور از راهها و گذرگاههای مرگ و دیدن سختیهای زندگی که جوانان این میهن در آن گرفتار هستند.
حرکت درمسیر مرگ و زندگی
نیمه شب است ماه خسته به سمت پنهان کردن رخ خود شتاب بیشتری گرفته است. قبل از اینکه مهتاب اندک نور نقره فامش را از چشمهای بیدار زمینیها مخفی کند، جوان رنجور ما باید رفتن از مبدأ تا مقصد را طی کند.
با جوانی که واژههای درد را در صفحه چروکیده صورتش میتوان خواند، همسفر میشویم. برای حمل کالا از عسلویه به زریندشت و داراب همراه با او دردهایش را تجربه میکنیم.
شروع این سفر پرمخاطره روستای «زیراب» یکی از روستاهای استان فارس است.
روستایی که سلههای خشکیده پوستش زیر نور ماه به خوبی نمایان است.
مسیر، بسیار خطرناک است. جاده یک طرفه و مسیری که کمترین سرعت آن ۱۳۰کیلومتر در ساعت است.
در مسیر توقفگاهی هست و فرصتی که به دلگفتههای جوانی گوش بدهیم او میگوید: «هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و از همان ابتدا نمیتوانستم نسبت به خرج و درآمد خانواده بیتفاوت باشم … تا الان که شغل خطرناک شوتیسواری انجام میدهم ۳۰ساله هستم.
مدرک تحصیلی دیپلم دارم. شرایط اقتصادی به گونهای شده است که قدرت خرید و ساخت مسکن را ندارم و نمیتوانم ازدواج کنم. وقتی با پراید شوتیکار میکردم… این کار خطرناک، تنها برای ۱۰۰هزار تومان بود».
یکی دیگر از شوتی سواران هم که جان خویش را به نرخ نان گرو گذاشته است در رابطه با شرایط سختی که بر زندگی او حاکم است چنین میگوید: «این زندگی ما است. خواب که نداریم، یک غذای بدون استرس هم نمیتوانیم بخوریم. بیشتر شبها کارم همین است، ساعت ۱۰شب از روستای زیراب حرکت میکنم. ۲۷سال دارم مدرک تحصیلی دیپلم دارم.
مانند بیشتر جوانان خانه ندارم، با همین ماشین چند سالی است که کار میکنم. ماشینی که دیگران از آن برای تفریح استفاده میکنند، برای ما وسیلهای برای گذران امور زندگی است. اینجا بیشتر جوانان بیکار هستند، وضعیت اقتصادی مردم اصلاً خوب نیست».
شغل شوتی سواران شمشیر دولبه است
شوتی سواران به دلیل اینکه حرفهشان پر از خطر و ریسک است معتقدند که این شغل شمشیر دو لبه میباشد.
اصلیترین تهدید و خطر آن از جانب ماموران حکومتی است که مزاحمتها و ممانعتها و محدودیتهای زیادی را برای آنان ایجاد میکنند.
چشمان به جاده و جان درکف دست برای زندگی و آرامش
یکی ازشوتی سواران میگوید: مگر میشود هر شب این راه پر خطر را طی کرد؟ چشممان به این جاده و جانمان کف دستمان است.
لحظهای نمیتوانیم غفلت کنیم. از یک طرف استرس ایست و بازرسی داریم و از طرفی دیگر استرس این جاده پرخطر.
وی در ادامه به خبرنگار رسانه حکومتی میگوید: «این نوع زندگی واقعاً حق ما نیست. بیخوابی و زحمت خودم یک طرف و استهلاک ماشینم طرف دیگر. اما مجبور هستم خرج زن و بچه را بدهم و اینجا هم که کار درست و حسابی نیست».
شوتی سواران با تحصیلات عالی
جای شگفتی است که در ایران تحت ستم، جوانان در حالی که از تحصیلات عالی از جمله لیسانس مهندسی شیمی برخوردار هستند، اما برای تامین مخارج زندگی باید تن به این شغلهای پرخطر بدهند.
از طرفی اشخاص بیسواد بر اریکه قدرت نشستند که نتیجهاش این است که جامعه ایران را به سمت پرتگاه تباهی سوق دادهاند.
فقر و گرسنگی زندگی مردم را به اسارت کشانده است.
عامل این سیه روزی حکومتی است که ماهیت ضد مردمیاش باعث شده است که جوانان ایران که سرمایه کشور محسوب میشوند، اینگونه زندگی پر از رنج و مرارتی داشته باشند.
این است کار هر شب جوانان شوتی سواری که غم نان، پیرشان کرده است.