سوالات بنیادین در مورد ماهیت حکومت- شماره اول
پیشگفتار
انقلاب سراسری مردم ایران اکنون چهارمین ماه خود را در حالی پشت سر میگذارد که چشمانداز سرنگونی حکومت از همیشه روشنتر است. اکنون کمتر کارشناس حکومتی یا خارج از حکومت است که بر این باور باشد که این حکومت بتواند در برابر چنین طوفان سهمگینی دوام بیاورد،
با این حال برای اکثر کسانی که وقایع سپهر سیاسی ایران را در چند دههی اخیر دنبال میکنند و یا کسانی که در یک دههی اخیر به دلیل گسترش و کثرت شبکههای اجتماعی در قرن انفجار ارتباطات، شاهد تحولات سیاسی ایران هستند این پرسش حتما پیش آمده که چرا به رغم اینکه اکثر مردم ایران مخالف سیستم کنونی، یعنی حکومت ولایت فقیه و خواهان برکناری آن بودند، این سرنگونی تاکنون اتفاق نیفتاد؟
همین پرسش از زاویهای دیگر
به این سوال از یک زاویه دیگر بنگریم. اعتراضات گوناگون اقتصادی که از سالهای جنگ ایران و عراق شروع شده در دههی ۸۰ ادامه یافته در دههی ۹۰ در اعتراضات بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ ریاست جمهوری نظام به اوج رسیده و در دهه کنونی در بزرگترین آنها یعنی قیام دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ به بلوغ سیاسی خود رسیده، چرا نتوانسته این حکومت را ساقط کرده و آزادی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد؟
سه سوال، سه جواب
آیا بخش عمدهای از مردم ایران طرفدار حکومت فعلی یعنی حکومت آخوندها هستند؟ آیا نظام آنقدر قدرت دارد که مردم ایران قادر به تغییر آن نیستند؟ آیا مردم ایران حاضر نیستند بهای آزادی خود را بپردازند؟ و آیاهای دیگری از این سنخ که بیشک پاسخ همگی آنها با قاطعیت منفی است.
بر همگان روشن است که حکومت فعلی ایران درصد بسیار ناچیزی از افراد را با خود و به همراه خود دارد. باقر قالیباف در مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری نظام به روشنی طیف مخالفین نظام و موافقین آن را با نسبت ۹۶ درصد در مقابل ۴ درصد ترسیم کرد.
در مورد قدرت نظام هم باید گفت مردم ایران وقتی دست در دست یکدیگر در قیامها و تظاهراتهای مختلف در مقابل نیروهای نظامی و امنیتی نظام ایستادند آنها را فراری و گوشمالی دادند.
در مورد پرداخت بهای آزادی نیز، نمونه قیام و تظاهرات مردم ایران در آبان ۱۳۹۸ خود به تنهایی نفی سوال سوم است. ۱۵۰۰ جانباخته، ۴ هزار مجروح و ۱۲ هزار دستگیرشده و ۷۵۰کشته و ۳۰هزار دستگیری در قیام کنونی که برای دهها نفرحکم اعدام صادر شده و برخی نیز اعدام شدهاند، مجالی برای این ادعا که مردم ایران حاضر به پرداخت قیمت آزادی نیستند، نمیگذارد.
پس مشکل کجاست؟
پاسخهای دیگر این پرسشها نیز، کما بیش تابعی از همین پاسخها خواهند بود وقتی ناظر بیطرف به آنها بنگرد و در پی پاسخ به آنها باشد، با وجود این، پس مشکل و گره معادله سیاسی کنونی ایران در کجای کار است؟
چرا با اینکه اکثر مردم ایران مخالف حکومت هستند و با جانفشانی حاضرند خونبهای آزادی خود را بپردازند، و در حالی که نظام نیز از نظر بینالمللی، منطقهای و داخلی در موضع ضعف قرار دارد، این مهم تا کنون صورت نپذیرفته است؟
صورت مسئلهی اصلی
برای پاسخ به این پرسش میتوان پاسخهای فراوانی را ارائه داد. اما برای درک چیستی واقعی این مسئله، باید به ساختار حکومت ولایت فقیه و نقش سپاه در آن نگاهی انداخت.
نظام ولایت فقیه که در پس تغییر حکومت سلطنتی ایران در سال ۱۳۵۷ در ایران مستقر شد، از همان آغاز تجربه حکومت پیشین را به کار بست. به این مفهوم که نظام پیشین چرا نتوانست در پی امواج اعتراض و انقلاب مردم ایران ایستادگی کند و مجبور شد به خواست مردم ایران تن دهد.
فارغ از سیاستهای جهانی و بینالمللی، نظام دریافت آنچه نظام پیشین از آن برخوردار نبود نیروی نظامی منسجمی بود که تمام قد از حکومت دفاع کند و مانع از سقوط حکومت شاهنشاهی شود.
پس چاره در ایجاد نیرویی وفادار به حکومت بود که مدافع تمامیت حکومت در بحرانهای سیاسی و امنیتی باشد و برای حفظ نظام از هیچ کوششی دریغ نورزد.
سپاه نیرویی منطبق با ماهیت ولایت فقیه
بنا بر ماهیت حکومت ولایت فقیه که بر اساس تئوریای به همین نام و توسط خمینی بنا نهاده شده بود، نظام اقدام به تاسیس نیرویی کرد که نه در راستای تامین منافع مردم ایران، که در راستای تامین منافع حکومت ولایت فقیه گام بردارد.
این نیرو با همین استدلال «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» یا همان نگاهدارنگان حکومت ولایت فقیه و بدون پسوند نام ایران و ایرانی در انتهای آن بود.
شاید در آن زمان کسی نمیتوانست خطرات تاسیس سپاه را دریابد، اما گذشت سالیان نشان داد که خمینی و در پس او سایر سران حکومت ولایت فقیه چه در سر دارند.
به زودی حکومت ولایت فقیه که نمیتوانست کارکرد یک دولت دمکراتیک و مردمی را داشته باشد و ناتوان از پاسخگویی به معادلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و مطالبات جامعه ایران برخاسته از انقلاب ۱۳۵۷ بود، چاره را در ایجاد بحرانی یافت که در زیر لوای آن بتواند مخالفان خود را در داخل سرکوب و پایههای حکومت ولایت را تثبیت کند. این بحران جنگ ایران و عراق بود.
در مورد نقش سپاه در جنگ ایران و عراق خمینی گفته بود «اگر سپاه نبود کشور [بخوانید حکومت ولایت فقیه] هم نبود.»
در سالهای بعد اما گستره تسلط سپاه بر کشور بسیار گستردهتر شد به نحوی که در حال حاضر سپاه به اهرم و عنصر اصلی حفظ ولایت فقیه، بزرگترین غارتکننده ثروت مردم ایران و ارگان هدایتکننده و کنترلکننده و اعمالگر دستگیری، شکنجه و سرکوب و فعالین سیاسی، صنفی، حقوق بشری و مخالفین حکومت شده است.
برای بررسی روند تغییر حکومت در ایران باید ابعاد دستاندازی سپاه بر تمامیت کشور و به عنوان عامل اصلی حافظ حکومت ولایت فقیه را باید شناخت تا با شناخت آن در پی تغییر آن بود.
در این سلسله مقالات، به شناخت این پدیده، یعنی سپاه پاسداران میپردازیم.
ادامه دارد…