مادران دیگر راویان داستان نیستند، سازندگان داستانند
فرنگیس مظلوم مادر زندانی سیاسی سهیل عربی روز سه شنبه ۱۱ مرداد راهی زندان اوین شد تا محکومیت ۱۸ ماهه خود را طی کند. فرنگیس مظلوم که به دلیل ابتلا به انواع بیماری توان تحمل حبس را ندارد، با حکم بیدادگاه حکومتی راهی زندان شد.
سهیل عربی که خود اکنون در تبعید بسر میبرد در مورد زندانی شدن مادرش مینویسد:
بازجوی وزارت اطلاعات و مظلومی قاضی بیدادگاه اسلامی، اوضاع جسمی مادر فرنگیس مظلوم را دیده بودند و با این حال خود را به خاک و خون کشیدند تا او را به دلیل افشاگریها و حمایتهایش از زندانیان، مجازات کنند .
ما که نسبت به رژیم جور و جهل توهمی نداریم، بدیهی است به جای اختلاسگر و قاتل، مادران دادخواه، کارگران معترض و نواندیشان را مجازات میکنند، چون قاتل و اختلاسگر از خودشان هستند.
سهیل عربی: فرنگیس مظلوم تنها مادر من نیست همرزم من است!
او درباره دلیل بازداشت و صدور حکم ۱۸ ماه حبس برای مادرش هم میگوید؛ «این حکم بیشتر به دلیل فعالیتهای مادرم از سال ۹۶ به بعد بود. او بارها درباره پرونده من اطلاعرسانی کرد و هرچه گذشت، خشم او نسبت به اوضاع بیشتر شد. دیگر به اینکه فقط مدافع فرزندش باشد، کفایت نکرد و مدافع همه زندانیان شد.»
سهیل عربی افزود: «زندانی شدن من و آشنایی مادرم با کنشگران سیاسی و مدنی باعث انفجار بغض چند سالهاش شد؛ خشم نسبت به ارتجاع، مردسالاری، تبعیض و بیدادگریها!»
«حالا فرنگیس مظلوم صرفا کسی نیست که مرا به دنیا آورد و به سختی در فقر و بحرانها تربیت و بزرگم کرد. او همرزم من در این نبرد است. فرنگیسها در مبارزه با واپسگرایی، فساد، نابرابری، مردسالاری و هر شکلی از بیدادگری، پیشرو هستند.»
داستان فرنگیس مظلوم و البته همه مادرانی که از دهه ۶۰ و ۷۰ وارد میدان مبارزه با استبداد مذهبی شدند، بیشباهت به داستان «مادر» اثر جاودانه ماکسیم گورکی نیست. مادران خاوران، مادران لاله، مادران دادخواه آبان ۹۸ و هزاران مادر بینام و بی نشانی که در این سالیان طولانی مبارزه و نبرد، همراه با فرزندان یا دیگر اعضای خانواده شان وارد مبارزه شدند، ابتدا ممکن بود یک رابطه صرفا عاطفی و علقه مادری آنان را به کنشگری اجتماعی کشانده باشد، اما چون صحنه مبارزه یک واقعیت و پراتیک واقعی بود که خودآگاهی این مادران را موجب میشد، خود این مادران کم کم خود به همرزمان فرزندان شان تبدیل شدند.
مادر رمان ماکسیم گورگی در مادران ایران تکثیر شد!
در داستان ماکسیم گورگی میبینیم «مادر» موجودی است ضعیف و توسری خور و مظلوم که دائماً از شوهر دائمالخمر کتک میخورد و زور میشنود…
مادر که پس از مرگ شوهرش و با تغییر رفتار پاول بشدت به پسر خود علاقمند شده است در اینجا چنین تصور میکند که باز بدبختی جدیدی دارد به سراغ او میآید و رفتار مشکوک پسرش دست کمی از دائمالخمر بودن شوهرش ندارد. تصور میکند که سرنوشت او همیشه با بدبختی و اضطراب توأم خواهد بود و هیچ راه گریزی ندارد، اما پاول به او دلداری میدهد و برای اولین بار گوشهای از حقایق زندگی را برایش روشن میکند، به او میگوید که تمام بدخلقیها و کتک زدنهای پدرش هم در واقع بخاطر فشار کار روزانه در کارخانه بوده که سبب میشده وقتی به خانه میآید دق دلش را به روی زن و بچه خالی کند.
اگاهی مادر و یافتن مسیر مبارزه
در مراحل بعدی داستان ما شاهد هستیم که چگونه آگاهی مادر، که دورا دور در جریان مباحثات و گفتگوهای جلسات پسرش هست، افزایش پیدا میکند و به همان نسبت تمایل پیدا میکند که به آنها در راه رسیدن به هدف هایشان کمک کند…
در آن اوایل، مادر افکار پاول و رفقایش را خیالپردازیهای کودکانه میشمارد و باور نمیکند
«مردم همه مریضاند، از زندگی میترسند… هر کس فقط از درد خودش خبر دارد، اما ناگهان مردی پیدا میشود که زندگی را با مشعل عقل روشن میکند و فریاد میزند: «آهای! موجودات بدبخت! حالا وقتش رسیده که بفهمید منافع همهی شما یکی است و هر کسی حق دارد زندگی کند و رشد کند!»
سرانجام زمانی میرسد که مادر بدون ترس و یا تردید به مبارزه رو میآورد، اما استدلال او برای رو آوردن به مبارزه هنوز یک استدلال مادرانه است او میگوید:
«بچهها، یعنی پاکترین خون ما، جگر گوشههای ما که بیشتر از هر چیزی برای ما عزیز هستند، آزادی خودشان و جان خودشان را نثار میکنند و بدون تأسف هلاک میشوند، پس من که مادرم چه کاری هست که حاضر به انجام آن نباشم؟»
اما این آگاهی همینجا باقی نمیماند…
در روز اول ماه مه، پس از حملهی سربازان که منجر به دستگیری مجدد پاول و عدهای دیگر میشود، مادر تکهی کوچکی از بیرق سرخی را که در دست پاول بوده بر زمین میبیند، او آن را بر میدارد…
در پایان داستان، مادر تنها به فکر مبارزه است و مسائل شخصی و فردی مربوط به خود و پسرش را فراموش کرده است…
و چه بیشمارند مادران ایرانی که مسیر «مادر» گورکی را در سالیان مبارزه با دیکتاتوری مذهبی طی کردند. به زندان رفتند، بر چوبههای دار بوسه زدند و یا هنوز در انتظار روزی هستند که انتقام خون و رنج فرزندانشان را بگیرند.
پس اگر صدای فرنگیس مظلوم باشیم، صدای همه مادران رنج و انتظار و زندان و شکنجه خواهیم بود.
بیشتر بخوانید
سهیل عربی زندانی سیاسی و دلنوشتهای به مادرش فرنگیس مظلوم