فلک زدگان اسم با مسمایی برای این عکس نیست؟

فلک زدگان اسم با مسمایی برای این عکس نیست؟

شاید بی ربط باشد اما من با دیدن این عکس یاد شعر محمدقلی سلیم تهرانی از شاعران دربار مغولان هند افتادم که در وصف خود سروده بود:

ز من حکایت مجنون و کوهکن بشنو

که ما فلک زدگان، طفل یک دبستانیم

ز بخت ماست که ما را زمانه نشناسد

اگرچه سوده قندیم، در نمکدانیم

این فلک زدگان که در تصویر می بیند همان طفلان دبستان جرج تاون هستندکه قرار بود ۸ نفره سر کلاس حاضر باشند اما ۶ نفرشان حاضر شده بودند و حالا هم یکی‌شان که اتفاقا«شیرین»عقل‌تر از همه شان بود در مسیر دشوار مبارزه تا رسیدن به کانادا جا زد یا جایش گذاشتند و شاید هم جا ماند.

عروسک گردانان صحنه این بار حتی از جمع کردن همان ۶ چهره روی صحنه هم عاجز شدند و با تفریق۱ پنج تای آنان را با سلام  و صلوات به تورنتوی کانادا کشاندند. میزبان این جلسه این بار سازمانی به نام تیرگان بود که خود داستان‌ها برای گفتن دارد که بماند.

اما عروسک گردانان صحنه که دست‌هایشان برای همه آشناست،این بار چه چیزی در چنته داشتند؟

چرا این فلک زدگان را به کانادا کشاندند؟ نکند کانادا نزدیکتر به مرز ایران برای سرنگون کردن آخوندهاست؟ یا بخاطر این است که کانادا مامن برادران پاسدار و سرهنگ‌‌های بازنشسته سپاه است؟

در همین زمینه

داستان ما و شازده ده ما و یک معما! (طنز سیاسی)

فلک زدگان در سکانسی دیگر!

این سوالات مرا مشغول خود کرده بود که یک باره دیدم سخنرانان کنفرانس شروع به سخن کردند. به خودم گفته بودم که این بار حتما حرفهای نو دارند سال جدید شده و اینها هم حتما با حرف‌ها و استراتژی ها نو آمدند،  اما از چروک رومیزی که روی میز«نشست» شان کشیده بودند باید فهم می کردم که این جماعت با نوی و تازگی بیگانه‌اند.

نعوذبالله شاید هم عروسک سازان مصحلت را در تکرار مکررات دیدند.

دیدم همان وراجی‌های بی سر و ته دانشگاه دارد تکرار می شود. زینت‌المجالس محفل که وراجتر از همه بود هم این بار با احتیاط‌تر ظاهر شد.

شازده که گویی هنوز ذهنش درگیر خانه تکانی!‌ عید و شاید هم درگیر ریزش بی حد و حصر خادمان دربارش بوده زیاد دل و دماغ حرف زدن نداشت.

و تنها به این حرف بسنده کرد که«هدف ما این است که اطمینان بدهیم که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی خلأ ایجاد نمی‌شود. ایران سوریه نمی‌شود.»

یعنی عروسک گردانان گفتند که سرنگون نقد است و تحصیل حاصل!، فقط شما قدم رنجه فرما و از سوریه‌ای شدن ایران جلوگیری کن. اما این شازده یادش رفته که سوریه را همین پاسداران و سرهنگ های سپاه قدس که هم قسم و هم پیمان کنونی‌اش هستند و قرار است در آینده هم با آنان  امنیت ایران را برقرار کنند، سوریه کردند.

شازدگی در آیینه تاریخ

به هرحال شازده قول داده که در آینده ایران از متخصصان داخل و خارج ایران برای مدیریت کشور استفاده کند. انگار قرار بوده که متخصصان بورکینافاسو یا گینه بیسایو را برای اداره ایران به خدمت بگیریم.

نمی دانم شاید قیاس مع الفارق باشد، وقتی حرف‌های این جناب شازده را می شنوم یاد یک شازده دیگر در دهه هفتاد در اوین می افتم. آن شازده که گویی از سر اتفاق عموی این شازده مورد نظر ما بوده،تجسم بلاهت در بین زندانیان بود. اما بواسطه پولی که لابد از عرق جبین ابوی و اخوی تاجدارش! به جیب زده بود، شاهانه در زندان حبس می‌کشید و کیف می‌کرد که شازده صدایش می زدند و دو غلام نگون بخت داشت که یکی لباس‌هایش را می شست و دیگری به شکمش می رسید! اسم آن یکی هم یکی از مشتقات رضا بود.

فی البداهه از مطلب دور افتادیم.

عجب! فلک زدگان  این عصر چگونه ما را به فلک زدگان دوره پیشین رساندند. اما هنوز دلم برای چند دقیقه وقتی که برای تماشای این نمایش گذاشتم می‌سوزد.

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل