نگاهی به وضعیت و دستاوردهای قیام اخیر مردم ایران علیه دیکتاتوری!
عبدالرحمن گورکی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی
با شهادت دختر ۲۱ساله کرد، مهسا امینی (ژینا) در تهران و در تاریخ ۲۵شهریور ۱۴۰۱توسط نیروهای حکومتی، فراز جدیدی از مبارزات مردم ایران علیه دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران رقم خورد و آغازگر قیامی گردید که تا سرنگونی دیکتاتوری ادامه خواهد داشت. سوال این است که اکنون چه باید کرد؟!
مهسا امینی (ژینا) ستاره بود!
مهسا بسیار مظلومانه به شهادت رسید. به همین دلیل بود که مردمی به دادخواهی خونش ، به خیابانها ریختند و جهانی به حمایتش برخاست. شهادت مهسا تبدیل به تحول مهمی شد که به سرعت سیاسی شد و سرآغاز فراز خونینی از قیام مردم ایران شد که در آن، حداقل ۷۵۰تن از مردم ایران، تاکنون جانشان را برای سرنگونی دیکتاتوری حاکم فدا کردهاند!
بنابراین، فارغ از هر محاسبهیی، نخستین درس از این واقعه، این حقیقت است که مهسا امینی متعلق به تمام مردم ایران و رژیم دیکتاتوری مذهبی نیز دشمن همه مردم ایران است. مردمی که در سراسر ایران علیه دیکتاتور قیام کرده ی خروشیدند. از کردستان تا بلوچستان. از خوزستان تا خراسان و از پایتخت ایران تا همه استانهای کشور!
بنابراین، دادخواهی خون شهید مهسا امینی محدود به کردستان نیست. روی مزار ژینا امینی نوشته شد: «تو نمیمیری و جاویدی. نامت رمز خواهد شد!». آری اسم وی، رسمی شد که مردمی را در ایران، و مردمانی را در سراسر جهان، علیه دیکتاتوری ولایت فقیه برانگیخت. روح مهسا و دیگر شهیدان این قیام شاد و جاویدان!
نگاهی به پشت سر!
به دنبال شهادت مهسا، کم نبودند افراد و جریاناتی که به «دروغ» به دادخواهی خون این شهید، خود را به صحنه رساندند تا اسمی در کنند و قدرتی کسب کنند! افراد و جریاناتی که نه تنها دستی در مبارزه علیه دیکتاتوری در ایران نداشتند، بلکه حتی خود عامل دیکتاتوری بودند. آنها نه تنها دست در خون مهسا و دیگر شهدای قیام مردم ایران داشتند و به قتل آنها نیز بسنده نکرده بودند، بلکه میخواستند دادخواهان خون آنها را نیز از هم بدرند!
عوامل دیکتاتوری مذهبی حاکم و بقایای دیکتاتوری شاه که خود بخشی از دیکتاتوری حاکم بودند و هستند، تحت عناوین مختلف به صفوف اپوزیسیون خزیده و با شعارهای گوناگون بر آن شدند که رهبری این قیام را سرقت و با خاموش کردن آن، دیکتاتوری در ایران را سر پا نگهدارند.
اما واقعیتهای صحنه بسیار سرسختتر از آن بوده و هستند که بتوانند چنین کنند که میخواستند! زیرا وضعیت به گذشته برنخواهد گشت و مردم به کمتر از سرنگونی دیکتاتوری در کشورشان رضایت نداده و نمیدهند!
قیام علیه دیکتاتوری در ایران ادامه دارد!
اکنون با نگاهی به راه پیموده شده به وضوح میتوان دید که در صحنه چه نیرو و آلترناتیوی «اصیل» و «حاضر در میدان» بوده و هست و در آخر نیز، چه جریانی این رژیم دیکتاتوری را زمین خواهد زد!
بسیاری حرفها و شعارها و ادعاها و حتی ائتلافها و آلترناتیوهای پوشالی و دستساز ارتجاع و استعمار، آمدند و چون «نااهل» و «فرصتطلب» بودند، همچون کف بر روی آب محو شدند! از نظر علمی هم، چنین چشماندازی از ابتدا متصور بود. زیرا «بودن» و «ماندن» در بطن مبارزه، مستلزم داشتن «علم مبارزه» و داشتن مشروعیت مبارزاتی و مردمی و اعتقاد به علم مبارزه است. در مسیر مبارزه است که «حرف» و «عمل» همه به آزمایش کشیده میشود. به گفته مبارز کبیر، علی اصغر بدیعزادگان که توسط دیکتاتوری شاه به شهادت رسید، «اندازه هر فرد و جریانی، به اندازه مایهیی است که در این راه میگذارد». نیروهای میرا از صحنه محو خواهند شد!
در همین زمینه
مهاباد،آبدانان،زاهدان؛ استمرار قیام مردم ایران
مرز سرخ!
لابد همه دیدهاند که اخیرا، ورزشکار اوکراینی، بر روی سکوی قهرمانی، از دست دادن با ورزشکار رژیم آخوندی خودداری کرد! اقدامی که برای اینجانب، یادآور حقیقتی غیرقابل انکار است. داشتن «مرز سرخ» علیه رژیمی که در کشتار مردم ایران و در جنگ تجاوزکارانه علیه اوکراین شرکت فعال داشته و دارد. مماشات با این رژیم به هر شکلی که باشد، غیرقابل بخشش است. اگرچه مردم ایران قربانی اصلی سیاست مماشات با این رژیم هستند، اما جنایات حکومت ایران، مرزهای بینالمللی را تا اقصی نقاط جهان در نوردیده و لابد ورزشکار اوکراینی با اتکاء به چنین حقیقتی است که حاضر به دست دادن با ورزشکار رژیم آخوندی نشد!
بنابراین، داشتن مرز سرخ، رمز عبور پیروزمند از بطن رویدادها و آزمایشات انسانی است. کما اینکه، نزدیکی و همنشینی با دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، مترادف دور شدن از مردم و حقانیت مبارزه آنها علیه دیکتاتوری است. تا جایی که به ایران برمیگردد، بین «رژیم ولایت فقیه آخوندی» و «مردم ایران» اقیانوسی از خون وجود دارد. به همین دلیل است که خواسته اصلی مردم ایران، «سرنگونی رژیم ولایت فقیه» است و مردم به کمتر از آن رضایت نداده و نمیدهند!
سخن آخر
نیروها و جریانات در میدان عمل اجتماعی است که ارزیابی و سنجیده میشوند. در چنین مسیری است که مرزبندیها و جبههبندیها همچون یک موجود زنده شکل میگیرند و دوام و قوام مییابند. نیروهای فرصتطلب و متصل به دیکتاتوری، محو میگردند. «سانتریفوژهای تاریخ» دائم در کار هستند تا آنچه «ریشهدار» و در «سمت درست تاریخ» قرار گرفتهاند نگه داشته شوند. واقعیات صحنه بسیار سرسخت و بیرحم عمل میکنند. هر آنچه از مردم نیست، نیست و نابود میشود!
مقاومت ایران با کولهباری از تجارب گذشته و اشراف نسبت به صحنه بود که از همان ابتدا با مرز سرخ «نه شاه، نه شیخ» وارد شد و «ماندگاری و آیندهداری خود» و «استمرار قیام مردمش» را پاس داشته و میدارد و عزم جزم دارد که حقوق مردم ایران را از گلوی ارتجاع و استعمار بیرون بکشد!. در این مسیر، مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران پرچمدار و بیبدیل هستند و بارها اعلام کردهاند که خود را حامی و پشتیبان چنین جریانی دانسته و میدانند که اگر هست، بفرماید جلو! اگر نیست برود کنار!
پایان