همبندی محسن شکاری:
محسن به خیاطی شلوار سفارش داده بود براش بدوزن… خیاطی بهش گفت شنبه بره شلوارشو بگیره و قرار بود شنبه بره شلوارشو بگیره… قرار نبود محسن اعدام بشه….
شاید برای بسیاری از انسانها این سوال موضوعیت نداشته باشد که یک زندانی محکوم به اعدام در آخرین روزها و لحظات زندگیاش با دنیای پیرامون خود چگونه تنظیم رابطه میکند؟ او که میداند بزودی آدمکشان به سراغش خواهند آمد و به قول نوید افکاری برای طنابشان دنبال گردن میگردند، با اشراف به این حقیقت دنیای پیرامون خود را چگونه می بینند و با آن تنظیم میکنند.
آنچه در پی میآید روایت یک همبندی شهید سربدار محسن شکاری از آخرین روزهای زندگی محسن در زندان است. گردی دلیر که هیولای مرگ را به هیچ می انگاشت و با گردنی افراشته خود را برای لحظه پایانی آمده میکرد.
بیشتر بخوانید
دانته و محسن شکاری
این زندانی تازه آزاد شده در بند ۲۴۰ و ۳۵۰ با محسن شکاری هم بند بود.
او مینویسد: «در بند ۳۵۰ اوین، تعدادی از بچه ها آزاد شدند و قرار شد از اتاق ۹ به اتاق ۷ جا به جا بشم؛ اتاق ۷ اتاقی بود که محسن شکاری اونجا بود. داشتم برای جا به جایی آماده میشدم که محسن به اتاق ما اومد و گفت عمو… پتو هاتو لازم نیست بیاری، برات پتو انداختم و جات رو آماده کردم.
گفتم چی میگی محسن؟! رفتم اتاق هفت دیدم محسن زاغهی خودش رو برای من خالی کرده و پتو هاشو برای من گذاشته و خودش به تخت سه رفته.
محسن شکاری سرشار از زندگی!
هرچی گفتم محسن بیا سر جای خودت، قبول نکرد و گفت این زاغه رو برای شما خالی کردم. این در شرایطی بود که بچه های دیگه سر زاغه و تختهای پایین بعضی اوقات دعواشون میشد!».
این زندانی قیام که تازه از بند رسته است در خاطرهای دیگر از محسن مینویسد: «جیرهی غذایی در ۳۵۰ و ۲۴۰ به شدت کم بود، محسن برنجش رو با نون میخورد و میگفت رفتم بیرون میخوام جودو کار کنم، باید یکم هیکلم گندهتر شه… جدا از اون همیشه بهم میگفت عمو … رفتیم بیرون بریم با هم یه جا کافه بزنیم، من کل کارای کافه رو میکنم.کافه رو میگردونم برات».
محسن تا لحظهی آخر برای بیرون و آیندهاش برنامه داشت و سرشار از زندگی بود.
روزی که اعدام شد، بچه های رجایی شهر زنگ زدن و یکیشون با گریه گفت: «محسن به خیاطی شلوار سفارش داده بود براش بدوزن… خیاطی بهش گفت شنبه بره شلوارشو بگیره و قرار بود شنبه بره شلوارشو بگیره… قرار نبود محسن اعدام بشه….».
محسن شکاری یکی از قهرمانان قیام مردم بود که در ۱۷ آذر ۱۴۰۱ توسط میرغضبهای خامنه ای به چوبه دار سپرده شد. محسن شکاری اولین اعدام شده قیام مردم ایران بود. او تنها جرمش شرکت در تظاهرات بود و حتی طبق مستندات دادگاه این ظالمان بجز بستن یک خیابان کاری نکرده بود. همین بیگناهی محسن موجی از خشم را در جامعه ایران و جهان برانگیخت.
روایت همبندی محسن شکاری از آخرین روزهای زندگی او تداعی کننده سرگذشت قهرمانان سربداری است که در دهه ۶۰ و بخصوص در جریان قتل عام ۶۷ به شهادت رسیدند. آنان نیز سرشار از امید و زندگی بودند و تا لحظه آخر قهرمانانه زندگی کردند و دلاورانه سربدار شدند.
زاغه؛ پایین ترین طبقهی تخت است. ارزش طبقه های تخت در اوین به این صورته که زاغه بهترین و ارزشمندترین جای خوابه، بعدش طبقهی دوم و بعد از اون طبقهی سوم و آخر از همه کف خوابی و حسینیه خوابیه.