رهبر نهضت ملی ایران چگونه در تاریخ ایران جاودانه شد؟
در ۱۴اسفند ۱۳۴۵ مردم ایران یکی از بزرگترین راهبران ملی خود را از دست داد. دکتر محمد مصدق در این روز بعد از عمری مجاهدت و مبارزه برای سرفرازی ایران درتبعد استبداد شاهنشاهی بدرود حیات گفت.
محمد مصدق؛ رهبری استوار و سازش ناپذیر به یاد دکتر محمد مصدق: دکترمصدق در سال ۱۲۶۱ شمسی در تهران به دنیا آمد. زندگی سیاسی را از نوجوانی آغازکرد. به خاطر مبارزاتش علیه استبداد سلطنتی و قدرتهای استعماری به عنوان سمبل میهنپرستی و استقلالطلبی در قلوب مردم جای گرفت.
او فردی سیاستمدار، حقوقدان، نماینده هشت دوره مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخستوزیر ایران بود.
نخستین دولتمرد اندیشه ملیکردن صنعت نفت
او نخستین دولتمرد در خاورمیانه و از پیشگامان نهضت ضد استعماری بود که با اجرایی کردن اندیشه ملی شدن صنعت نفت، پرچم مبارزه با قدرتهای استعماری را در ایران و کشورهای جهان سوم برافراشت.
اقدامات سیاسی و اجتماعی مصدق چنان با ارزش و تاثیرگذار بود که رهبران نامداری چون نهرو، جمال عبدالناصر، لومومبا، از او تجلیل کرده و مورد حمایت قرار دادند.
دکترمصدق در جهت اجرای قانون ملیکردن صنعت نفت و خلع ید از انگلیس، در اردیبهشت ۱۳۳۰ پیشنهاد نخستوزیری را پذیرفت.
توطئه علیه رهبر نهضت ضداستعماری مردم ایران
دشمنان مصدق که منافع خود را در خطر دیدند، دست به توطئه علیه او زده و بارها قصد جانش را کردند.
مصدق اما، در پیكار علیه استبداد و استعمار بر سر منافع و حقوق ملت ایران هرگز مماشات نکرد. در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ازخود سستی نشان نداد.
سرانجام، استعمار به کمک عوامل دربار و آخوندهای خائنی از قبیل بهبهانی و کاشانی و با همکاری ارتش شاه، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتا کرد .
مصدق در دفاعیات تاریخی خود در بیدادگاههای نظامی شاه از آرمان آزادی و استقلال ایران جانانه دفاع کرد. او پس از تحمل سه سال زندان به قلعه احمدآباد تبعید و در ۱۴ اسفند سال ۱۳۴۵ دیده ازجهان فروبست.
مصدق این امید و بلکه اطمینان را داشت که نسل آینده و جوانان شورشی، راه او را تا تحقق پیروزی ادامه خواهند داد.
درسی بلند از داستانی كوتاه – دكتر محمد مصدق
زماني كه قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاويِ انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشكيل شود. مصدق كبير, با هيئت همراهش زودتر به دادگاه ميرود. در حاليكه جاي نشستن همة شركتكنندگان از قبل تعيين شده بوده, دكتر مصدق ميرود و روي صندلي انگلستان مینشیند. قبل از شروع جلسة دادگاه يكي، دوبار به دكتر مصدق تذكر ميدهند كه اينجا براي هيئت انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما اينجا نيست. اما دكتر مصدق توجهي نميکند و روي همان صندلي مينشیند. در آستانة شروع جلسه, هيئت نمايندگي انگليس روبروي دكتر مصدق منتظر ايستاده بودن تا شايد دكتر مصدق بلند شود و روي صندلي خودش بنشيند. اما دكتر مصدق بياعتنا مشغول كار خودش بود. كار به آنجا ميكشد كه بعد از شروع جلسه, قاضي پرونده به دكتر مصدق ميگوید: «شما جاي انگلستان نشستهايد. جاي شما آنجا است».
پاسخ دندانشکن به استعمارگران
اينجا بود كه بالأخره دكتر مصدق به حرف آمد و گفت: «خيال ميكنيد نمیدانيم صندليِ ما كجاس و صندلي انگليس كدومه؟ نه آقاي رئيس! خوب ميدانيم كه جايمان كجاست. اما راستش رو بخوايد، چند دقيقهاي روي صندلي آقايون نشستن براي خاطر اين بود كه، بدونن جاي كسِ ديگه نشستن يعني چي؟ سالهاي ساله كه دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده، و كم كم يادشون رفته كه جاشون اينجا نيست». ميگویند همين ابتكارِ شگفتانگيز دكتر مصدق تا انتهاي جلسه, فضا را تحت تأثير قرار داد. بعد هم دفاع جانانهاش از حقوق ايران به محكوميت انگليس منجر شد.
نتيجه اینکه؛
الان ۴۲ است كه اين خامنهای و نظام ولایی و ضدمردمی او به ناحق روي صندلي مردم ایران نشسته است. حالا حرف تمام مردم ايران این است كه در دوران پساترامپ و در نقطهاي كه خامنهاي در اوج ضعف و ذلت قرار گرفته است. بايد از روي صندلي حاکمیت مردم بلند شود. اگر هم حاضر به بلند شدن نيست، كه هرگز نخواهد بود، آن را به همت مردم قیامآفرین و کانونهای شورشی بلند خواهيم كرد!
رهبری استوار و سازش ناپذیر به یاد دکتر محمد مصدق/