شاخص اتحاد سیاسی و ائتلاف نما؛ مرزبندی بین جبهه خلق و ضدخلق

دانش انقلاب -شماره ۹

چگونه می توان جبهه خلق و ضدخلق را از هم تشخیص داد؟ وقتی جامعه‌ای در موقعیت انقلابی قرار دارد؛ مهیا بودن شرایط ذهنی همزمان با آمادگی شرایط عینی انقلاب، قیام‌هایی را بوجود می آورند که در مسیر خودشان به دگرگونی بنیادی و به انقلاب منجر می‌شوند.

اما خود این قیامها بطور عملی و واقعی چگونه بوجود می‌آیند؟ چطور شکل می‌گیرند؟

چطور ادامه پیدا می‌کنند؟

به کمک مفاهیمی که در درس‌های گذشته آموختیم، پارامتر مهمی در این رابطه را توضیح می‌دهیم:

مرزبندی جبهه خلق با جبهه ضدخلق از این جهت اهمیت دارد که باعث جهت گیری و تمرکز همه عناصر و نیروهای جبهه خلق روی سرنگونی می‌شود و شتاب این کار را بالا می‌برد .

این مرزبندی هرچه روشن‌تر و شفاف‌تر باشد، بیشتر مشخص می‌کند که چه نیروها و جریانهایی اهل سرنگونی‌اند یعنی در عمل حاضرند هزینه و بهای آنرا کف خیابان جلوی دشمن بپردازند و چه کسانی بر عکس،  بی هزینگی را  تحت عنوان  خشونت پرهیزی تبلیغ می‌کنند.

آیا مردم دست به خشونت می‌زنند؟

– انگار این مردم‌اند که دست به خشونت میزنند و نه یگان ویژه و لباس شخصی‌ها و بسیجی‌ها –  و مردم جان به لب آمده کف خیابان، باید مواظب باشند و از خشونت، پرهیز کنند!

– آیا جنگ‌های استقلال آمریکا بخاطر خشونت طلبی آزادیخواهان صورت گرفت؟

– در انقلاب فرانسه، زندان باستیل با  خشونت پرهیزی انقلابیون بود که  فتح شد؟

– و بالاخره در انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷، آیا خشونت طلبی مردم باعث سنگر بندی در خیابان‌ها و خلع سلاح پادگان‌ها و مراکز نظامی رژیم شاه و پیروزی انقلاب شد؟

وقتی صف مبلغان بی هزینگی از صف مردم قیام کننده جدا می‌شود، عملا این راه حل انقلابی  است که راهش باز می‌شود، یعنی راه ادامه قیام باز می‌شود. یعنی که مسیر انقلاب جلو می‌رود.

در مسیر تمرکز روی دشمن اصلی است که بصورت قانونمند، زمینه اتحاد و وحدت بین نیروهای جبهه خلق بوجود می‌آید.

 متحد شدن نیروها علیه دشمن اصلی، شرط ضروری برای تضمین سرنگونی است. اما این شرط ضروری ولازم، تنها با بودن مبنایی که در بالا گفتیم، معنی پیدا می‌کند. یعنی در جبهه خلق هست که چنین اتحادی می‌تواند بوجود بیاید. گام اولش ”اتحاد عمل” برای سرنگونی دشمن اصلی و در گام‌های بعد خودش را در یک ” ائتلاف یا اتحاد سیاسی” نشان می‌دهد که معمولا با اعلام یک ”برنامه مشخص” همراه است.

فاصله بین ائتلاف سیاسی و اتحاد عمل

اینجاست که با چشمانی باز می‌توانیم ببینیم که چقدر فاصله است بین” ائتلاف یا اتحاد سیاسی” ای که از دل  یک مسیر مبارزاتی و از یک ”اتحاد عمل” در میدان سرنگونی دشمن برخاسته باشه، ، با نشستن چند نفر پشت  یک میز یا شرکت در یک پنل که بخواهند با تعارف در کردن و خوش آمدگویی به هم و اظهار روابط دوستانه، به اصطلاح ائتلاف سیاسی شکل بدهند.

اینطور دوستی‌ها تو هر باشگاه یا کلوپ یا گعده‌های دانشجویی می‌تواند بوجود بیاید. اما مطلقا نمی‌توانیم  آن را  ”اتحاد یا ائتلاف” سیاسی آن  هم در گیرودار مبارزه برای سرنگونی رژیم جنایتکار حاکم بدانیم.

تنها در صحنه و در جریان عمل مبارزاتی علیه دشمن مردم و بین نیروهای جبهه خلق هست که ”اتحاد نیروها” و یا ائتلاف نیروهای سیاسی، برای محقق کردن امر سرنگونی، موضوعیت و مفهوم پیدا می‌کند. بدون میدان عمل علیه دشمن اصلی، حرف زدن از ” اتحاد”  و وحدت صفوف، بی محتوا و توخالی است.

جبهه خلق و جبهه ضدخلق

 اینجاست که فریبکارانه بودن شعار ” اتحاد همه نیروها” یا ” ائتلاف وسیع”  آشکار میشود که یادآور همان شعار «همه با هم»  خمینی هست که  معنی‌اش همه با من خمینی بود، پس:

اتحاد و ائتلاف سیاسی

 -نخست اینکه در ”جبهه خلق- با شاخص تمرکز روی سرنگونی دشمن اصلی- میتواند شکل بگیرد

-دوم  حاصل و نتیجه اتحاد عمل نیروهای جبهه خلق در میدان مبارزه و نبرد برای سرنگونی دشمن اصلی است.

-سوم یک چارچوب مشترک در ادامه از دل آن  بیرون می‌آید که  نقشه مسیری واحد را برای شتاب دادن به سرنگونی دشمن، و تضمین پیروزی ارائه می‌دهد

حالا شما به صحنه فعلی دنیای سیاست  در قیام ایران نگاهی بندازید: جریانی که مطلقا سمت گیری براندازی دشمن اصلی را ندارد و نهایتا از ”فروپاشی” رژیم دم می‌زند، آیا می‌تواند در  جبهه خلق باشد؟ خیر، چون رابطه بود یا نبود را با دشمن و جبهه ضد خلق ندارد.

وقتی می‌گوییم رابطه بود و نبود به این خاطر است که ”ضد خلق” دیگر هیچ راهی برای مطالبه‌گری حقوق جز دستگیری و شکنجه و اعدام و سرکوب برای جبهه مردم باقی نگذاشته. راهی جز سرنگونی باقی نگذاشته.

در همین رابطه

ائتلاف سیاسی چیست و حول چه چیزی شکل می‌گیرد؟

چرا رژیم شاه و همه حامیانش در جبهه ضدخلق بودند؟

چون همه راه‌ها را با سرکوبگری ساواک و با اعمال دیکتاتوری، برای هر تغییری در برابر مردم بسته بودند. با نظام تک حزبی رستاخیز بود که مردم ایران با انقلابشان و با دادن بهای صدها شهید از جمله کشتار ۱۷ شهریور، باز هم مبارزه را ادامه دادند و سرانجام در ۲۲ بهمن این رژیم را سرنگون کردند.

قیام مردم ایران علیه دیکتاتوری و وابستگی بود و شعار مردم آزادی و استقلال.  پس جبهه مردم ایران عبارتست از نیروهایی که علیه  هر نوع دیکتاتوری و هر نوع وابستگی بوده و خواهان چیزی کمتر از براندازی و سرنگونی رژیم نیستند.

آیا جریان ”سلطنت” و مبلغان آن می‌توانند جزء جبهه مردم ایران محسوب شوند؟‌  جواب  مطلقا منفی است. چرا؟ چون مردم نه فقط دیکتاتوری سلطنتی را سرنگون کرده‌اند، بلکه الان هم دارند شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ستمگر می‌دهند. دیکتاتوری به هر شکلش، کما اینکه وابستگی به هر شکل و به هر قدرت خارجی که باشه، در خارج جبهه خلق هستن.  یعنی مردم که نمی‌خواهند علیه دیکتاتوری مذهبی حاکم قیام کنند و با فداکاری‌های زیاد آن را کنار بزنند که یک دیکتاتوری دیگر جایگزین آن بشود؟

– خوب مگر سلطنت طلبها هم علیه رژیم نیستند؟ مگر حتی از قیام حمایت نمی‌کنند؟

جواب: ضد رژیم بودن یک چیز است – حتی حمایت بی هزینه از قیام یک چیز است اما  درون جبهه خلق بودن با  نفی کامل هر نوع دیکتاتوری و آمادگی پرداخت قیمت سرنگونی چیز دیگر. اینها همان مرزهایی هستند که مطلقا نباید کمرنگ بشوند.

پس روشن میشود که نه فقط ”سلطنت طلب ها”، بلکه هر نیرویی که حاضر به دادن قیمت برای سرنگونی رژیم نباشد و هرگونه دیکتاتوری و وابستگی را در هر شکل‌اش، رد نکند، نمی‌تواند جزء ”جبهه خلق” محسوب شود.

آیا با چنین جریانی می‌توان تحت عنوان اینکه «همه باید علیه تضاد اصلی» باشیم، پای میز ائتلاف نشست؟ نه نمی‌توان چون مرز بین خلق و ضد خلق را مخدوش کرده است و این علیه مسیر سرنگونی می‌باشد.

چون در این صورت  مرزبندی بین ”جبهه خلق” و ”جبهه ضد خلق”، به سود دشمن نقض میشود یعنی که همه نیروها علیه رژیم متمرکز نمی‌شود و سرنگونی را عقب می‌اندازد.

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل