الگوی مشترک دیکتاتورها برای خنثی ساختن فرهنگ مبارزه
دیکتاتورها همواره عملکرد یکسانی برای از بین بردن فرهنگ یک جامعه در راستای تثبیت حاکمیت ننگین خود دارند. البته که ویژگی بارز تمامی آنها کم و بیش با هم مشترک است با نگاهی گذرا به این ویژگی ها بروشنی میتوان دریافت که چرا حاکمیت ننگین آخوندی مستمر بر طبل حجاب و عفاف میکوبد ولی از آنطرف با چه سبوعیت و وحشانیتی زنان آزاده این میهن را تحت اذیت و آزار گشتهای سرکوبگر گوناگون خودش قرار میدهد
عرصههای مشترک سرکوب
1. نابودی خانواده(با مرکزیت مادر و زن)
2. نابودی فرهنگ آموزشی( در مرکزیت آموزش و تحصیل، معلمان و آموزگاران میباشند)
3. بی اعتبار کردن الگوها و شاخصها( که در مرکزیت آن رهبران انقلابی و عنصر پیشتاز هستند)
- برای نابود کردن فرهنگ خانواده باید نقش زن را بی ارزش کرد بایستی کاری کرد که از زن بودن خودش شرمسار باشد و همواره جنس دست دوم و پایین (شهروند درجه ۲) و مانند یک کالای تبلیغاتی باشد، حق هرگونه تصمیم گیری باید از او سلب شود و بر طبق آن چیزی که از او خواسته شود باید عمل کند و هویت مستقلی نداشته باشد (زن ستیزی مطلق)
- برای نابودی آموزش بایستی معلم و نخبگان جامعه را هدف قرار داد اهمیت داشتن چنین کسانی را در جامعه باید بسیار کم و بی ارزش کرد و تا جاییکه میتوان آنها را خوار و تحقیر کرد. فقط در همین زمینه به گفته قائم مقام بنیاد ملی نخبگان توجه کنید:«۳۷ درصد از رتبههای برتر کنکور در حین یا پایان تحصیلات راه مهاجرت را در پیش میگیرند. سرمایههایی که میلیاردها تومان هزینه تحصیل شان شده و چون در فردای فارغالتحصیلی راهی به بازار کار ندارند مجبور می شوند جهت کسب درآمد روی به کاری غیر از تخصصشان آورده و یا در مشاغل کاذب مشغول شوند، موضوعی که باعث سرخوردگی قشر تحصیلکرده شده و چون آینده ای را برای خود متصور نیستند به امید زندگی بهتر و برخورداری از شرایط مادی مناسب، راه مهاجرت را در پیش میگیرند. طبیعی است دیگر کشورها تور خود را برای جذب نخبگان علمی ایران پهن میکنند تا با فراهم آوردن تسهیلات لازم، مفت و مجانی نخبه ها را جذب کنند.» (ازبین بردن سطح تحصیلات و آموزش)
- برای از بین بردن الگوها بایستی دانشمندان،اساتید،اندیشمندان و فعالان در هر زمینهای چه فعالان زیست محیطی، چه فعالان مدنی، چه فعالان صنفی، و چه فعالان کارگری که همواره در معرض دستگیری و اتهامات واهی هستند و نهایتا رهبران انقلابی واقعی را که خواستار اصلاح جامعه و پیشرفت آن هستند بایستی هدف قرار داد، آنها را بی ارزش و تکذیب کرد و در بین عوام الناس شک و شبهه ایجاد کرد که کسی به آنان از روی جهل و نادانی و ترس نه گوش بدهد و نه آنها را الگوی مورد نظر خود قرار دهد(ارتجاع و واپس گرایی)
بیشتر بخوانید
دایره بسته اعدام و خشونت پرهیزی!
نتیجه گیری :
پس میبینیم که چگونه دیکتاتور میکوشد به حکومت سراسر فساد خودش با نابودی حرث و نسل یک ملت
ادامه بدهد:
اول: زمانیکه نقش زن چه در خانه و چه در جامعه بی ارزش شود و به او بعنوان یک انسان برابر کم بها داده شود یا اصلا برای او احترام و اعتباری قائل نباشند و گویی که جنسی است و کالایی که قابل مبادله و در تملک کس دیگری است و از خودش هویت مستقل ندارد و هویت را از دیگری میگیرد و براحتی در این نظام پلید، سرش بریده میشود و خونبهایی هم ندارد و بی سرپرست هم که بشود مطرود است و پشت و پناهی ندارد.
دوم : زمانیکه دیگر معلم وفادار خوار شود و بجای اینکه به فکر بالا بردن سطح آموزش شود، درگیر مشکلات اجتماعی و فقر و گرسنگی و سیر کردن خانواده با بدست گرفتن چند شغلی امرار معاش کند و بچه ها بجای آموزش و تحصیل در اثر همین محرومیت و فقر و ناداری روانه خیابانها برای کار شوند، آنهم با آسیب پذیری تمام.
سوم : زمانیکه الگوها از سر راه برداشته و حذف شوند، یا فیزیکی از بین برده شوند یا هجرت کنند و در جامعه حضور نداشته باشند، راستی دیگر چه کسی میماند که پرورش دهنده ارزشهای انسانی باشد. با این اوصاف میبینیم که نقش عنصر پیشتاز و کانونهای قهرمان شورشی که شعله های امید به فردایی بهتر از چنگال دیکتاتور را زنده نگه میدارند چقدر برجسته میشود.
عنصر پیشتاز همان نیروی واقعی تغییر جامعه و زنده نگهداشتن فرهنگ مقاومت در برابر ظلم و ستم میباشدکه توان پاسخگویی به شرایط جامعه خویش و بحرانهای آن را دارد و چنین فرهنگی است که نمیگذارد این نیروی ارتجاعی و استعماری میدان را برای خودش باز و فرهنگ و تمدن خلقی را به نابودی بکشاند همان فرهنگی که پس از چهاردهه نتیجهای جز فقر، مفاسد اجتماعی، کودکان کار، حاشیه نشینی ،کولبری، سوختبری ،کارتنخوابی و گور خوابی برای ملت نداشته است.
بقلم : صالح شهنی