آزادی خون و آدمهای قهرمان میخواهد
شاهو خضری ۱۲آذر۱۳۸۰در مهاباد در خانوادهای زحمتکش بدنیا آمد. بخاطر وضعیت مالی خانوادهاش، بیشتر از کلاس پنجم ابتدایی نتوانست به درسش ادامه بدهد و مجبور شد که از همان نوجوانی وارد کار شود.
بعد از اینکه سربازی اجباریش تمام شد در پاساژ «سردار» مهاباد یک مغازه کوچک موبایل فروشی باز کرد.
شاهو خضری جوانی سرزنده، شوخ طبع و قانع بود. به طبیعت و طبیعت گردی علاقه زیادی داشت. اصلا دوست نداشت در جایی که هست افراد پیرامونش ناراحت باشند و تلاش میکرد تا اطرافیان را شاد کند.
از روزی که مهاباد به قیام سراسری پیوست، شاهوی جوان هم مدام در اعتراضات شرکت میکرد. او در باره علت شرکتش در اعتراضات به اطرافیانش می گفت:
شاهو خضری: «اگر من نروم، تو نروی، کی باید برود؟»
شاهو خضری میگفت: «این حق مردم ایران هست. مردم باید در رفاه و آسایش زندگی کنند. یا میمیریم یا حقمان را پس میگیریم.»
روز ۵آبان او هم برای خاکسپاری همشهریش اسماعیل مولودی که شب قبل بشهادت رسیده بود رفت. آنروز شاهوی جوان هم مثل همه جوانان مهاباد، از شهادت اولین جوان شهرشان پر از خشم بود.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام امیرمهدی فرخی پور
آنها مراسم خاکسپاری را به تظاهرات بزرگی علیه حکومت تبدیل کرده و خیابانها را تسخیر کردند. مزدوران حکومت به روی مردم آتش باز کردند. آنها وحشیانه با گلوله های جنگی مستقیم به مردم شلیک کردند. پاسداران خامنهای ناجوانمردانه درست پیشیانی شاهو را نشانه رفته و به او شلیک کردند.
اینگونه بود که شاهو خضری دومین شهید قیام سراسری در مهاباد شد.
او در یکی از پستهایش نوشته بود که: «اگر با آزادی زندگی نکنم مردن جایزە من باشد. نوکری و سر خم کردن کار نامردان است.»
شاهو خضری به پیروزی این انقلاب ایمان داشت. او در باره سرنوشت این انقلاب میگفت: «این انقلاب شدنیست. فقط نباید کم بیاوریم. باید خون داد تا به آزادی رسید.»
و شاهو خضری برای رسیدن به آزادی خون داد. بی تردید خون او و همه شهیدان قیام سراسری ضامن پیروزی محتوم این انقلاب خواهد بود.