به یاد شهید جوهر فتاحی که پاک و با افتخار جان داد
شهر کوچک جوانرود در استان کرمانشاه، در جریان قیام سراسری از جمله شهرهای شورشی بود که یکپارچه علیه این حکومت فاسد بپاخاسته بود. این شهر شهیدان قهرمانی از چند نسل به قیام مردم ایران هدیه کرد. از نوجوان ۱۶ساله بهاءالدن ویسی تا پدر دلسوز ۶۰ساله، شهید جوهر فتاحی. همان پدری که وقتی رفت دختری زخمی رو نجات بده با گلوله دوشکا بهش شلیک کردن و در اثر خونریزی شدید بشهادت رسید.
جوهر فتاحی پدر فداکاری که به فکر جوانان قیامی بود
من جوهر فتاحی هستم. ۶۰سالم بود و شغل آزاد داشتم. محصولات کشاورزی میفروختم. بعنوان یک پدر، تو شهرمون همیشه حواسم به جوونها بود. دلم میخواست همیشه تن سالم و زندگی آزادی داشته باشن. من همیشه با ظلمی که حکومت در حق مردم میکرد، مخالف بودم.
اون شب وقتی نوجوان ۱۶ساله، بهاءالدین ویسی رو مزدورای حکومتی کشتن، خودم تا صبح کنارش موندم که جسدش رو ندزدن . صبح دوشنبه ۳۰آبان هم خودم اون رو تو خانه ابدیش گذاشتم. وقتی بهاءالدین رو تو قبرش میذاشتم گفتم که «پسرم ای کاش منم مثل تو پاک و باافتخار میمردم.»
می خواستم برای خودم هم یه قبری کنار قبر بهاءالدین آماده بکنم ولی مردم نذاشتن. آخر من که عمری ازم گذشته بود دیگه نمی خواستم بعد از شهادت این نوجوونای کشورم ساکت بمونم. برای شهادت آماده شده بودم.
بعد از خاکسپاری بهاءالدین نوجوان تظاهرات ما شروع شد. مراسم بزرگی بود. مردم شعار می دادن:
«بهاءالدین قهرمان است شهید کردستان است» و «آزادی خون میخواهد- فرزند نترس میخواهد.»
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام عیسی بیگلری
من همراه مردم رفتم برای خاکسپاری عرفان کاکاوند و بعد برگشتیم سمت شهر. پاسدارای خامنهای تظاهرات ما رو برنتافتن و با ورود ما به شهر با هر چی دستشون بود به ما شلیک کردن. ما هم مقاومت کردیم. وحوش حکومتی حتی با دوشکا به ما شلیک کردن.
شهر به میدان جنگ تبدیل شد. وسط درگیریها دیدم که سرکوبگرا دختری رو زدن زخمی کردن. رفتم کمکش کنم که همون موقع با گلوله دوشکا به کشاله رانم شلیک کردن. خونریزی زیادی داشتم. مردم منو داخل یه خونهای بردن که مزدورای حکومتی نتونن بدزدنم.
من گفتم ببرنم خونهام. نمیخواستم جنازم دست این جنایتکارا بیفته. میخواستم تو آخرین لحظات یه بار دیگه هم بچههام رو ببینم.
وقتی بیمارستان رسوندنم دیگه من به بهاءالدین کوچک پیوسته بودم. همانطور که من نذاشتم پیکر بهاءالدین رو ببرن، مردم باغیرت جوانرود هم اجازه ندادن که پیکر من رو بدزدن. اونا با ماشین بردنم خونه و از اونجا بردنم آرامستان و در همانجایی که صبح زود بهاءالدین رو بخاک سپرده بودم؛ من رو هم بخاک سپردن. بله! همانطور که صبح به بهاءالدین گفته بودم؛ منم مثل اون پاک و با افتخار جان دادم.
من برای آزادی جان دادم و مطمئنم که این راه تا پیروزی ادامه خواهد داشت.
بله ما به راه جوهر فتاحی و همه شهدای قیام تا رسیدن به خواستههای آنها یعنی سرنگونی خامنهای و حکومتش ادامه میدهیم.