حامد سلحشور موجی بود که هرگز آرام نگرفت
در جریان قیام سراسری، حکومت آخوندی علاوه بر اینکه در خیابان با شلیکهای مستقیم و جنایتکارانه قیام کنندگان رو کشت و سرکوب کرد، دست به جنایات مخفیانهای هم زد تا شاید بتونه مردم و بویژه جوانان رو مرعوب کنه. از جمله این جنایات دزدیدن و بشهادت رساندن برخی از جوانان قیامی بود. در شهر ایذه این جنایت شکل عریانتری داشت. ماموران حکومتی روز ۵ آذر، جوان دلیر حامد سلحشور رو در ایست و بازرسی دستگیر کردن و زیر شکنجه شهیدش کردن و دردناکتر اینکه پیکر حامد سلحشور رو در منطقهای دور افتاده و شبانه خاک کردن.
اما مردم و جوانان ایذه مرعوب حکومت و جنایاتش نشدن و پیکرحامد رو به محلی که برخی دیگر از شهیدان قیام بخاک سپرده شدهاند منتقل کرده و برایش مراسم گرفتن.
حامد سلحشور چگونه حماسه شد
داستان شهادت حامد سلحشور، این جوان آرام، مهربان و خوش خنده ایذهای، از یکطرف داستان مظلومیت خلقی است که در چنگال حاکمیتی جنایتکار اسیرند و از طرف دیگر داستان رشادتها و قهرمانیهای ملتی است که تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، زیر سنگینترین و وحشیانهترین شکنجههای مزدوران این حکومت می ایستند و ایستاده میمیرند.
حامد سلحشور جوانی سرزنده و همیشه تمیز و مرتب بود. او یکی یکدانه مادرش بود. او برای آیندهاش آرزوها داشت و میخواست خانوادهاش را خوشبخت کند. همزمان که بزرگتر و پختهتر میشد، سیاسیتر هم میشد. روزهای قبل از شهادتش از سیاست حرف میزد و استوریهای سیاسی میگذاشت. تنها جرمش، که اینگونه زیر شکنجه بشهادت رسید، همین بود: داشتن فکر سیاسی.
شنبه ۵ آذر که در راه بازگشت از اصفهان بود در ایست بازرسی «سراک» در چند کیلومتری ایذه، نیروهای سرکوبگر که پشت خودروهای سنگین کمین کرده بودند به ماشینش حمله کردند. آنها گفتند که چند سوال در باره اعتراضات می پرسند و یکساعت دیگر آزادش میکنند. اما جنایتکاران ساعتی بعد حامد را با خود به اهواز بردند و روز سه شنبه به خانوادهاش اطلاع دادند که برای آزادی حامد وثیقه ببرند.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام، شاهو خضری
پدر و مادر حامد عازم اهواز شدند اما در نیمه راه به آنها اطلاع داده شد که برگردند. آنها حامد را کشته بودند و هدفشان از کشاندن پدر و مادر داغدارش به اهواز نشان دادن جنازه فرزندشان بود. مزدوران حکومتی شرط گذاشتند در صورتیکه خانواده علت مرگ حامد را ایست قلبی اعلام کنند، جنازه را تحویل میدهند.
عاقبت روز پنجشنبه ۳ صبح با شیادی پدر و مادرش را به قلعه تل برده و به دروغ گفتند که اینجا رامهرمز است و حامد را در ۳۰ کیلومتری ایذه بخاک سپردند.
وقتی نزدیکانش از این جنایت حکومت باخبر شدند، بلافاصله به محل رفته و پیکر حامد را به روستای «راسفند» منتقل کرده و بخاک سپردند. دژخیمان خامنهای حامد را تا سرحد مرگ شکنجه کرده و او را در زیر شکنجه بشهادت رسانده بودند. نزدیکان و دوستان حامد سلحشور در ایذه آنروز با حامد پیمان بستند که تا گرفتن انتقام حامد آرام نگیرند و بر سنگ مزارش نوشتند که «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم.»
آری! این فریاد تمام ایران است که:
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست.