رضا لطفی جوان ِرشید ِدهگلانی
در برابرِ تُندر میایستند
خانه را روشن میکنند.
و میمیرند.
بله! شهید قیام رضا لطفی از همین دست جوانان دلیری بود که با سینهای ستبر در برابر تندر ایستاد، خانه قیام رو روشن کرد و برای آزادی جان داد. رضا لطفی که جوانی خوش برخورد، سرزنده و قوی بود در ۱۹سالگی با گلولهای که مزدوران خامنهای در دهگلان بر قلبش شلیک کردند بشهادت رسید.
پدر رضا لطفی خونخواه خون پسرش
من رضا لطفی پسر این مرد شریف هستم که بعد از شهادت من توطئه کثیف حکومت آخوندی رو نقش بر آب کرد. اونا وقتی منو کشتن میخواستن به پدرم فشار بیارن تا بگه که من رو نه پاسدارای خامنه ای بلکه گروههای کردی کشتهاند. اما من جوانی بودم که برای خونخواهی خون مهسا امینی به خیابان رفتم و با گلوله مزدوران خامنهای بر قلبم، بخون نشستم.
من ۱۳دی ۸۲ در روستای خودلان (Khvodlan) از توابع دهگلان بدنیا اومدم. نوزده ساله بودم و هیکل درشتی داشتم. چون پدرم راننده کامیون بود، از بچگی به مکانیکی علاقه زیادی داشتم. دیپلم مکانیک گرفتم یه تعمیرگاه برای خودم تو دهگلان باز کردم. تو آزمون ورودی دوره تخصصی مهندسی ایرانخودرو هم قبول شده بودم اما من آزمون بالاتری داشتم و باید در آن شرکت میکردم. آزمون وطن پرستی!
برای همین، ۲۸شهریور که مردم دهگلان برای اعتراض به قتل ناجوانمردانه مهسا امینی تظاهرات کردند، منم به خیابان رفتم. تو تظاهرات تو صف اول بودم. با مزدوران رژیم درگیر که شدیم چندتاشون رو گوشمالی دادم. من بخاطر هیکل درشتی که داشتم خیلی زود شناسایی شدم.
رفتم ماشین رو خونه گذاشتم و دوباره به محل تظاهرات برگشتم. تو محله پایین جاده دهگلان وقتی داشتم از کوچه وارد خیابون می شدم توسط مزدوران خامنهای درست از ناحیه قلبم مورد هدف قرار گرفتم. من درجا افتادم. قلبم با هزاران آرزوی جوانی که داشتم از تپش ایستاد. مردم منو به بیمارستان بردن ولی مزدوران جنایتکار در دهگلان جسد من رو دزدیدند و برای کالبد شکافی به قروه بردند.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام سارینا ساعدی
جنایتکارها به شرطی پیکرم رو به خانوادهام تحویل دادن که هیچ مراسمی برای خاکسپاری من نگیرن.
اما مردم شریف و شجاع دهگلان روز چلهمم و بخصوص روز تولدم همدلی ستودنی با خانوادهام نشون دادن و تلافی کردن. مردم برای جشن تولدم سر مزارم اومدن. روز تولدم سرمزارم غوغایی بود.
عکسی که از پدرم تو این مراسم منتشر شده یک دنیا حرف توشه. اون در حالیکه سیگار می کشه میون اونهمه شلوغی تو عالم خودش داره عکس منو نگاه میکنه.
من از شما جوونا و مردم شریف میخوام که راهم رو ادامه بدید. پدرم رو در گرفتن انتقام پسرش تنها نذارین. روز پیروزی نزدیکه. من به این یقین دارم.