به یاد جوان دلیر قشقایی سجاد قائمی
اینکه هلی می رقصه منم؛ جوان ترک قشقایی سجاد قائمی. سرکوبگران روز ۲۵آبان۱۴۰۱ در معالیآباد شیراز بیرحمانه منو به گلوله بستن و من در راه آزادی جان دادم.
دهم بهمن۱۳۷۰ درست در دومین سال درگذشت برادر بزرگترم مهران بدنیا آمدم. تولدم برای خانوادهام که هنوز داغدار از دست دادن مهران بودن یک چشم روشنی بود.
پدر و مادرم منو تو محله کُشَن معالیآباد با ذوق و شوق بزرگ کردن. من پسری آرام و مهربان بودم که با فرهنگ اصیل قشقایی تربیت شدم. من جوان نترسی بودم؛ از آن دست جوانانی که حاضرند بمیرند اما ذلت نپذیرند.
شب ۲۵آبان۱۴۰۱وقتی که با دوستم وارد معالیآباد شدیم، همزمان بود با شروع اعتراضات در این محله. پاسداران برای سرکوب معترضین سر رسیدند و درگیری شروع شد. من و دوستم وارد کوچهای شدیم که ماشینم رو پارک کرده بودم. اما دو نفر از مزدوران موتور سوار خامنهای ما رو تعقیب کردن. نفر پشتی از فاصله نزدیک،۸۰گلوله ساچمهای روی من خالی کرد و من غرق در خون افتادم.
مردم، پیکر خونین منو به بیمارستان رسوندن ولی من در اثر خونریزی شدید پرواز کردم و به کاروان بلند شهیدان قیام پیوستم.
روز ۲۸آبان مردم و بخصوص جوانان قشقایی پیکرم رو به دارالرحمه شهرک کُشَن بردن تا در خانه ابدیم بذارن. آنروز تشییع جنازه من به یک قیام تو شیراز تبدیل شد. جوانان خشمگین علیه حکومت شعار دادن و مزدوران حکومت وحشیانه مراسم را به گلوله بستن. ولی مردم مقاومت کردن.
در همین زمینه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام سعید بویری
و من در میان طنین شعارهای جوانان قشقایی و سفیر گلولههای مزدوران خامنهای راهی خانه ابدیم شدم و با پیکر خونین و بی جانم هم علیه دیکتاتور فریاد زدم. فریادی که به زودی در تمامی شهرهای میهن طنین انداز خواهد شد. آنروز هموطن! منو تو لبخند شادی و طلوع خورشیدی آزادی خواهی دید.
بله سجاد قائمی از جوانان قشقایی بود که روز ۲۵آبان در معالی آباد شیراز مزدوران خامنهای از فاصله نزدیک ۸۰ گلوله ساچمهای بهش شلیک کردن و اون در اثر خونریزی شدید بشهادت رسید.
آخرین پستی که سجاد قهرمان تو صفحه اینستاگرامش زد، با هشتگ«تسلیت مهسا امینی » بود. و چه کسی می دونست که چند روز بعد مردم اسم سجاد رو هشتگ خواهند زد. اما نه تنها چند روز بعد اسم سجاد هشتگ شد بلکه مراسم خاکسپاریش هم به یک خیزش بزرگ در شیراز تبدیل شد.