به یاد شهید قیام علیرضا فتحی که با خون خود راه قیام را گشود
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
بله اینجا خانه ابدی من در آرامستان بهشت فاطمیه الونده. من علیرضا فتحی از اول مهر ۱۴۰۱ در اینجا آرامیدهام. اصالتا اهل سنقر بودم ولی با خانوادهام تو الوند زندگی میکردیم. ۲۶ سالم بود و پسری شاد، پرانرژی و شوخ طبع. من دلسوز همه اطرافیانم بودم. اگر میدیدم کسی نیاز به کمک داره حتما کمکش میکردم. یادم یک روز که مامانم گفت یکی از همسایهها همسرش زندانه و نیاز به کمک داره من بدون اینکه مامانم متوجه بشه بهش کمک کردم. دلم نمیخواست کسی ناراحت بمونه.
برای خودم تو شهرک صنعتی الوند مغازه کوچکی راه انداخته بودم و کار میکردم. میخواستم یک سال کار کنم و بعد تشکیل خانواده بدم. اما وقتی خبر قتل مهسا رو شنیدم خونم از دست این حکومت بجوش اومد. مسیر زندگی من عوض شد. شب ۳۰ شهریور که الوند شلوغ شد من بلافاصله رفتم تظاهرات. اون شب خیابونا دست ما بود. همون اول کار میخواستیم درسی به مزدورای رژیم بدیم که حساب کار دستشون بیاد که با چه نسلی و با چه قیامی روبرو هستند. ماشینهاشون رو آتیش زدیم و تابلوهاشون رو کندیم.
در همین زمینه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام عرفان نظر بیگی (نظری)
آخرای تظاهرات بود که یک مزدور بسیجی از فاصله بسیار نزدیک به قفسه سینهام شلیک کرد. من به شدت زخمی شدم. مردم منو به بیمارستان رحیمیان الوند بردند. اما من بدلیل خونریزی زیاد به جوانانی شهیدی پیوستم که با خون سرخشان پیشقراولان قیام سراسری شدند. دو روز بعد پیکر من در آرامستان بهشت فاطمیه الوند زیر فشار سرکوبگران بدون مراسم بخاک سپرده شد. اما مردم زادگاهم در سنقر برام مراسم گرفتن. قاتلان میخواستن با شیادی کاری بکنن که من فراموش بشم، اما خون شهید میجوشه و ما هرگز فراموش نخواهیم شد. ما شهیدان در استمرار قیام مردم زندهایم تا پیروزی.