متین نصری: حاضر شدم بمیرم ولی به روی هموطنم سلاح نکشم
این منم. متین نصری ۱۹ساله از سنندج. تیرماه ۱۴۰۱ است و من تازه دیپلم گرفتم. آماده میشم که برم سربازی اجباری. آنروز من عازم مشهد شدم که خودم رو به پادگان محل سربازی اجباریم معرفی بکنم و رفتم.
راستش برام خیلی سخت بود. اینهمه دور شدن از سنندج اونم برای من که عاشق خانواده و بویژه خواهر زادههام بودم. آخه من کلی وقت میذاشتم که با این کوچولوها باشم.
دلم برای پدر بزرگم تنگ میشد که همیشه باهاش سفر میرفتم. اما خُب با همه این سختیها مجبور بودم که برم.
هنوز دو ماه از سربازی من نگذشته بود که قیام شروع شد. قیامی که از زادگاه من تو کردستان شروع شده بود خیلی با سرعت به محل سربازی من تو مشهد رسید. اینجا هر روز جوونا به خیابونا می ریختن و علیه حکومت شعار می دادن.
تو یکی از همین تظاهراتها مامورای رژیم نوجوان ۱۷ساله ابوالفضل آدینهنژاد رو بیرحمانه جلوی دانشگاه مشهد تیرباران کردن. من همه این خبرها رو دنبال میکردم.
آخه من خودم هم دنبال پیوستن به قیام بودم و هر شب در باره قیام استوری میذاشتم. منم مثل همان جوونای مشهد دلم میخواست که این حکومت سرنگون بشه و عدالت تو جامعه برقرار بشه.
جوانمردی راه و رسم متین نصری
تا اینکه یه روزی تو آبانماه، مافوق ما گفت که باید بریم تو خیابون و جوونا و نوجوونای مشهدی رو سرکوب کنیم. من یاد ابوالفضل افتادم که آنهمه گلوله ساچمهای به پهلوش شلیک کرده بودن. من تصمیم خودم رو همان شب گرفتم. گفتم من حاضرم بمیرم ولی به روی هموطنم سلاح نکشم.
در همین زمینه
سه ستاره درخشان در آسمان اصفهان
و آنشب از پادگان فرار کردم و رفتم کردستان. می دونستم که مزدوران حکومت دنبالم میان. برای همین خونه خودمون نرفتم. یه جای دیگهای مخفی شدم. اما جاشهای خودفروش منو لو دادن و روز ۱۸آبان من دستگیر شدم.
مزدوران خامنهای وحشیانه شکنجهام کردن. من زیر شکنجه جان دادم. قاتلان پیکر بیجان منو بردن بیمارستان. بعد هم پدرم رو صدا زدن، بیشرمانه از اون خواستن که مرگ من رو ایست قلبی اعلام بکنه تا جنازهام رو بدن.
همانروز تو بهشت محمدی سنندج، قطعه۱۲ منو بخاک سپردن. غریب و تنها و بی سروصدا. اما روز ۲۳آبان که هفتمم بود مردم اومدن سر مزارم و پرده از راز جان باختن من افتاد. مردم که داستان شهادت منو فهمیده بودن شعار مرگ بر جاش دادن.
بله! من متین نصری، سرباز وظیفه ۱۹سالهای بودم که غیرت و جوانمردیم اجازه نداد دست در خون هموطنانم بکنم و شرافتم رو با خونم مهر کردم. من در آغاز جوانی با همه شور و شوق زندگی در آغوش خاک خوابیدم تا ارزش شرافتمدانه مردن در مقابل تن دادن به ذلت سلاح کشیدن به روی مردم برای زنده ماندن، برای همیشه در تاریخ کشور ما زنده بمونه.
نگاهی به سرگذشت شهید قیام متین نصری