به یاد محسن نیازی که صدای مهاباد شد
روزی که مزدوران خامنهای مهاباد رو به خاک و خون کشیدن تا شاید بتونن قیام رو خاموش بکنن، جوان دلیری از شهر کوچک دهگلان در کردستان استوری گذاشت که «صدای مهاباد باشیم» و فردای آنشب هم خودش با برادرانش به خیابان رفتند تا صدای مهاباد باشن. این جوان دلیر کرد محسن نیازی بود. او روز ۲۹آبان در دهگلان با گلوله سرکوبگران از ناحیه کمر بشدت زخمی شد و همان شب در بیمارستان سنندج از شدت جراحات بشهادت رسید.
صدای محسن نیازی را که صدای قیام مهاباد شد بشنویم
من محسن نیازی اهل دهگلان مهاباد هستم. ۳۳سالم بود که بخاطر آزادی جان دادم. جوانی بودم سر به زیر و آرام.
اهل ورزش و کوهنوردی. به ورزش بوکس و ماشین سواری علاقه داشتم.
پیمانکار ساختمان بودم و به سختی کار میکردم چون آرزو داشتم بتونم ماشینم رو عوض کنم و یه مزدا ۳ بخرم بعدش هم ازدواج کنم و یه زندگی آرومی داشته باشم.
اما بعد ازکشتار رژیم تو مهاباد زندگی من زیر و رو شد. آنشب من نوشتم که باید صدای مهاباد باشیم و فرداش که روز۲۹آبان بود با دو تا برادرم رفتیم تا صدای مهاباد باشیم.
آنروز شهر ما در اعتراض به سرکوب مهاباد یکپارچه اعتصاب کرده بود. بعدش ما جوونا راه بندان ایجاد کردیم و تظاهرات رو شروع کردیم.
وحوش خامنهای حمله کردن و درگیری شروع شد.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام جوان دلیر بختیاری علی مولایی
راستی یادم رفت بگم، روز قبلش یه هودی خیلی قشنگی خریده بودم. وقتی تنم کردم به داداشم به شوخی گفتم یه وقتی تیر نخوره بهش! اما همین اتفاق هم افتاد. مزدورای خامنهای با گلوله جنگی به کمرم شلیک کردن. افتادم و غرق خون شدم.
برادرم منو برد بیمارستان کوثر سنندج. بردنم آی سی یو اما زخم گلوله مزدورا آنچنان کاری بود که من تاب نیاوردم و پرواز کردم. در آخرین لحظات، همه تلاشم رو کردم تا با لبخند بمیرم. آخه من برای اینکه لبخند به چهره غمدیده مردم بیاد به قیام پیوسته بودم.
مزدورای حکومت تو بیمارستان می خواستن منو بدزدن. اما خانوادم مثل شیر جلوشون ایستادن و نذاشتن که منو ببرن.
پزشک شریفی که اون شب شاهد صحنه بوده گفته که مادرم و داداشم خیلی تلاش میکردن که نذارن منو ببرن اما مزدورا با بیرحمی بهشون بد و بیراه میگفتن و میخواستن هر طور شده منو ببرن. اما آخرش داداشم منو بغل کرد و برد.
بله! اینجوری بود که من به دهگُلان برگشتم و همشهریام چه استقبال با شکوهی ازم کردن!
روز چهلم هم مردم و جوونا سرمزارم اومدن و باهام پیمان بستن که تا پیروزی این راه رو ادامه بدن و من یقین دارم که این راه، تا پیروزی ادامه خواهد داشت.
نگاهی به سرگذشت شهید قیام محسن نیازی