نسرین قادری: آزادی از قفس پرید
شهید قیام نسرین قادری: «چهرهی ما با رذالتهای شما خراش خورد اما «ما» صیقل خوردیم و زیباتر و درخشندهتر و اصیلتر شدیم… ما شکست ناپذیریم… این پایههای دروغین شما را به لرزه در آورده است.» بله! اینها جملاتی بود از میان انبوه دست نوشتههایی که از شهید قیام نسرین قادری دانشجوی دوره دکترای فلسفه بجا مونده. مزدوران حکومتی نسرین رو آبان ۱۴۰۱ بشهادت رسوندن.
از زندگی و شهادت نسرین قادری بیاموزیم
نسرین قادری هستم اهل مریوان. سال۶۶در این شهر مرزی بدنیا آمدم. شهر کوهها و دشتهای سبز در جوار بزرگترین دریاچه آب شیرین دنیا یعنی «زریبار».
اهل سرودن، نوشتن و فکر کردن بودم. برای ادامه تحصیل فلسفه رو انتخاب کردم و به تهران آمدم. از دانشگاه علامه کارشناسی فلسفه گرفتم و در همان دانشگاه برای دوره دکترای فلسفه تحصیلم رو ادامه دادم.
من که در کردستان ظلم ِدیکتاتوری و فقر و محرومیت رو از نزدیک لمس کرده بودم، از همان نوجوانی بدنبال آزادی بودم. من با همان افکار آزادیخواهانه وارد دانشگاه شدم و علاقه من به آزادی و فلسفه در همه دست نوشتههام پیداست.
از همان شروع قیام سراسری از مسها، نیکا، حدیث، اسرا و سیاوش نوشتم. من خودم رو ایران معرفی کردم.
من در مقابل شقاوتهای مزدوران خامنهای نوشتم که «چهرهی ما با رذالتهای شما خراش خورد اما «ما» صیقل خوردیم و زیباتر و درخشندهتر و اصیلتر شدیم… ما شکست ناپذیریم… این پایههای دروغین شما را به لرزه در آورده است.»
من هر شب به تظاهرات میرفتم و از قیام و شهیدان مینوشتم. برای همین فعالیتها بود که روز ۱۳آبان۱۴۰۱، لباس شخصیهای خامنهای به زور وارد منزلم تو «شهریار» شدن و میخواستن که منو ببرن. من مقاومت کردم و اونا وحشیانه آنقدر به سرم ضربه زدن که در همان خانه خودم جان دادم.
مزدوران حکومت تلفن همراه، هارد و لپتاپ مرا با خود بردند و قبل از ترک محل جنایت خانه را مرتب کردن تا قتل مرا جعل کنند.
در همین زمینه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام رحیم کلیج
وقتی برادرم سراغم آمد با جسد بی جان من مواجه شد. او آمبولانس خبر کرد اما همراه آمبولانس نیروهای لباسشخصی هم آمدند. آنها جسد بیجان منو به بیمارستان بردن و سریع کفن کردن و بعد هم علت مرگم رو نامعلوم نوشتن.
حکومت خانوادهام رو مجبور کرد که قتل منو تکذیب بکنن و بعد هم منو به مریوان بردن. سحرگاه روز یکشنبه ۱۵آبان حتی اجازه ندادن که پدر و مادر پیکرم رو ببین و در آرامستان مصطفی مریوان بخاکم سپردن.
اما همشریام که این خبر رو شنیدن به خیابونا ریختن و با شعارهای مرگ بر دیکتاتور با پاسداران درگیر شدن.
در مراسم ختم من، برادرم بر مزارم با افشای توطئه حکومت، این جمله من رو تکرار کرد که آزادی از قفس پرید…
و بعد مردم شریف شهرمان بر مزارم حاضر شدن و به یاد من که عاشق آزادی بودم، سرود آزادی آزادی سر دادند.
بله. آزادی. همانکه ما برایش جان دادیم و شما ای جوانان میهن! باید که راه ما رو تا رسیدن به آزادی ادامه بدید.
نگاهی به سرگذشت شهید قیام نسرین قادری