پدرام آذرنوش: شهیدی که با مشتهای گره کرده رفت
نوجوانی بود که در سوگ او تمام شهر گریست. با قامتی بلند، رشید و ورزیده. شب ۳۱شهریور که به خونخواهی مهسا امینی به خیابان رفته بود، مزدوران حکومتی با گلولهای بر قلب نوجوانش او را بشهادت رساندند. او نوجوان شهید قیام، پدرام آذرنوش بود. نوجوانی از دهدشت که جان بر سرآزادی نهاد.
پدرام آذرنوش: شهیدی که با مشتهای گره کرده رفت
اینجا شهر کوچک و تاریخی دهدشت در استان کهگیلویه و بویراحمد است. شب ۳۱ شهریور جوانان دهدشتی در اعتراض به شهادت مظلومانه مهسا امینی به خیابان ریختند. درگیریهای شدیدی بین جوانان ونیروهای سرکوبگر رخ داد. صدای تیراندازی مزدوران یک دم قطع نمیشد. اما جوانان بی ترس و بیم تهاجم میکردند. لحظاتی بعد از درگیریها جوانان به فرمانداری حکومت در دهدشت حمله کردند. در این میان نوجوانی با قامتی رشید و سینهای ستبر به میدان آمده بود. او پهلوان مردم دهدشت پدرام آذرنوش بود. ۱۶ ساله با قامتی بلند و جسور و بی باک.
نزدیک فرمانداری دختر جوانی با مزدوران حکومت درگیر شده بود. پدرام آذرنوش برای کمک جلو رفت و با مزدوران درگیر شد. سرکوبگران بر سرش ریختند اما حریفش نشدند. آنها کمی عقب رفته و ابتدا با گلوله ساچمهای به پدرام شلیک کردند. اما پدرام قهرمان همچنان سرپا ایستاد. لحظاتی بعد مزدورانی که بالای ساختمان بودند این بار با گلوله جنگی قلب نوجوان او را نشانه رفتند. ساعت ۸ شب در ده متری ساختمان فرمانداری پهلوان پدرام با قامتی رشید و سینهای شکافته و غرق خون بخاک افتاد.
در همین رابطه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام سامان قادر بیگی
پدرام نوجوان دلیری بود که از شروع اعتراضات به قیام پیوسته بود. او در جواب خواهرش که پرسیده بود چرا به تظاهرات میرود گفته بود مهسا هم برای من پردیس است. فکر کن با او اینطور میکردند، مگر من سکوت میکردم.
بله او در مقابل جنایات این حکومت سکوت نکرد و در این راه جان باخت.
پدرام علاوه بر قهرمانی کاراته، بوکسور بود و فوتبال هم بازی میکرد. او امید منطقهشان بود و همه دوستش داشتند. همشهریانش منتظر قهرمانیاش در آسیا و جهان بودند اما او جانش را برای مردم داد و قهرمان مردم شد. پدرام علیرغم سن کمش آنچنان در بین مردم دهدشت محبوب بود که تمام شهر در سوگش گریستند.
اما بی تردید این اشکها و داغ جگرهای مردم در سوگ فرزندان رشیدشان، روزی گل خواهد داد. گل آزادی!