به یاد مهسا که پروازش جرقه قیام شد
نامش در شناسنامه مهسا بود و به کردی ژینا صدایش میزدند و هر دو اسم رویش ماند. مهسا همچون ماه روشن و ژینا به معنی زندگی، گرم و شورمند. وقتی مهسا نوجوان بود و به روستای پدربزرگش می رفت تا با داییاش والیبال بازی کند، پدر بزرگش از دیگران میخواست نوهاش را نه ژینا که «(شَنَهshanah)،» یعنی نسیم صدا بزنند. براستی که او شایسته هر سه نام بود. مثل ماه روشن، گرم و شورمند و همچون نسیم آرام.
بله! او ماه روشنی بود که گرم و شورمند بر جامعه انفجاری ایران تابید تا نسیم آزادی بر همه جای ایران بوزد.
در کودکی آرام و باهوش و درسخوان بود. او می خواست وقتی بزرگ شد، دکتر بشود.
مهسا دوران ابتدایی را در مدرسه «شهرک»، دوره راهنمایی را در مدرسه نمونه «حجاب» و دوره دبیرستان را در دبیرستان «طالقانی» سنندج گذراند. او در طول سالهای تحصیل، هم عزیز همکلاسهایش بود و هم شاگرد نمونه معلمها. در کلاس آرام و بی سرو صدا بود اما در زنگ ورزش تمام آرامش زنگهای دیگر را با بالا و پایین پریدن و بازی والیبال جبران میکرد.
در همین زمینه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام پیمان منبری
او دختر جوان کردی بود که به آرامی برای رسیدن به آرزوهای بزرگش پیش میرفت. مدرک مربیگری شنا را گرفت و بعد قصد داشت به دانشگاه رفته و در رشته میکروبیولوژی به تحصیل ادامه بدهد. اما در روزهای پایانی شهریور۱۴۰۱ دفتر ایام زندگیش طور دیگری ورق خورد.
جامعهای که در ۲۵ شهریور۱۴۰۱، منتظر یک جرقه بود با شهادت مظلومانه مهسا بدست گشت ِ پلیدٍ ارشاد، شعلهور شد. آنروز همزمان با پرواز مظلومانه مهسا، خشم و کین نهفته جوانان و بخصوص زنان یک باره سر ریز کرد. شعارها از همان اول متوجه شخص خامنهای بود . ابتدا تهران و بلافاصله سقز و بقیه شهرهای کردستان و ایران بغض ۴۰ساله سرکوبِ آزادی را فریاد کردند.
و اینگونه بود که نامش علاوه بر ماهٍ روشن، گرم و شورمند و نسیم، رمز آغاز یک قیام علیه دیکتاتوری شد. قیامی که نه تنها خاموش نشده بلکه تا سرنگونی دیکتاتور زن ستیز ادامه دارد..