پایان انتخاب خامنهای؛ قدرت و دیگر هیچ. جلسهی انتخاب خامنهای پس از مرگ خمینی در حالی به پایان میرسد که حاضران نه به صلاحیت «فقهی» او قائل هستند و نه کفایت سیاسی او را تایید میکنند.
عجلهی صحنهگردان
پس از انتخاب خامنهای در تاریکخانهی «خبرگان» بعد از آنکه خمینی مرده بود، هاشمی رفسنجانی بهعنوان صحنه گردان اصلی میگوید: «جلسه ما به خیر و خوبی تمام شد و آقای مشکینی صحبتی اگر میخواهند بفرمایند بکنند که تمام کنیم». [کانال شاهد علوی ۲۸ دی ۹۶]
صحبتها البته تمام نشده است؛ مشکینی میکوشد تا اینرا جا بیندازد که بالاخره خامنهای چهرهای شناخته شده در سطح بینالمللیست و اهل سازش با «استکبار» نیست و…
اما این موضوعات برای مخاطبان او که تنها در شرایط اضطراری و به طور موقت به رهبری خامنهای تن دادهاند موضوعات مهمی نیست؛ آنها حرفهای دیگری دارند که نمیتوانند لااقل بخشی از آنرا در دهانهای خود نگهدارند.
پیشنهاد جنتی
هاشمی رفسنجانی و مشکینی میکوشند تا خامنهای را بهعنوان سخنران در جایگاه قرار دهند اما جنتی به میان میپرد و حرفی را برای ثبت در سینهی مخاطبان میگوید:
«من یک پیشنهاد کوتاه دارم که حتما همه قبول میکنند و آن اینکه ایشان در تصمیمگیریها مهم حتما با مجمع تشخیص مصلحت مشورت کنند.»
امینی مستأصل
امینی اما از زاویه دیگری وارد میشود، او هم میگوید که پیشنهاد کوتاهی دارد: ۱.«ایشان انتخاب شدند اما ما علما و مراجعی داریم مثل حضرت آیتاللهالعظمی گلپایگانی و دیگر علما، خود ایشان جوری است که حتما با آنها تفاهم خواهد کرد و جلب نظر آنها را خواهد کرد حتما».
۲. «یک عدهای از فضلا و مجتهدینی که اهل نظر باشند بهعنوان یک شورایی برای خودشان برای آن مسائلی که احتیاج هست به رأی حاکم شرعی بتوانند آنها کمک کنند، مصادر را پیدا کنند، بحث و تحقیق کنند و خود ایشان هم در آن زمره باشند که از نظرهای آنها استفاده بکند همان چیزی که خودشان وحشت دارند این به نظر من جبران میشود.»
او آشکارا جملهی خامنهای را دستاویز قرار میدهد؛ آنجایی که خود را فاقد صلاحیت دانسته بود. [خامنهای؛ رهبری موقت در شرایط اضطراری]
صحنه را جمع میکند
هاشمی رفسنجانی که میفهمد تاسیس چنین شورایی میتواند یک نهاد رقیب با حضور آخوندهای سنگینوزنتر از او و خامنهای در سلسله مراتب آخوندی ایجاد کند، چنانچه گویی موضوع مطرح شده توسط امینی را نشنیده باشد، میگوید همان پیشنهاد آقای جنتی که خامنهای در امور مهم با مجمع مشورت کند کافیست. او اصلا اشارهیی هم به مراجع و علمایی که امینی خواستار جلب تفاهم آنها توسط خامنهای شده بود نمیکند.
هاشمی رفسنجانی به طور عجلهای تلاش میکند تا برای پیشنهاد جنتی از جمع حاضر رای بگیرد اما کسی استقبال چندانی نمیکند، به نظر میرسد جمع «خبرگان» هنوز نتوانسته است اهدای هژمونی به فردی که قائل به صلاحیت آن نیست را هضم کند.
قدرت
در نقطهی مقابل، اکبر هاشمی رفسنجانی که در این جلسه بهمثابه شخص اول کشور بعد از خمینی عمل میکند بیشتر در پی آن است که در هرم قدرت جابهجایی صورت نگیرد. میتوان تصور کرد که اگر یکی از «مراجع» موجود در قم را به جای خمینی میگذاشتند میتوانست تغییراتی جدی در هرم قدرت و در جابهجایی بین آخوندهای رقیب ایجاد کند. در نتیجه تنها گزینه برای صحنهگردانان درجه یک نظام ولایت فقیه در آن مقطع خامنهای بود؛ سایر آخوندها نیز که از یک طرف بیمناک واژگونی تمامیت نظام در غیاب خمینی و حضور ارتش آزادیبخش ملی ایران بودند و از طرف دیگر بهواقع کنترلی بر اهرمهای قدرت نداشتند به شوی اجرا شده توسط هاشمی رفسنجانی تن دادند و خامنهای را بهعنوان رهبر پذیرفتند، در حالیکه نه به صلاحیت «فقهی» او قائل بودند و نه صلاحیت سیاسی او را کافی میدانستند.
تئوری ولایت فقیه در نخستین آزمون خود برای تعیین مصداق یک «ولی فقیه» به نقض خود راه میبرد و تمام قراردادهای درونیاش را که بهنام قانون اساسی در سال ۵۸ بر مردم ایران تحمیل کرده بود، زیر پا میگذارد؛ انتخاب صورت گرفته تنها با معیار حفظ نظام است؛ نمایش دینداری، در این تاریکخانه با واقعیت قدرتمداری جایگزین میشود.
به این ترتیب آشکار میشود که تئوری ولایت فقیه از روز نخست نه ابزاری برای «بازگرداندن امت اسلامی به روزگار عزت» که کالایی در دست دینفروشان برای به زیر مهمیز درآوردن همه چیز و همه کس بوده است تا آنجایی که دون پایهترین آخوند موجود در «خبرگان» تنها با شاخص حفظ هرم قدرت در مقام «ولی امر مسلمین جهان» جای میگیرد البته بهطور موقت.