امروز از کسانی یاد میکنیم که بر سوگند پزشکیشان شرافت رو هم افزودند. نامهای فراموش ناشدنی مانند دکتر آیدا رستمی، ابراهیم ریگی، آیلار حقی، مسعود احمدزاده، پریسا بهمنی و دکتر آزاد حسین پوری.
لازم است فقط چند دقیقه، خودمان را در موقعیت اجتماعی آنها بگذاریم تا ارزش آنچه انجام دادند را بهتر درک کنیم.
دکتر آیدا رستمی؛ پزشکی که جانش را فدای مردمش کرد
وقتی پزشک شد به دنبال اسم و رسم نبود بلکه به دنبال درمان دردی از مردماش بود. در سیل ۹۸ بسیاری او را به یاد دارند که برای مرهم گذاشتن بر دردهای مردم سخت تلاش میکرد. آنوقت که کرمانشاه لرزید دل دکتر آیدا هم لرزید و داوطلبانه به کمک مردم شتافت و بخصوص اضافه بر مرهم گذاشتن بر جراحت مردم، بر دل پردرد کودکانی که سنشان اجازه نداده بود این همه درد را یک جا درک کنند هم مرهم گذاشت.
اما قیام۱۴۰۱ برای او یک انتخاب بود. انتخاب بین زندگی یک دکتر نیکوکار یا زندگی دکتر آزادی. دکتر آیدا دومی را انتخاب کرد و مخفیانه به کمک مجروحان قیام شتافت که حضور در بیمارستانها برایشان خطرناک بود. برای دکتر آیدا این کار مرهم گذاشتن بر درد یک ایران بود.
او در همین راه و به همین دلیل یعنی به جرم درمان دردها در ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ربوده شد و در زیر شکنجه از دنیای فانی ما پرکشید.
دکتر پریسا بهمنی
او به جای نشستن در مطب به اعتراض آمد. روز ۴ آبان همزمان با چهلم شهادت مهسا امینی، در مقابل سازمان نظام پزشکی ایستاد و همراه با همکارانش فریاد زد. اگر چه پاسخ این فریاد دقیقا همان پاسخی بود که به قیام کنندگان در خیابان دادند. گلوله!
دکتر پریسا هم اقامت کانادا را داشت و هم اقامت فرانسه اما او اقامت در خیابان و اعتراض را برگزید تا فریادی باشد علیه جنایات رژیم در حق مجروحان قیام.
در همین زمینه
نگاهی به سرگذشت شهید قیام ستایش شریفی نیا
آیلار حقی؛
دانشجو بود اما بیشتر از اینکه بگوییم سال چهارم رشته پزشکی بود، میگوییم او در رشته آزادی استاد بود. روز ۲۵آبان ۱۴۰۱ در تبریز شهر ایستادگان و ستارخان ایستاد و خروشید و پاسخ اعتراض او را هم با شلیک به سرش دادند. اما دژخیم که از افزوده شدن نامها به لیست بالا بلند و تمام نشدنی جنایاتش وحشت داشت مرگ او را در اثر سقوط در یک گودال اعلام کرد.
دکتر ابراهیم ریگی؛
دکتر ابراهیم جمعه خونین زاهدان را اتفاقی به پهنای قلب شکسته مادران داغدار، به پهنای قلب شکسته خانواده خدانور، مهسا امینی و دیگر شهیدان دانسته و نوشته بود «نمیدانستم که کمک کردن به مجروحان و انتقاد از کشته شدن برادرانمان و خواهرانمان هم گناه است…»
دکتر ابراهیم اگر چه جوان بود و ۲۴سال داشت اما سری بلند و دلی بزرگ داشت. او نیز در این نظام مجرم بود زیرا به کمک مجروحین جمعه خونین زاهدان شتافته بود و به همین جرم دستگیر و در زیر شکنجه به شهادت رسید.
دکتر آزاد حسین پوری؛
او شب ۲۶آبان ۱۴۰۱ بلندگویی به دست داشت و جوانان را راهنمایی میکرد که در تیررس گلولهها قرار نگیرند و به همین دلیل به قلبش گلوله نشاندند.
دکتر دنداپزشک جوانی که در نامش خودش را معرفی کرده بود دکتر آزاد! دکتر آزاد هم مانند دیگر همکاران شهیدش مجرم بود چون به مجروحین کمک میرساند و یار مهاباد بود در هنگامهیی که در قیام و اعتراض سراسر آتش و فریاد شده بود.
دکتر مسعود احمدزاده؛
آیا مهاباد فقط یک دکتر آزاد داشت؟ دکتر دندانپزشک دیگری هم از همان خطه بپاخواسته بود. دکتر مسعود احمدزاده دکتری که میگفت کردستان جان اوست و جایگاهش را مدیون مردم کردستان میدانست.
روز ۱۵آبان ۱۴۰۱ در خاکسپاری همشهری شهیدش اسماعیل مولودی هدف گلولههای پاسداران قرار گرفت و بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید.
نتیجه آنکه؛
آری پزشک بودن یعنی دردمند بودن، جرم بزرگی است زیرا دیکتاتور همه را بیتفاوت و بیدرد میخواهد و هر کس که به این خواسته تمکین نمیکند مجرم به حساب میآید. اما آیا این جرم افتخار نیست؟