نه تفاوتها، شباهتها!
جمشید پیمان
آن چه در پی میآید مقاله ای است به قلم آقای جمشید پیمان که در آن وی به کارکرد رضا پهلوی به عنوان شاهزائده می پردازد. با توجه به اینکه تلاش برای انحراف قیام از طرف عوامل استبداد کنونی و پیشین ادامه دارد، نظر شما را به این مقاله جلب میکنیم:
«چرا باید تحرکات موذیانهی کنونی او را از نظر دور نداشت و در افشای کارهای ضد انقلابیاش درنگ نورزید؟
خمینی، ملایی بود تبعید شده به عراق و ساکن نجف! از سال 1342تا سال 1356 هرچند بخشی از مقلدانش خمس و زکات خود را به او میرساندند و هر چند به مناسبتی اعلامیهای علیه شاه مینوشت! امادر سطح گستردهی جامعهی ایرانی ناراضی از شاه جایی بسیار اندک داشت.
بیشتر بخوانید
آخرین دیدگاه حزب دمکرات کردستان ایران در مورد رضا پهلوی
شباهت و تفاوت شاهزائده و خمینی
از زمانی که در دی ماه 1356در روزنامه اطلاعات مقالهای اهانت بار علیه او منتشر شد، او از کف مرداب ساکن خموشی و فراموشی به سطح آمد! و 13ماه بعد وقتی جای شاه را گرفت، دیگر کمتر کسی بود که از پذیرش او سر باز زد.
وابستگان و طرفداران شاه، بیشتر از سر ناگزیری، خموش ماندند و ارتش او هم تسلیم نامهاش را به خمینی و ژنرال هویزر آمریکایی تقدیم کرد!
نگویید شاهزائده با خمینی تفاوتهای بسیار دارد! نگویید اوضاع و احوال امروز با سال 1356از زمین تا آسمان متفاوت است!
همهی کسانی که از برآمدن یک دیکتاتور شبه فاشیستی و یک سلطنت موروثی بیمناک اند، نگاهی به سالها پیش بیندازند و بگویند از بهمن 1357تا حداقل ده سال پس از آن، چه بروز و حضوری از سلطنت طلبان در مجامع و محافل عمومی جهان دیده اند؟ تقریبا: هیچ!
امروز کفهای کنده شده از ته مرداب چهل و چهار ساله، با شعارهای «جاوید شاه» و «رهبر ما پهلویه، هرکی نگه اجنبیه» و « مرگ بر سه مفسد… »، همراه با پرچمها و پوسترهای ساواک، در سطح وسیع به حرکت در آمده است! اگر به افشا و مقابلهی با آن اقدام نشود، اگر آزادی خواهان را دوباره خواب و خوش خیالی برباید، شما را نمیدانم، اما من مطمئنم روزی به این افشاگری و خنثی سازی روی میآوریم که آب از سر و کار از کار گذشته است!
نکته دوم؛ شاهزائده و لومپنیسم، ترکیبی از کودنی، نادانی و رذالت، با دست یازیدن به پستترین اعمال برای گذران امور و کسب مقصود، شاخصه های اساسی یک لومپن محسوب میشود!
درهم تنیدگی این ویژگی های ذاتی و اکتسابی از شاهزائده شخصیتی ساخته است که او را به اعمالی که از او می بینیم، ناگزیر میسازد.
کسانی که از نزدیک و دور، زمانی با او آشنا بودهاند، از زندگی خصوصی او (که به من ربطی ندارد) و فعالیت های اقتصادی و اجتماعیش نکته هایی را متذکر شدهاند که بطور ماهوی مانند همین کنش وُ واکنشهای به اصطلاح سیاسیاش است!
به نظرم اگر مارکس و انگلس بجای دهه پنجاه قرن نوزدهم امروز میخواستند از پدیده ای به اسم «لومپنیسم» بنویسند و برای آن مصداقی بیاورند، مطمئنم اولا آنرا محدود به زائده و رانده های مفتخور، کلاهبردار و باجگیر و خود فروش حاشیهی طبقه کارگر (یا بورژوازی) نمیکردند، و به همهی طبقات بسط میدادند، ثانیا برای ارائه ی مصداق و نمونه روشن یک لومپن تمام عیار، این موجود را در صدر لیست خود میگذاشتند!
جمشید پیمان،۹/۳/۲۰۲۱
❊ مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است.